بازگشت

مهريه ي فاطمه


مهريه ى اين ازدواج، پانصد درهم (معادل با 400 مثقال نقره خالص) بود كه به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چنين مهريه اى را خداوند معين فرموده تا براى امت اسلام، سنّت باشد و مسلمانان در امر ازدواج از آن پيروى نمايند. چهارصد مثقال نقره در آن روزگار، معادل با دو و نيم مثقال طلاى ناب بود. [ ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 38، 39. ]

خطبه ى عقد



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ايراد خطبه ى ازدواج پرداخت و پس از حمد و سپاس به درگاه ايزد متعال فرمود:



«پروردگار توانا عقد و نكاح را سبب خويشاوندى مردم قرار داده است و به اين وسيله، افراد و اقوام را به يكديگر ملحق و مأنوس كرده است و مقرّر فرموده تا اين فريضه ى نيكو را همه اطاعت كنند و ملزم به اجراى آن باشند. خداوند بزرگ آن چنان خالقى است كه بشر را از آب خلق كرد و قدرت اداره امور زندگانى وى را به دست گرفت و به امر قضا كارخانه ى هستى وجود را به وسيله دامادى پسران و عروسى دختران به كار انداخت. قضاى خود را بر قدر و حكم خويش را به مقدار افراد جارى فرمود و مقدرات را تا آخرين فرصت حيات جارى ساخت. پس امر خداوند روان است بر حكمش و حكمش روان است بر تقديرش و از براى هر حكمى تقديرى است و از براى هر تقديرى مدتى است و از براى هر مدتى سرنوشتى است. آن، خداوند است كه مقدرات را براى هر كسى بخواهد محو يا اثبات كند، چه حكم قضا غيرقابل تغيير است، ولى قدر و مقدر در اراده ى حق است و حكم و قضاى آسمانى در لوح محفوظ به ثبت رسيده است.» [ زندگانى حضرت زينب عليهاالسلام، ص 68 ] آنگاه فرمود:



به فرمان الهى، فاطمه عليهاالسلام را با مهريه چهارصد مثقال نقره [ در صداق حضرت زهرا عليهاالسلام اختلاف است. قول مشهور همان پانصد درهم است كه قبلا بدان اشاره شد، ولى «اصبغ بن نباته» از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مى كند كه صداق آن حضرت چهارصد و هشتاد درهم بوده است. «ابوجعفر بن حارث» مى گويد كه اين مبلغ معادل 238 مثقال نقره بوده است. (مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، ص 350) ] با على تزويج كردم. اى على! آيا راضى شدى؟ اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: را ضى شدم از خداوند و از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آنگاه، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به دعا پرداخت.



پس از آنكه خطبه و دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام شد، اميرالمؤمنين عليه السلام برخاست و به ايراد خطبه پرداخت كه ترجمه ى آن چنين است:



«سپاس خداى را كه نعمت خود را ارزانى داشت. جز خداى يگانه خدايى نيست. درود بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه ازدواج و نكاح را به حكم وجوب، ستود و اين مجلس را براى رضايت و فرمان الهى گشود. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دخترش را با من كابين بست و زره مرا به عنوان صداق پذيرفت و من بدان راضى ام. شما اى مردم! به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آنچه گويد، گوش فرادهيد و گواه باشيد.» [ ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 39. ]

درخواست عروسى



ميان عقد و عروسى يك ماه فاصله شد و اين بدان خاطر بود كه على عليه السلام شرم داشت از اين كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درخواست عروسى كند و از طرف ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم احترام دخترش را نگه مى داشت و نمى خواست پيش از درخواست دامادش، با عروسى موافقت كند.



«عقيل بن ابى طالب» نزد برادرش، على عليه السلام، آمد و علت تأخير عروسى را جويا شد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:



من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شرم دارم.



در اثر اصرار و پافشارى عقيل، اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر شد، به اتفاق عمويش به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بروند تا درباره ى عروسى مذاكره كنند. امّ ايمن در راه با آن دو برخورد كرد و پس از اينكه دانست به چه منظورى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى روند، از آنان خواست، مستقيماً با آن حضرت مذاكره نكنند، بلكه به عهده ى او واگذار كنند.



