بازگشت

از رحلت رسول خدا تا وفات فاطمه




با توجه به شدت علاقه و محبتي كه ميان پيغمبر و دخترش فاطمه برقرار بود به خوبي مي توان فهميد كه رحلت پيغمبر اسلام چه مصيبت بزرگي براي دخترش فاطمه ي اطهر بود، و چه ناگوار و اندوه فراواني براي آن بانوي بزرگوار به جاي گذارد.

بخصوص آنكه اين مصيبت بزرگ، مصيبتها و محروميتهاي سخت و سنگين ديگري را به دنبال داشت كه هر كدام براي فاطمه مصيبت كمرشكن و دشواري بود و موجب آن همه گرفتاري و محروميت براي اهل بيت معصوم پيغمبر در طول تاريخ گرديد و زبان دختر بزرگوار پيغمبر را به شكوه و گلايه از روزگار و مردم ناسپاس باز كرد.

آري به دنبال فقدان پدر بود كه جمعي از منافقان بر طبق توطئه ها و نقشه هاي قبلي جنازه ي پيغمبر را غسل نداده و به خاك نسپرده در خانه ي آن حضرت گذاردند و به سرعت خود را به «سقيفه ي بني ساعده» كه محل تجمع و اجتماع عمومي بود رسانده و با آن شتابزدگي و صحنه سازي- كه ان شاءالله در جاي خود مشروحا خواهيم گفت- ابوبكر را به خلافت انتخاب كردند، و علي بن ابيطالب و جمع ديگري از بزرگان اسلام و نزديكان پيغمبر را نيز كه در خانه ي آن حضرت مشغول غسل دادن و كفن كردن جنازه ي رسول خدا (ص) بودند به حساب نياورده و با صحنه هاي ساختگي خليفه ي ساختگي خود را به كرسي خلافت نشانيدند.


به دنبال همان فاجعه ي كبري بود كه دستگاه خلافت جمعي اوباش را به در خانه ي فاطمه فرستاد و آن يورش وحشيانه را به خانه ي او بردند، گردانندگان حكومت ظالمانه ي ابوبكر حق مسلم فاطمه- يعني فدك او- را غصب كردند...، و فاطمه ي معصومه را مورد اهانت و ضرب و جرح قرار دادند تا آنجا كه «جنين» او را كشتند، و بلكه مقدمات شهادت خود آن بانوي مطهره را فراهم كردند و شوهرش علي (ع) را خانه نشين كردند و منصب خلافت را از او گرفتند و اين مقام مقدسي را كه تنها از طريق وحي الهي تعيين مي شد به خود اختصاص داده و غصب كردند...

خدا مي داند اين مصيبتها، و مصيبتهاي ديگري كه شايد به دست همين جنايتكاران از صفحات تاريخ محو شده و به دست ما نرسيده است چه اندازه سهمگين و سخت بوده، و خاندان علي و فاطمه (ع) به جرم طرفداري از حقيقت اسلام، و دفاع از حيثيت رهبر بزرگوار آن- چه زجرها و شكنجه ها ديده و كشيده اند.

همين قدر ما مي خوانيم كه فاطمه ي زهرا سر قبر پدر بزرگوارش مي آمد و با شدت اندوه و گريه هاي بسيار مي گفت:

«رفعت قوتي، و خانني جلدي، و شمت بي عدوي، و الكمد قاتلي، يا ابتاه بقيت و الهه وحيده و حيرانه فريده، فقد انحمد صوتي، وانقطع ظهري، و تنغص عيشي، و تكدر دهري...» [1] .

و يا به صورت نظم از آن مظلومه نقل شده كه مي خواند:


ماذا علي من شم تربه احمد

ان لا يشم مدي الزمان غواليا [2] .


صبت علي مصائب لو انها

صبت علي الايام صرن لياليا [3] .


قد كنت ذات حمي بظل محمد

لم اخش من ضيم و كان محاميا [4] .





