ذكر وفات حضرت


روايت است كه چون نو گل رياض رسول

ز امت پدر خود ستم كشيده بتول

ز دست داغ پدر خورد عارضش سيلي

به سر ز مرگ پدر كرد معجر نيلي

به جاي آنكه تسلي دهندش از ره كين

شدند در پي آزردنش گروه لعين

گهي زدند ز بيداد در به پهلويش

گهي ز سيلي دشمن كبود شد رويش

شرر رسيد ز آهش به جان پيغمبر

چو گشت محسن او سقط از اصابت در

دو ماه و نيم ز غم بود گرم ناله و آه

مدام ورد زبان داشت ذكريا ابتاه

پدر ز بعد تو من بي معين و يار شدم

ميان اهل مدينه غريب و خوار شدم

چو رفت سايه ات اي باب مهربان ز سرم

چو شام سيه گشته روز در نظرم

ز آه و ناله آن غم رسيده ناكام

نبود ساعتي اهل مدينه را آرام

پي سكوت همان بي نواز آه و فغان

بيان حال نمودند با علي عنوان

از اين قضيه چو آن غم رسيده يافت خبر

بگفت يا علي اي پادشاه جن و بشر

بگو به مردم شهر مدينه از ياري

كسي ز من نكند منع گريه و زاري

زمانه با من غمديده بر سر جنگ است

خدا گو است ز مرگ پدر دلم تنگ است

بگو بدار بقا رفته است پيغمبر

از و ميان شما مانده است يك دختر

اگر ز بودن آن هم به تنگ آمده ايد

عبث هر آينه با او بجنگ آمده ايد

كنيد از دل و از جان حلال زهرا را

بسي نمانده كه گويد و داع دنيا را

بگو كه فاطمه هم بسته است بار سفر

همين دو روز دگر مي رود به نزد پدر

غرض ز كثرت اندوه و جور قوم دغا

شد آن مخدره را گاه رحلت از دنيا

فسرده خاطر و پهلو شكسته و غمگين

فتاد سرو خرامان قامتش به زمين

پس از وصيت او با علي شه مردان

برفت طاير روحش به شاخسار جنان

سياه عارض گردون ز آه زينب شد

جهان بديده كلثوم تيره چون شب شد

فغان و آه از آندم كه خونفشان ز دو عين

بيامدند ضياء دو ديده اش حسين

به روي سينه مادر شدند گرم نوا

فتاد غلغله ز افغانشان به ارض و سما

گهي ز درد يتيمي حسن به شيون وشين

گهي ز ياد غريبي به آه و ناله حسين

كه ناله گه از اثر آه آن دو فخر كبار

صداي ناله زهرا بر آمد از دل زار

گشوده شد كفن و هر دو دستش از طرفين

فراز آمد و آمد به گردن حسنين

شاعر
صغيراصفهاني