بازگشت

وصيت نامه


وصيت نامه فاطمه (عليها السلام) به عبارت هاى مختلفى كوتاه و طولانى نقل شده ولى آنچه مسلم است اينكه: از جمله سفارش هاى دختر پيغمبر اين بوده است كه جنازه او شب دفن شود.



بخارى درصحيح ضمن روايتى ازعايشه نقل مى كندكه:



على جنازه فاطمه را شب به خاك سپرد و بر او نماز گزارد و به ابوبكر اجازه حضور نداد.(1)



اين وصيت نامه نيز در كتب معتبر شيعه از دختر پيغمبر نقل شده است:



«پس از نام خدا» فاطمه دختر محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گواهى مى دهد:



«خدايى جز خداوند يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده او است. فاطمه گواهى مى دهد: بهشت و دوزخ راست است و بى هيچ گمانى قيامت خواهد آمد و خدا مردگان را از گور خواهد برانگيخت. على! من فاطمه دختر محمدم، خدا مرا به تو تزويج كرد، تا در دنيا و آخرت از آنِ تو باشم، تو از هركس به من نزديك ترى. مرا شب غسل بده و كفن كن و شب به خاكم بسپار. هيچ كس نبايد از اين موضوع باخبر شود. تو را به خدا مى سپارم و به فرزندانم تا روز رستاخيز سلام مى رسانم.» وصيت نامه هايى طولانى تر از اين نيز نوشته اند. شيخ كلينى(رحمه الله)كه از بزرگان علماى شيعى است مى گويد: فاطمه (عليها السلام) هنگام مرگ وصيت كرد: هفت قطعه زمين ملك او كه «دلال» و «مبيب» و «حسنا» و «برقه» و «صافيه» و «عواف» و «مشربه امّ ابراهيم» نام داشت در تصرف على (عليه السلام)و پس از او در تصرف حسن (عليه السلام) و پس از او در تصرف حسين (عليه السلام) باشد و پس از او با ارشد اولادش. او خدا و مقداد و زبير را شاهد گرفت و على بن ابى طالب (عليه السلام) نيز وصيت نامه را نوشت.



اين هفت قطعه زمين را مردى يهودى، مخيريق نام، به پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بخشيد و خودش در جنگ احد كشته شد ولى پس از مرگ پيغمبر، ابوبكر به عنوان اينكه من از محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) شنيده ام ما پيغمبران ارث نمى گذاريم، اين اراضى و ساختمان هاى آن را تصرف كرده، جزو بيت المال نمود و به فاطمه (عليها السلام) و زن هاى پيغمبر بهره اى نداد و چون فاطمه (عليها السلام)خود را مالك آن ها مى دانست از اين رو سهم ملكى خود را به على (عليه السلام) و به اولادش واگذار كرد.



فاطمه (عليها السلام) شايد مقارن ظهر از دنيا رفت ولى طبق وصيت نامه اش، غسل او تا شب به تأخير افتاد. على (عليه السلام) در دل شب با چشم گريان و دل پردرد با كمك چند نفر از خويشان و ياران وفادارش بدن دختر پيغمبر را در خاك تيره پنهان نمود. در آن حال محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)را مخاطب ساخت و به وى گفت: پيغمبر گرامى! سلام من بر تو باد. اى محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)! اى فرستاده خدا! از طرف دخترت زهرا كه به زيارتت مى آيد، از دخترت كه در خاك تيره، در بقعه تو(1)مى آرمد، از فاطمه كه خدا او را خيلى زود به تو ملحق ساخت، به حضرتت درود مى فرستم.



صبرم در مصيبت فاطمه بسيار كم است و فاجعه سيده زنان نيروى شكيب را از على گرفته.



چه كنم، ناچارم به پيروى از سيره نيكوى تو در اين مصيبت شكيبايى را پيشه خود سازم. چه مصيبت از اين بزرگ تر! پيكر تو در آغوش من جان داد، من تو را در گور خواباندم، من صبر مى كنم تا خدا چنانكه فرموده بهترين پاداش را به من دهد. «إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».



امانت برگشت، گرو گرفته شد، زهرا از دستم رفت. چه قدر زندگانى بعد از دختر پيغمبر سخت و ناگوار است! و چه اندازه گيتى در نظرم پست و زشت مى نمايد.



اندوهم بى پايان و خوابم اندك است. اين غصه تا هنگامى كه خدا مرا به تو برساند، از دلم بيرون نخواهد آمد.



چه زود دست قدرت كردگار ميان ما جدايى انداخت، من به خدا درد دل مى كنم.



اى پيغمبر محبوب! از دخترت بپرس تا از جفايى كه امتت به او و به من كرده اند به تو خبر دهد. چه غصه ها كه در دل زهرا پنهان بود و نمى توانست اظهار كند ولى حالا كه به تو پيوسته، حالا كه به خدا ملحق شده، دردهاى پنهان را خواهد گفت. مى بينم در اين هنگام شكيبايى پسنديده تر است.



اگرملاحظه ازكسانى كه بر ما دست يافتند، در ميان نبود، براى هميشه در كنار قبر تو جا گرفته و بر اين مصيبت بزرگ چون زن بچه مرده مى گريستم. خدا بيناست، پيكر دخترت پنهانى به خاك مى رود ولى حقش را به زور گرفته و آشكار از ارث پدر محرومش مى سازند، با اينكه فاطمه يگانه فرزند تو است و ديرى نيست كه تو از اين جهان رفته اى.(1)



همچنانكه در تاريخ تولد و سال زناشويى و مدّت عمر دختر پيغمبر اختلاف است، روز مرگ وى نيز نزد همه يكى نيست. در چند صفحه پيش نوشتيم، بعضى مى گويند تا ششماه پس از مرگ پدر زنده بود.



طبق نوشته كلينى، هفتاد و پنج روز پس از پدرش زنده بود(2) ودر صورتى كه پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) دربيست و هشتم ماه صفر رحلت نموده باشد، بايدگفت در دوازدهم تا چهاردهم ماه جمادى الأول سال يازدهم هجرى بدرود زندگانى گفته است. ابن شهر آشوب معتقد است، در سيزدهم ربيع الآخر سال يازدهم هجرى وفات يافته(1) به هرحال زندگانى او را بعد از پدر از چهل روز تا شش ماه نوشته اند.