اليوم اخشع للذليل و اتقي

ضيمي و ادفع ظالمي بردائيا [5] .


در نقل ديگري است كه گاهي به مسجد رسول خدا (ص) مي آمد و رو به قبر در كنار ستون ايستاده و پدر را مخاطب ساخته بدين گونه مرثيه مي خواند:


قد كان بعدك انبا و هنبثه

لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب [6] .


انا فقدناك فقد الارض و ابلها

فاختل قومك فاشهدهم و لا تغب [7] .


و غم و اندوههاي وارده بر آن حبيبه ي پيغمبر اطهر به قدري زياد شد كه بر طبق نقلي، مرگ خود را از خدا مي خواست و چنين مي گفت:


قل صبري و بان عني عزائي

بعد فقدي لخاتم الانبياء [8] .


يا الهي عجل وفاتي سريعا

فلقد تنغصت الحياه يا مولائي [9] .


و اشعار و سخنان ديگري كه در سر قبر پدر مي گفت و يا در مجالس و محافل بر زباني مي آورد و شايد در صفحات آينده نيز برخي از آنها را به مناسبت ذكر كنيم.

و همين اندازه مي دانيم كه گريه هاي زهرا بسيار و زياد طولاني بوده و بر طبق آن روايت:

«ما زالت بعد ابيها معصبه الراس، ناحله الجسم، منهده الركن، باكيه العين، محترقه القلب...» [10] .

پس از رحلت رسول خدا (ص) پيوسته گريان و دلسوخته بود و هرگاه او را مي ديدند در گريه و غم و اندوه به سر مي برد، و در حديث ديگري است كه هيچ گاه او را خندان نديدند. [11] .

كار اين گريه ها به جايي رسيد كه به نقل شيخ صدوق در خصال در زمره ي يكي از


«بكائين» و گريه كنندگان عالم- كه پنج نفر بودند- درآمد، يعني در رديف آدم (ع)، يعقوب، يوسف و زين العابدين (ع)- كه هر يك سالهاي طولاني در فراق گمشده ي عزيز خويش مي گريستند قرار گرفت.

حالا بايد ديد اين مصيبتها چه بوده و چگونه بوده است كه دختر پيغمبر بزرگوار اسلام را اين اندازه تحت فشار و اندوه قرار داده و دنيا را بدين گونه بر او تنگ و زندگي را بر وي دشوار كرده است.

قدر مسلم اين است كه تنها مرگ پيغمبر اكرم به عنوان اينكه پدري مهربان و بزرگ براي او بوده است به اين مقدار فاطمه را متأثر و كوفته خاطر نمي كند، و احساسات و عواطف فرزندي بتنهايي نمي تواند سبب اين همه اظهار شكوه و ناله از دنيا و بي وفايي آن براي فاطمه گردد، و حتما رحلت رسول خدا (ص) پي آمدها و ره آوردهاي دردناكي به دنبال داشته كه آنها موجب شده تا شكيب آن بانوي باعظمت و پر شكيبا را بگيرد، و پشت آن كوه وقار و صبر را خم كند.

آنچه از مطالعه و بحث در تاريخ به دست مي آيد آن است كه ضايعه ي ناگوار وفات پيغمبر اسلام چند ضايعه ي بزرگ براي جامعه ي مسلمانان به همراه داشت كه بيش از همه خاندان پيغمبر در آن سهيم بودند، و اضافه ي بر آنها مصيبتهاي ديگري هم براي خاندان آن حضرت و بالاخص فاطمه ي اطهر كه از همه كس بيشتر نسبت به آن بزرگوار عشق مي ورزيد به دنبال داشت.

