ديوان عشق


گر به گوش كوه خواني شرح سوز آه من

آب مي گردد چو شمعي از غم جانكاه من

دود آتش تا كه شد بر آسمان از خانه ام

روز روشن تيره چون شب شد ز دود آه من

بي گناهي كم گناهي نيست در ديوان عشق

اين گنه را كردم و شد خانه قربانگاه من

پشت در، شش ماهه فرزندم به خاك و خون تپيد

پيش مرگم شد ز بس كه بود خاطر خواه من

پهلويم بشكست و ميخ در ز آتش سرخ بود

بوسه زد بر جاي لبهاي رسول الله من

دامن شوهر گرفتم ليك با ضرب غلاف

دست من كوتاه كرد آن دشمن بدخواه من

از پي احقاق حق رفتم كه گيرم حق خويش

ناگه آن نامرد شد در كوچه سد راه من

شاعر
ژوليده نيشابوري