كبوترِ هميشه


هر چند پر شكسته شدي و نمي پري

اما هنوز، مثل هميشه كبوتري

شكر خدا كه پاشدي و راه مي روي

انگار فاطمه كمي امروز بهتري

حتي براي دلخوشي ما... چه خوب شد

مشغول كارِ خانه شدي روز آخري

شانه زدي به موي پريشان دخترم

مي خواستي نشان بدهي باز مادري

با اين قنوت نا متعادل چه مي كني

داري دعا به خانه ي همسايه مي بري!؟

هر چند خنده مي كني از ديدنم، ولي

با طرز راه رفتن خود گريه آوري

بانو! تو را قسم به دلم احتياط كن

وقتي كه دست جانب دستاس مي بري

كم كم بساط زندگيم جمع مي شود

آخر نگاه مي كنيــيم جور ديگري ....

شاعر
علي اكبر لطيفيان