براي جامعه ي مسلمانان مصيبتي از اين بالاتر نبود كه رهبر بزرگوار الهي و پيغمبر رئوف و مهربان خود را كه پس از قرنها انتظار و حيرت و سرگرداني خداي تعالي روي لطف و منت براي آنها فرستاده بود از دست داده بودند. با از دست دادن آن حضرت خطر بزرگي از طرف دشمنان خارج و داخل متوجه اسلام عزيز و اين نهال تازه اي كه با آن همه رنج و دشواري غرس گرديده و با خون آن همه شهيدان بزرگ و مردان صالح و شايسته آبياري شده بود مي گرديد و آينده ي اسلام به سختي مورد تهديد قرار گرفته و سرانجام آن براي بيشتر آنها نامعلوم بود.

براي خاندان آن حضرت يك مصيبت ديگري هم به دنبال داشت و آن مصيبت از


دست دادن سرپرستي دلسوز و بزرگوار همچون رسول خدا (ص) كه براستي مصيبتي غير قابل جبران و تدارك بود كه همه ي آنها را در اندوه عميقي فروبرده و سخت آنان را اندوهگين كرده بود، اگر چه رسول خدا (ص) براي همه ي مردم سرپرستي دلسوز و بزرگوار بود، و در غم همه ي مسلمانان شريك بود، چنانكه خداي تعالي فرموده:

«لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رؤوف رحيم» [12] .

و در اين ميان براي فاطمه ي اطهر مصيبتهاي ديگري هم به دنبال داشت كه چنانكه اشاره شد با دسيسه ها و نقشه هايي كه منافقان از مدتها پيش طرح و ترسيم كرده بودند شوهر بزرگوار و محبوبش را از حق مسلم و قطعي خود يعني خلافت محروم و در نتيجه خانه نشين كردند، و فدك فاطمه را ملك شخصي او بود و پيغمبر خدا در زمان حيات خود آن را بدو بخشيده بود همان منافقان از خدا بي خبر با دست آويزهاي مضحك و خنده آوري آن را غصب كرده و اين درآمد مختصر را هم از گلوي او و فرزندان معصومش بريدند، و از نظر روحي هم آن قدر نسبت بدان بانوي بزرگوار جسارت و بي شرمي كردند كه تا سرحد ويران كردن و به آتش كشيدن خانه بر سرش پيش رفتند و آن همه رذالت و جنايت را انجام دادند كه با شرح بيشتري در صفحات آينده خواهيد خواند.


پاورقي

[1] (نيرويم رفت، و قدرتم تمام شد، دشمن مرا شماتت مي کند، و غم و اندوه فراوان مرا خواهد کشت، پدر جان تنها و حيران مانده ام، صدايم خاموش و پشتم شکست، زندگيم مکدر و دنيا بر من تاريک شد...).

[2] کسي که يک بار تربت قبر احمد (ص) را ببويد اگر تا پايان عمر خود هيچ عطر ديگري را نبويد زيان نکرده.

[3] مصيبتهايي بر من فروريخت که اگر بر روزهاي روشن مي ريخت همه در سياهي فرورفته و شب مي شد.

[4] تا محمد زنده بود در سايه ي کنف او مورد حمايت بودم و از ظلم و ستمي واهمه نداشتم.

[5] امروز در برابر هر ناکسي بايد خشوع کنم و از خود دفع ظلم کرده و با رداي خود ستمکارم را از خود برانم.

[6] پدر جان پس از تو چه خبرهاي ناگوار و مصيبتهاي بزرگي پيش آمد که اگر شاهد آنها بودي مشکل ما زياد نبود.

[7] ما به همان گونه که زمين باران حيات بخش خود را از دست مي دهند تو را از دست داديم، قوم تو پريشان گشته به نزدشان بيا و چشم از آنها مپوش.

[8] صبر و شکيباييم کم شد و عزا و ماتمم آشکار گرديد پس از آنکه (پدرم) خاتم انبيا را از دست دادم.

[9] اي خداي من در مرگ من شتاب کن که زندگي سخت بر من ناگوار گشته.

[10] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362.

[11] بحارالانوار، ج 43، ص 201.

[12] سوره ي توبه، آيه ي 130.