بازگشت

انتظار به سر آمد




همسر پيامبر (ص) براي آخرين بار حامله شد. اين بار خديجه از اين حمل احساس ديگري دارد. غم و شادي در هم آميخته، از يك سو نگران بي اعتنايي زنان قريش است، از سويي ديگر انتظار دختري است كه نسل محمد و خديجه از او جاري خواهد شد.


هرگاه تحقير دوستان سابق سايه غمبارش را بر قلب خديجه مي افكند «جنين با او سخن مي گفت و او را به صبوري فرامي خواند.» [1] .

خديجه اين راز را كتمان مي كند: خدايا اين راز را با محمد (ص) بگويم؟ نه بهتر است آن را مخفي دارم، نبايد كسي مطلع شود. چه اين سري است الهي.

روزي خديجه با جنين در حال گفتگو بود كه پيامبر (ص) وارد شد، و فرمود:

خديجه! با چه كسي سخن مي گويي.

- با جنينم، او هم سخن و مونس تنهايي من است.

- مي دانستم، جبرائيل اين موضوع را به من خبر داده است. [2] .

سرانجام لحظه ي موعود فرارسيد، درد زايمان آغاز شد، خديجه كسي را نزد زنان قريش فرستاد، زنان گفتند خديجه محمد را انتخاب كرده و به او ايمان آورده است، نبايد از ما انتظار كمك داشته باشد.

خديجه آن زن نامدار قريش، اينك تنهاي تنهاست، نااميد و هراسان چشم به درب دوخته، ناگهان چهار زن زيبا در هاله اي از نور وارد مي شوند، آه خداي من شما كيستيد؟

من مادرت حوا، و من آسيه دوست تو، و من كلثم خواهر موسي و


من مريم مادر عيسي آمده ايم كه تو را پرستار باشيم.» [3] .

«فاطمه (س) متولد شد، او را با آب كوثر در طشتي بهشتي شستشو دادند، و در پارچه اي سفيد و عطرآگين پيچاندند و سرش را با پارچه اي ديگر پوشاندند.» [4] .


پاورقي

[1] ذخائر العقبي ص 45، ينابيع الموده ج 2 ص 24.

[2] امالي صدوق مجلس 87 روايت 1 ص 475.

[3] ينابيع الموده ج 2 ص 24- مناقب ج 3 ص 340- ذخائر العقبي ص 45 و امالي صدوق ص 475 البته در منابع شيعي بجاي حوا، ساره آمده است.

[4] امالي صدوق ص 475.