سخن با بلال


نام گل بردي و بلبل گشت خاموش اي بلال

مادر مظلومه ي ما رفت از هوش اي بلال

بوستان وحي را بيت الحزن كردي، بس است

با اذان خود مكن ما را سيه پوش اي بلال

دير اگر خاموش گردي زودتر گردد ز تو

مادر ما را چراغ عمر خاموش اي بلال

مادر ما بر اذانت گوش داد اينك تو هم

بر صداي ناله ي زينب بده گوش اي بلال

داغ محسن داغ ختم الانبيا ما را بس است

بار غم مگذار ما را باز بر دوش اي بلال

غنچه پرپر گشت و گل از دست رفت و باغ سوخت

خاك گيرد لاله ي ما را در آغوش اي بلال

با اذان تو اگر پايان بگيرد عمر او

بعد از اين ما را كه مي گيرد در آغوش اي بلال

تا زبان حال ما گويا به نظم )ميثم( است

اشك و خون از چشم اهل دل زند جوش اي بلال