بازگشت

مصيبت غيرقابل تحمل




ممكن است اين سوال به خاطر خواننده ي محترم خطور كند كه درست است مصيبتهاي ذكر شده مصيبتهاي غير قابل جبران و بزرگي بود و هر يك از آنها بتنهايي كافي بود تا افراد معمولي و زنان داغديده ي ديگر را بيتاب و بي قرار كند، اما براي فاطمه ي اطهر با آن همه كمالات و فضايل و نيروي فوق العاده اي كه از نظر ايمان به خدا و روز جزا داشت قابل تحمل بود و مي توانست همه را بر خود هموار كند و براي رسيدن به


پاداشهاي بزرگي كه خداي تعالي براي صابران مقرر فرموده لب فروبندد؟ و بخصوص آنكه كسي بگويد: بشرحي كه در باب فضايل فاطمه خوانديم: چگونه فاطمه هنگام رحلت پدر با شنيدن دو سه جمله كه رسول خدا (ص) به او فرمود، و از مرگ زودرس و عمر كوتاهش او را با خبر ساخت خوشحال شد و گريه اش برطرف گرديد [1] ، و با اين خبر غيبي دانست كه مدت اندكي بيشتر در دنيا زندگي نخواهد كرد و اين فراق دردناك به وصالي شيرين مبدل مي گردد، و با اينحال آن همه گريه و بيتابي براي چه بود؟

پاسخ آن ست كه آري اين مصيبتها براي بانويي مانند فاطمه قابل تحمل بود اما آن مصيبتي كه فاطمه را بيتاب كرده و تحمل و قرار را از او گرفته بود- و اساسا فاطمه ي زهرا را به عنوان اينكه يكي از افراد با ايمان و مسلمانان متعهد و مسئول بود ملزم به فرياد اعتراض نموده و به شكوه و ناله و بيتابي و بي قراري واداشته بود- آن مصيبتي بود كه اسلام را از مسير واقعي خود منحرف مي ساخت، و به عبارت ديگر با خانه نشين شدن علي (ع) و روي كار آمدن منافقان، انحراف در رهبري اسلام و مسلمين پيدا مي شد و زحمات بي امان و شبانه روزي پيغمبر اسلام در طول بيست و سه سال پر تلاش همه از بين مي رفت و از اسلام جز صورت و نامي بيش نمي ماند و به دنبال اين انحراف صدها و هزاران انحراف غير قابل جبران ديگري پيش مي آمد- چنانكه پيش آمد-.

اين مصيبتي بود كه نه تنها براي فاطمه، بلكه براي هيچ مسلمان مسئولي قابل تحمل نبود، و هيچ انسان باايمان و متعهدي در برابر آن نمي توانست ساكت باشد و بي تفاوت از آن بگذرد، مگر نه آن است كه خود پيغمبر اسلام فرموده:

«اذا ظهرت البدع في امتي فليظهر العالم علمه و الا فعليه لعنه الله و الملائكه و الناس اجمعين». [2] .

(هر گاه در ميان امت من بدعتهايي پديدار شد آنكس كه عالم است (و بدعت را مي داند) بايد دانش و اطلاع خود را اظهار كند وگرنه لعنت خدا و فرشتگان و همه ي مردم بر اوست.)


و در جاي ديگر فرمود:

«اذا رايتم اهل الريب و البدع من بعدي فاظهروا البرائه منهم و اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعه و باهتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في الاسلام و يحذرهم الناس و لا يتعلمون من بدعهم...» [3] .

(هر گاه پس از من مردمان اهل ريب (كه خود در دين خود شك داند و ديگران را هم به شك مي اندازند) و بدعتگذاران را ديديد از آنها بيزاري جوييد و بسيار به آنها دشنام دهيد و درباره ي آنها بد گوييد و طعن بزنيد و با دليلهاي قاطع و روشن آنها را محكوم و مبهوت سازيد تا آنها به فساد در اسلام طمع نكنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعتهاي آنها نياموزند...)

و كدام بدعتي بالاتر از اين بود كه مقام خلافت و منصب رهبري اسلام را از كسي كه پيغمبر اسلام به فرمان خداي تعالي او را به اين مقام و منصب تعيين فرموده بود بازگيرند و او را كنار بگذارند، و چه انحرافي از اين خطرناكتر بود كه رهبري امت را كه تنها از طريق وحي و امر خدا و پيغمبر بايد تعيين شود به دست كساني كه هيچ گونه شايستگي و لياقت اين كار را نداشتند- برخلاف دستور خدا و پيغمبر- بسپارند و به دنبال آن صدها و هزاران بدعت ديگر در طول تاريخ به دست خود و ديگران در دين بياورند، و اساسا راه را براي غاصبان و بدعتگذاران و طاغيان ديگر باز كنند.

اين مصيبت نه براي فاطمه ي اطهر و نه هيچ مسلمان ديگري كه آن را درك مي كرد قابل تحمل و اغماض نبود و بلكه از آن سو تكليف آور و مسئوليت ساز بود و تا سرحد جان در حدود شرايط و امكانات براي آنها وظيفه اي را پيش مي آورد.


پاورقي

[1] براي اطلاع بيشتر صفحه ي 80 از همين کتاب را ملاحظه فرماييد.

[2] سفينه البحار، ج 1، ص 63.

[3] اصول کافي، ج 2، ص 375.