بازگشت

ازدواج و زندگي زناشويي فاطمه




با توجه به اصالت خانوادگي و آن همه كمالات نفساني و فضايل اخلاقي كه در فاطمه ي اطهر وجود داشت، طبيعي بود كه مردان زيادي از بزرگان صحابه و جوانان مسلمان شائق بودند تا به هر وسيله اي شده بلكه بتوانند افتخار همسري فاطمه را نصيب خود سازند و به خواستگاري زهراي اطهر بروند و بسياري هم در اين راه گام پيش نهاده و به خود جرئت دادند و به خانه ي پيغمبر خاتم آمده خواسته ي خود را اظهار مي كردند ولي همگي پاسخ رد مي شنيدند و بهترين پاسخي كه برخي از آنها دريافت مي داشتند اين بود كه پيغمبر مي فرمود:

«انتظر امر الله فيها» [1] يا «أمرها الي ربها» [2] يا «امرها الي القضاء» [3] .

(«منتظر فرمان خدايم»- «كار فاطمه به دست پروردگار است» يا مي فرمود: «تقدير چه پيش آرد»!)

و برخي را هم به اين عنوان كه فاطمه كوچك است. [4] و وقت ازدواج او نيست رد مي كرد، و حتي علي بن ابيطالب (ع) نيز از كساني بود كه مدتها در دل اين آرزو را داشت اما به گفته ي خود آن حضرت بر طبق نقل كه شيخ صدوق (ره) نموده جرئت اظهار آن را نزد رسول خدا نمي كرد تا اينكه خود پيغمبر روزي از علي پرسيد: آيا


قصد ازدواج نداري؟ علي عرض كرد: پيغمبر خدا بهتر مي داند و به دنبال آن مدتي گذشت تا مقدمات ازدواج آن حضرت با فاطمه فراهم گرديد، به شرحي كه خواهد آمد.

و برخي هم بودند كه در اثر كوته فكري و ناداني خيال مي كردند پيغمبر اسلام نيز مانند خود آنهاست كه همه ي مسائل را از دريچه ي پول و ماديات مي نگرد و به دنبال يك خواستگار پولدار مي گردد و منتظر است تا چنين فردي به خواستگاري فاطمه برود.

حديث زير از كتاب تذكره الخواص- كه از كتب اهل سنت است- نقل شده كه عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان كه هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند به عزم خواستگاري نزد رسول خدا (ص) آمدند، عبدالرحمن عرض كرد: اي رسول خدا اگر فاطمه را به همسري من درآوري حاضرم يك صد شتر سياه و آبي چشم كه همگي آنها بارشان پارچه هاي كتان اعلاي مصري باشد باده هزار دينار پول مهريه اش كنم!

عثمان عرض كرد: من حاضرم همين مهريه بدهم و امتيازي كه بر عبدالرحمن دارم آن است كه زودتر از او مسلمان شده و سابقه ي بيشتري در اسلام دارم؟

پيغمبر اسلام از سخن آن دو بسختي خشمناك شد و مشتي ريگ برداشته به طرف عبدالرحمن پاشيد و فرمود:

تو خيال مي كني كه من بنده ي پول و ثروتم كه به وسيله ي پول و ثروت خود بر من افتخار مي كني؟ [5] .

اين بيچاره ها معلوم مي شود هنوز پيغمبر اسلام را درست نشناخته بودند و خيال مي كردند پيغمبر هم مانند بسياري از دنياطلبان و جاه پرستان مي خواهد از طريق ازدواج دختر خود مال و منالي كسب كند و ثروتي بيندوزد، غافل از آنكه پيغمبر اسلام براي مبارزه با اين افكار پست آمده و مي خواهد اين موهومات را از بين ببرد.

باري اينها نمي دانستند كه پيغمبر اسلام فاطمه را براي علي بن ابيطالب نگاه داشته و


بلكه خبر نداشتند كه امر ازدواج فاطمه مربوط به فرمان و دستور خداست و هر كه را خدا تعيين كند پيغمبر مامور است فاطمه را به ازدواج او درآورد، و آن شخص جز علي (ع) كسي نبود، چنانكه بسياري از بزگان شيعه و اهل سنت اين مطلب را ضمن حديثهايي از رسول خدا (ص) روايت كرده اند.

