بازگشت

جريان ولادت




شيخ صدوق در كتاب امالي به سند خود از مفضل بن عمر روايت كرده كه امام صادق (ع) فرمود: هنگامي كه خديجه با رسول خدا (ص) ازدواج كرد زنان مكه از وي كناره گيري كرده و رفت و آمد خود را با او قطع نمودند، خديجه از اين جهت غمگين شد تا چون به فاطمه حامله شد اين نوزاد در شكم با خديجه سخن مي گفت و خديجه را دلداري مي داد و خديجه اين مطلب را از رسول خدا (ص) پنهان مي كرد تا روزي


آن حضرت وارد خانه شد و شنيد كه خديجه با كسي سخن مي گويد پرسيد: اي خديجه با كه سخن مي گفتي؟ پاسخ داد: اين جنيني كه در شكم من است با من سخن مي گويد و همدم من است. حضرت فرمود: اي خديجه جبرئيل به من خبر داد كه اين جنين دختري است و خداي تعالي نسل مرا از وي قرار مي دهد و ائمه دين و پيشواياني كه خداوند پس از انقضاي وحي ايشان را جانشينان خود در زمين قرار خواهد داد از نسل اويند [1] .

چندي از اين ماجرا گذشت تا هنگام وضع حمل فاطمه شد، خديجه كسي را به نزد زنان قريش فرستاد و از آنها خواست تا به خانه ي او آيند و هنگام ولادت فاطمه او را كمك دهند، ولي زنان براي خديجه پيغام دادند كه تو به سخن ما گوش نكردي و با يتيم ابي طالب- كه مالي نداشت- ازدواج كردي ما نيز به كمك تو نخواهيم آمد.

خديجه از اين پيغام غمگين شد و در حال غم و اندوه به سر مي برد كه به ناگاه چهار زن گندمگون بلند قامت را- كه همچون زنان بني هاشم بودند- مشاهده كرد كه بر وي وارد شدند خديجه از ديدن ايشان نگران شد اما يكي از آن چهار زن به سخن آمده و گفت: اي خديجه نترس و محزون مباش كه پروردگار تو ما را فرستاده و ما خواهران تو هستيم، من ساره هستم، و اين يك آسيه دختر مزاحم (همسر فرعون) است كه همدم تو در بهشت خواهد بود، و آن ديگر دختر عمران و چهارمي كلثم دختر موسي بن عمران است.

خداي تعالي ما را فرستاد تا در امر وضع حمل تو كمك دهيم. و آن گاه كمك كرده تا فاطمه (ع) به دنيا آمد... [2] .


و بدين ترتيب فاطمه متولد گرديد و خداي تعالي اين مولد با بركت و فرزند ميمون را كه نسل رسول خدا (ص) از وي در دنيا به جاي ماند به آن حضرت عنايت فرمود، و خود نيز چنانكه در پاره اي از تفاسير آمده مژده آن را در سوره ي مباركه ي كوثر به آن حضرت داد و براي تسليت رسول خدا و دلگرمي آن بزرگوار در برابر دشمنان سرسخت و نيرومندي چون عاص بن وائل سهمي و يا ابوجهل و ابولهب كه با درگذشت پسران پيغمبر او را «ابتر» و مقطوع النسل خواندند با كمال مهرباني و ملاطفت او را مخاطب ساخته فرمود:

انا اعطيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانئك هو الابتر


اي ماه دو هفته اختر آوردي

اي در يتيم گوهر آوردي


اي نور خدا زجيب عصمت

يعني ز خديجه دختر آوردي


گويا كه نبود بهتر از دختر

گر بود پسر تو بهتر آوردي


بخ بخ زين دختر پسر زاي

كز وي چه شبيرو شبر آوردي


از مركز آسمان رفعت

تابنده چو ماه انور آوردي


اي قطب وجود و اصل ايجاد

بهتر ز تو مهر خاور آوردي


از نافه ي ناف خطه ي خاك

يك توده ز مشك و عنبر آوردي


هستي دادي به كشتي امكان

اي كشتي هستي لنگر آوردي


از گلشن غيب و عالم قدس

يك گلبن گل معطر آوردي


از شاخ درخت آفرينش

از كشته ي خويشتن برآوردي


هم تلخي كام ما از امروز

بيرون كردي و شكر آوردي


عالم عرض است اندرين عالم

از جوهر خويش جوهر آوردي


جاني به جهان دوباره دادي

يكباره روان ديگر آوردي


مستوره ي خلق و اسم اعظم

بر لوح قضا مقدر آوردي


هم نور وجود فاطمي را

در اين عالم به پيكر آوردي





از ميوه ي جنت اين وديعت را

در مخزن صلب اطهر آوردي


هم جنت خلد را به دنيا

بر اين صورت مصور آوردي


سهل است هزار حور و غلمان

رضوان خداي اكبر آوردي


اي پادشه سرير لولاك

بر فرق وجود افسر آوردي


برهان پيمبري است با تو

يا آنكه چو خود پيمبر آوردي


هم نور مقدس الوهيت را

برديده ي پاك حيدر آوردي


يك تاست علي و نيست همتاش

او را به علي برابر آوردي


دادي به علي امانتت را

آن را كه ز حي داور آوردي



پاورقي

[1] داستان تکلم فاطمه (ع) را با مادرش خديجه در رحم و قبل از ولادت چند تن از محدثين و علماي اهل سنت نيز روايت کرده اند، از آن جمله از کتاب تجهيز الجيش تاليف علامه حسن بن مولوي، نقل شده که گويد: چون خديجه به فاطمه حامله شد، وي با مادر در رحم سخن مي گفت و خديجه اين موضوع را از پيغمبر خدا (ص) پنهان مي داشت... و سپس همانند حديث فوق را تا به آخر نقل مي کند، و روايات ديگري نيز از عبدالرحمن صفوري و علامه قندوزي و ديگران نقل شده که در احقاق الحق (ج 10، ص 12) ذکر شده است.

[2] نظير حديث فوق را طبري در کتاب ذخائر العقبي، ص 44، از رسول خدا (ص) به طور خلاصه نقل کرده و در پايان آن چنين است که: چون فاطمه متولد شد سر به سجده گذارده و انگشت خود را از زمين بلند کرد، و از علامه ي حضرمي در وسيله المال (ص 77) و عبدالرحمن صفوري در نزهه المجالس (ج 2، ص 227) و قندوزي در ينابيع الموده (ص 198) نيز روايت شده است.