بازگشت

آينده


پيشتر نوشتيم كه سال ولادت دختر پيغمبر را با اين همه گفتارهاى متناقض، كه از دانشمندان و مورخان شيعه و سنى نقل شده، نمى توان به طور تحقيق و دقيق معلوم كرد، از اين رو نمى دانيم، دختر پيغمبر چندساله از دنيا رفته است.



عمر او را هنگام وفات از هيجده سال تا سى و پنج سال نوشته اند.



ولى بين تمام اين گفته ها دو عقيده بيشتر از ساير عقايد طرفدار دارد.



* وى در سال بناى خانه كعبه (پنج سال قبل از بعثت پدرش) به دنيا آمده، در آنوقت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) سى و پنج ساله بود. بنابراين، سن او هنگام مرگ بيست و هشت سال و چند ماه بوده است.



طرفداران اين عقيده فقط مورخان سنى هستند و عقيده ديگر مخصوص مورخان و دانشمندان شيعى (به استثناى معدودى از آن ها) است كه مى گويند: وى پنج سال پس از بعثت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به دنيا آمده و طبق اين گفته، هنگام وفات هيجده ساله بوده است.



گفتيم سرچشمه اين عقيده روايت كلينى(رحمه الله) است. يك حديثى هم مرحوم مجلسى از منصور ديلمى نقل مى كند كه:



روزى عبدالله محض (پسر حسن مثنى و پدر محمد نفس زكيه) در مجلس هشام بن عبدالملك بود كه سخن از سن فاطمه (عليها السلام) به ميان آمد، (محمدبن سائب) كلبى نسب دان معروف هم در آن جلسه حضور داشت.



هشام از عبدالله پرسيد:



فاطمه وقتى از دنيا رفت چند سال داشت:



ـ سى سال ـ كلبى! تو چه مى گويى؟ ـ خير، سى و پنج ساله بود.



ـ عبدالله كلبى چه مى گويد؟ ـ حال مادرم را از من بپرس، بهتر مى دانم و از كلبى احوال مادرش را بپرس، بهتر مى داند. حالا با اين اختلاف عقيده، دادنِ رأى قطعى ممكن نيست. و اين مسأله براى شيعه و تمام مسلمين بسيار مايه تأسف است كه سال ولادت و مرگ يگانه دختر پيغمبرشان را درست نمى دانند، در صورتى كه ملل ديگر به جزئى ترين چيزى كه با شخصيت هاى بزرگ آن ها بستگى داشته باشد، بسيار اهميت مى دهند.



سال ولادت و مرگ به جاى خود. آن چه بيشتر موجب تأثر است، اينكه قبر دختر پيغمبر نيز معلوم نيست كجا است.



گروهى از دانشمندان مى گويند در خانه خودش و يا در بقعه پدرش دفن شده. ابن شهر آشوب صاحب كتاب مناقب پيرو اين عقيده است.



پيدايش اين باور از حديثى است كه از پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) رسيده است به اين مضمون: ميان گور و منبر من باغى است از باغ هاى بهشت(1) و بنا به نقل بخارى فرموده است ميان خانه و منبر من باغى است از باغ هاى بهشت.



مرحوم مجلسى مى گويد: قبرش در گورستان بقيع است. سيد مرتضى(رحمه الله) نيز همين عقيده را دارد ولى از روى قرائن گمان مى كنيم در خانه دفن شده باشد; زيرا با تأكيدى كه دختر پيغمبر در پنهان داشتن دفن خود داشت و به اين منظور به على (عليه السلام) وصيت كرد، جنازه او را شب دفن كند احتمال كلى مى رود على (عليه السلام) براى اينكه كسى از چگونگى آگاه نشود و جسد دختر پيغمبر از آسيب احتمالى بامداد مرگ محفوظ بماند، وى را در خانه به خاك سپرده باشد چون اگر مى خواست او را به بقيع ببرد، هنگام پيمودن مسافت ميان خانه و گورستان بقيع ممكن بود كسانى كه على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام)نمى خواستند از واقعه مطلع شوند، آن ها را ببينند و اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم صورت گورهاى متعددى در بقيع درست كرده، فقط براى گم كردن نشانى بوده است، در هرحال خدا دانا است.