و از آن جمله محب الدين طبري- از علماي اهل سنت- در كتاب ذخائر العقبي از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود:

«اتاني ملك فقال يا محمد ان الله يقرا عليك السلام و يقول لك اني قد زوجت فاطمه ابنتك من علي بن ابيطالب في الملا الاعلي فزوجها منه في الارض [6] ».

(فرشته اي به نزد من آمد و گفت: خداوند تو را سلام مي رساند و مي گويد: من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسري علي بن ابيطالب درآوردم تو هم در زمين اين كار را انجام بده.)

و در حديث ديگري از آن حضرت اين گونه نقل مي كند كه به علي (ع) فرمود: «يا علي ان الله امرني ان اتخذك صهرا [7] ».

(اي علي براستي خدا مرا مامور كرده كه تو را به دامادي خود انتخاب كنم.)

و در جاي ديگر نقل مي كند كه چون مي خواست فاطمه را به خانه ي علي (ع) بفرستد از آن جمله بدو فرمود:

«يا بنيه لا تجزعي اني لم ازوجك من علي ان الله امرني ان ازوجك منه».

(دختركم بيتاب مباش كه من (تنها به ميل خودم) تو را به ازدواج علي درنياوردم بلكه خداوند مرا مامور كرد تا تو را به همسري او درآورم.)


از اينها بالاتر آنكه اگر علي (ع) نبود براي فاطمه «كفو» و همسري يافت نمي شد چنانكه محدثين بزرگوار شيعه و نيز اهل سنت از رسول خدا (ص) و امامان ديگر نقل كرده اند كه با مختصر اختلافي اين مضمون را بارها فرمود:

«لو لم يخلق علي ما كان لفاطمه كفو» [8] .

(اگر علي خلق نشده بود براي فاطمه همسري نبود.)

و اين بدان جهت بود كه تنها مي بايست نسل رسول خدا و ذريه ي آن بزرگوار از صلب علي (ع) در روي زمين باقي بماند چنانكه باز همان اهل حديث شيعه و سني از پيغمبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود:

«ان الله جعل ذريه كل نبي من صلبه و جعل ذريتي في صلب علي [9] ».

(همانا خداوند ذريه ي هر پيغمبري را در صلب خود او قرار داد و ذريه ي مرا در صلب علي قرار داده است.)


پاورقي

[1] سيره ي حلبيه، ج 2، ص 205.

[2] بحارالانوار، ج 43، ص 125؛ احقاق الحق، ج 10، صص 226 به بعد.

[3] مناقب، ج 2، ص 182؛ ج 3، ص 345؛ احقاق الحق، ج 10، ص 331.

[4] مناقب، ج 2، ص 182؛ ج 3، ص 345؛ احقاق الحق، ج 10، ص 331.

[5] نقل از تذکره الخواص، ص 316. و در نقل ابن شهرآشوب (مناقب، ج 3، ص 345) به دنبال آن آمده که آن سنگريزه ها را وقتي پيش عبدالرحمن ريخت به صورت مرجان و جواهرات قيمتي درآمد، و بدين وسيله به او فهماند که احتياجي به پولها ندارد.

[6] ذخائر العقبي، ص 31 و نظير آن را مولي متقي هندي در کتاب کنز العمال، ج 6، صص 152 و 153؛ هيتمي در کتاب مجمع الزوائد، ج 9، ص 204؛ مناوي در فيض القدير، ج 2، ص 215؛ ابن حجر در صواعق، ص 74 و ديگران نقل کرده اند که هر که خواهد به احقاق الحق، ج 6، صص 592 الي 623 مراجعه کند.

[7] ذخائر العقبي، ص 86.

[8] بحارالانوار، ج 43، صص 97 و 107 و 141 و 145؛ کنوز الحقائق مناوي، ص 124.

[9] مجمع الزوائد هيتمي، ج 9، ص 179؛ و صواعق ابن حجر، ص 74؛ ينابيع الموده، ص 266 و کتابهاي بسيار ديگري از اهل سنت که در احقاق الحق، ج 7، صص 9- 4 بتفصيل ذکر شده.