بازگشت

رفتار اعراب با زنان، پيش از اسلام


به عكس عقيده عبدالله عفيفى، نويسنده كتاب «زن عرب در جاهليت و اسلام»(1) و همچنين به خلاف گفته عمر ابوالنصر، نويسنده كتاب «فاطمه دختر محمد» زن و دختر در جاهليت نه تنها ارزش اجتماعى نداشتند، بلكه به عنوان يك انسان هم به شمار نمى آمدند.



داستان هايى در اين مورد نقل شده كه پاره اى از



آنها ـ در عين اين كه رقت آور است ـ نشان مى دهد كه اسلام در مدت كوتاهى چگونه توانست چنان روحيه هاى سركش و خشن را تغيير دهد و رأفت و مهربانى را جايگزين سنگدلى و خشونت سازد.



شيخ جعفر نقدى، مؤلف كتاب «زن در اسلام»(1) در صفحه هاى 7 و 9 كتاب خود، مختصرى از فجايع عرب هاى جاهليت درباره دختران را متذكر شده، مى نويسد: اعراب رسماً زن ها را مثل يك حيوان مى فروختند و يا مبادله مى كردند و برخى از قبايل، دخترانِ خود را در گودالى انداخته، روى آنها خاك مى ريختند تا بميرد و يا از مناره و كوه بلند پايين مى انداختند و عده اى از آن ها ولادت دختران را به فال بد مى گرفتند!



قرآن نيز در چند جا به اين رفتار وحشيانه اشاره دارد ولى اين دو نويسنده، يا روى تعصب ملّى و حفظ قوميت و يابه دلايل ديگرى، به دفاع پرداخته اند; به خصوص عبدالله عفيفى مى گويد: دختران به قدرى در نظر پدرانشان محترم بودند كه عده اى دختران خود را به خدا اختصاص داده و آن ها را مى پرستيدند! آنگاه براى تأييد گفتار خود داستان



خواستگارى حرقه، دختر نعمان بن منذر را متذكر مى شود كه خسرو پرويز وى را از نعمان خواستگارى كرد، ولى نعمان با اين كه حاكم و دست نشانده خسرو بود، از كثرت محبّتى كه به دختر خود داشت، راضى نشد او را شوهر دهد.



عبدالله عفيفى و عمر ابوالنصر از اين داستان چنين نتيجه مى گيرند كه دختر نزد اعراب به اندازه اى بزرگ بوده كه حاضر نمى شدند او را به يك اجنبى شوهر دهند(1) و (2) حتى



اگر آن اجنبى پادشاه مقتدرى مانند خسرو پرويز باشد. ولى چنانكه پيشتر اشاره شد، اين دو نويسنده، زير فشار تعصب مالى واقع شده و چنين اظهار عقيده نموده اند.



امتناع نعمان بن منذر از اين وصلت، ناشى از كثرت علاقه و شدت محبّت او به دخترش نبود، بلكه روى همان تنفر كينه اى بودكه در آن زمان عرب ها از ايرانيان و ازدواج با اجنبى و به خصوص ايرانى را براى خود ننگ مى دانستند.



به طور خلاصه، مى توان فهميد كه دختران در دوره جاهليت بسيار خوار و ناچيز بوده اند. بلى، شايد در خانواده هاى اشرافى و سرمايه دارى، بيش از خانواده هاى پست، از دختر رعايت مى شد ولى اين اندازه رعايت را نمى توان دليل ميل غريزى و فطرى گرفت بلكه از اين جهت است كه مردمان ثروتمند علاقمنديشان به همه چيز بيشتر از طبقه عادى است.



همين كه دين مقدس اسلام انتشار يافت و محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)رهبرى مردم را به عهده گرفت، از يك سو با دستورات علمى قرآن و از يك سو با تربيت عملى خود، مأموريت داشت كه اين كردار زشت را ريشه كن سازد.



دورانى كه فاطمه در خانه پدر و تحت تعليم پيغمبر اسلام روزگار مى گذرانيد، اگرچه اجازه نيافت نتايج تعليم پدرش را آشكار كند و آنچه را در مكتب او ياد گرفته به مرحله اجرا و عمل بگذارد، ولى فضايل اخلاقى فاطمه بيشتر در خانه على بن ابى طالب (عليه السلام)آشكار گرديد. آنجا معلوم شد پيغمبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) چگونه زهرا را براى زندگانى در محيط خانوادگى جديد تربيت كرده و در آنجا بايد نتيجه گرفت كه دختران قبل از هرچيز بايد به وظايف خانوادگى آشنا بوده و تكليفى را كه محيط تازه به گردن آنها مى اندازد دانسته باشند.



در اينكه بايد دختران تعليم و تربيت كامل را فرابگيرند هيچ ترديدى نيست، ولى اشكال در طرز تعليم و تربيت و نتايجى است كه بر اين دو، بار خواهد شد.




پاورقي

1 ـ المرأة العربية في الجاهلية و اسلامها.

1 ـ فاطمه بنت محمد، صص30 ـ 28 و زندگانى فاطمه، ص19 ـ 17



2 ـ عبدالله عفيفى در كتاب «المرأة العربية في الجاهلية و اسلامها» به اين داستان اشاره كرده، مى گويد: خسرو پرويز، حرقه دختر نعمان بن منذر را خواستگارى نمود ولى نعمان با اينكه حاكم و دست نشانده او بود، حاضر نشد دخترش را به دربار ايران بفرستد و در پاسخ فرستاده خسرو عذر آورد.



پرويز كه انتظار جواب منفى نداشت، خشمگين شد و نعمان را به دربار احضار كرد.



نعمان سرپرستى دخترش را به هانى بن قبيصه شيبانى سپرد و به دربار خسرو پرويز رفت. پادشاه ايران به كيفر نافرمانى دستور داد نعمان را زير پاى فيل انداختند، تا گوشت و پوستش پاره گرديد. پس از مرگِ نعمان، خسرو مجدداً حرقه را از نگاهبان وى خواستگارى كرد، ولى هانى نيز پيشنهاد خسرو را نپذيرفت. بالأخره خسرو براى اينكه عرب هاى نافرمان را تنبيه كند، سپاهى بدانسوى فرستاد ولى سربازان ايران در ذى قار از سپاه عرب شكست خوردند و جنگ به نفع عرب ها پايان يافت