حاصل باغ نبوت


در بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت

كعبه ويران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت

شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه

شد چنان كز دود آهش سينه كاشانه سوخت

آتشي در بيت معمور ولايت شعله زد

تا ابد ز آن شعله هر معمور و هر ويرانه سوخت

آه از آن پيمان شكن كز كينه خم غدير

آتشي افروخت تا هم خم و هم خمخانه سوخت

ليلي حُسن قدم چون سوخت از سر تا قدم

همچو مجنون عقل رهبر را دل ديوانه سوخت

گلشن فرخ فر توحيد آن دم شد تباه

كز سموم شرك آن شاخ گل فرزانه سوخت

گنج علم و معرفت شد طعمه افعي صفت

تا كه از بيداد و نان گوهر يكدانه سوخت

حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا

خرمني در آرزوي خام آب و دانه سوخت

كركس دون پنجه زد بر روي طاووس ازل

عالمي از حسرت آن جلوه مستانه سوخت

آتشي آتش پرستي در جهان افروخته

خرمن اسلام و دين را تا قيامت سوخته

شاعر
شيخ محمدحسين اصفهاني (مفتخر)