مرگ خورشيد
گردون سياه پوش شد و ماهتاب رفت
يا نور از سپهر علي چون شهاب رفت
يك آسمان ستاره به مرگش گريستند
آنشب كه ماه خانه مولا به خواب رفت
بشكست قلب آينه حق و سنگ غم
وقتي كه در تراب مه بوتراب رفت
خورشيد دخت نبي چون غروب كرد
ديگر ز آسمان علي آفتاب رفت
چشمي كه در فراق پدر روز و شب گريست
امشب به شوق ديدن رويش بخواب رفت
اي شيعه خون ببار كه در سوگ فاطمه
از جان شيعيان جهان صبر و تاب رفت
«شهلا» دلم به شوق بقيع است روز و شب
آنجا كه دخت حضرت ختمي مأب رفت
شاعرصديقه صابري