زبانحال با اميرالمومنين


به گاه نزع با حال مكدر

بگفتا با علي دخت پيغمبر

پسر عم اي به هر غم غمگسارم

بيا بنشين وصيت با تودارم

فلك افكنده طرح بي وفايي

پسر عم آمده وقت جدايي

اگر رنجيده اي از من پسر عم

خلافي ديده اي از من پسر عم

حلالم كن به جان نور عينم

يتيم بي نوا يعني حسينم

چو بيرون رفت روحم از تن زار

به شب نعش مرا بر خاك بسپار

دگر خواهم ز روي مهرباني

به بالين سرم قرآن بخواني

شب هر جمعه آئي بر مزارم

به خاطر آوري احوال زارم

به جاي من پسر عم تا تواني

بكن با كودكانم مهرباني

كه بعد مرگ من دارئم فكارند

يتيمند و به سر مادر ندارند

شاعر
صغيراصفهاني