بامداد مرگ هنگامى كه خليفه و همكارانش فهميدند كه على شبانه دختر پيغمبر را به خاك سپرده، با عصبانيتِ زياد او را ملاقات نموده و به وى گفتند: تو هيچوقت دست از مخالفت با ما برنمى دارى. چرا نگذاشتى صبح شود و ما هم بر جنازه دختر پيغمبر نماز بخوانيم؟ على (عليه السلام) براى آن ها قسم خورد كه فاطمه وصيت كرده بود او را شب دفن كنم، آن ها هم گفته او را پذيرفتند.



اين مقدار نوشته مورخين سنى است، در صورتى كه تاريخ شيعه مى گويد: بامداد مرگ وقتى مردم فهميدند دختر پيغمبر شبانه دفن شده، يكديگر را سرزنش كردند كه چه مردمى هستيد! يك دختر از پيغمبر شما باقى ماند او هم مرد. شما نه بر بالينش حاضر شديد، نه بر او نماز خوانديد، نه مى دانيدقبرش كجاست.گفتنداهميتى ندارد. مى فرستيم زنى بيايدقبرهارابشكافدواورابيرون بياوردتابروى نماز بخوانيم!



واقعاً اين نمونه از مسلمان ها هم نوبر است! آن ها نظير مردمى هستندكه براى انجام يك مستحب و تظاهر نمودن به يك شعار دينى حاضرمى شوندبه ننگين ترين كار كه شكافتن قبر دختر پيغمبر است تن دهند، فقط براى اينكه جلوى مردم بگويند ما هم بر دختر پيغمبر نماز خوانديم ـ بله ـ آنوقت دين پيغمبر هم پامال بشود اهميتى ندارد.



گفتيم ياران پيغمبر براى درك ثواب نماز حاضر شدند قبر دختر پيغمبر را بشكافند، عمر هم با آن ها هم عقيده بود ولى از طرفى على (عليه السلام) مطلع شده و به شتاب خود را به آن ها رساند و سوگند خورد كه اگر نيش كلنگى به يكى از اين گورها بخورد، زمين را از خونتان سيراب مى كنم.



با اين حال معلوم است، روزهاى نخست مخصوصاً تصميم داشته اند، جاى قبر معلوم نباشد ولى متأسفانه امروز هم نشان درستى از قبر فاطمه (عليها السلام) در دست نيست.



فرض كنيم، قبر فاطمه (عليها السلام) در بقيع بود مگر آن چهار نفر پيشوا كه در گورستان بقيع به خاك رفته اند چه نشانى بر قبرشان باقى است؟ صفحه ى 131



اين مقدار نوشته مورخين سنى است، در صورتى كه تاريخ شيعه مى گويد: بامداد مرگ وقتى مردم فهميدند دختر پيغمبر شبانه دفن شده، يكديگر را سرزنش كردند كه چه مردمى هستيد! يك دختر از پيغمبر شما باقى ماند او هم مرد. شما نه بر بالينش حاضر شديد، نه بر او نماز خوانديد، نه مى دانيدقبرش كجاست.گفتنداهميتى ندارد. مى فرستيم زنى بيايدقبرهارابشكافدواورابيرون بياوردتابروى نماز بخوانيم!



واقعاً اين نمونه از مسلمان ها هم نوبر است! آن ها نظير مردمى هستندكه براى انجام يك مستحب و تظاهر نمودن به يك شعار دينى حاضرمى شوندبه ننگين ترين كار كه شكافتن قبر دختر پيغمبر است تن دهند، فقط براى اينكه جلوى مردم بگويند ما هم بر دختر پيغمبر نماز خوانديم ـ بله ـ آنوقت دين پيغمبر هم پامال بشود اهميتى ندارد.



گفتيم ياران پيغمبر براى درك ثواب نماز حاضر شدند قبر دختر پيغمبر را بشكافند، عمر هم با آن ها هم عقيده بود ولى از طرفى على (عليه السلام) مطلع شده و به شتاب خود را به آن ها رساند و سوگند خورد كه اگر نيش كلنگى به يكى از اين گورها بخورد، زمين را از خونتان سيراب مى كنم.



با اين حال معلوم است، روزهاى نخست مخصوصاً صفحه ى 132



تصميم داشته اند، جاى قبر معلوم نباشد ولى متأسفانه امروز هم نشان درستى از قبر فاطمه (عليها السلام) در دست نيست.



فرض كنيم، قبر فاطمه (عليها السلام) در بقيع بود مگر آن چهار نفر پيشوا كه در گورستان بقيع به خاك رفته اند چه نشانى بر قبرشان باقى است؟