ام ايمن نزد «ام سلمه» رفت و جريان را با او در ميان گذاشت. سپس همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين ماجرا خبردار شده، جملگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه در خانه ى عايشه بود رفتند و عرض كردند: جان ما فدايت باد! به خاطر كارى آمديم كه اگر خديجه عليهاالسلام زنده بود، چشمانش روشن مى شد، همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نام خديجه عليهاالسلام را شنيد، به گريه افتاد و فرمود:



ديگر مانند خديجه عليهاالسلام يافت نمى شود. او هنگامى مرا تصديق كرد كه همگى تكذيبم مى كردند و مرا با ثروت و با گرويدن به اسلام يارى نمود. خداوند بشارت داد كه براى خديجه در بهشت خانه اى از زمرد است كه در آن، ناراحتى، رنج و هراسى نيست.



ام سلمه عرض كرد:



پدر و مادرم فدايت گردند! آنچه كه درباره ى خديجه عليهاالسلام فرمودى درست است. او به سوى پروردگارش شتافت. خداوند ما را نيز با او در بهشت رضوان محشور كند. آنگاه خطاب به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد:



يا رسول الله! برادر و پسر عمويت على ابن ابى طالب عليه السلام در انتظار عروسى با فاطمه عليهاالسلام است.



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:



چرا على مستقيماً از من نخواست؟ امّ سلمه گفت: خجالت، مانع شد.



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:



على را نزد من حاضر كنيد.



ام ايمن بيرون رفت تا على عليه السلام را حاضر كند.



على عليه السلام- در حالى كه سرش را از خجالت پايين انداخته بود- بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد و در كنار آن حضرت نشست.



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:



مى خواهى عروسى كنى؟ على عليه السلام عرض كرد:



آرى. پدر و مادرم فداى تو باد!



تهيه منزل



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مى توانى همين امشب يا فردا شب عروسى كنى. خانه اى براى فاطمه مهيا كن.



عرض كرد: بجز منزل «حارثة بن نعمان» خانه ى ديگرى را سراغ ندارم.



فرمود: ما از حارثة بن نعمان شرم داريم، زيرا كه يك سال تمام از خانه اش استفاده كرديم.



اين خبر به گوش حارثه رسيد. به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد:



يا رسول الله! من و آنچه كه دارم از آن خدا و رسولش است. به خدا قسم چيزى روح افزاتر و دوست داشتنى تر از آن نيست كه چيزى را از من بگيرى.



اين خانه در آخر شهر مدينه قرار داشت. حارثه خانه اش را در اختيار على عليه السلام گذاشت. سرور آزادگان به مهيا كردن خانه براى عروسى پرداخت. ابتدا مقدارى ريگ نرم بر كف اتاق ريخت. سپس قطعه ى چوبى آماده نمود تا مشك آب روى آن نهاده شود. بعد، كوزه و سبويى خريد. آنگاه، چوب بلندى تهيه كرده و بر دو سوى ديوار گذاشت تا لباسها بدان آويخته شود. پوست تختى بر زمين گسترد و مقدارى ليف خرما تهيه نمود. [ فاطمة الزهرا عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 86- 189. ] حمزه ى سيدالشهدا، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، دو شتر براى وليمه ى عروسى نحر كرد و تمام مردم را دعوت كرد. [ فاطمه، فاطمه است، ص 121 ] نويسنده كتاب تاريخ مقدس مى گويد: «غذاى اين وليمه خرما و زيتون بود» [تا ريخ مقدس، ص 165 ] و اين قول مورد اعتماد است.



فاطمه عليهاالسلام سوار بر استر شهبا شد كه مهار آن به دست سلمان بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پيشاپيش حركت مى كردند. [ فاطمة الزهرا عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 195- 196، معصوم سوم، ص 30،ناسخ التواريخ، ص 47. ] حمزه ى سيدالشهدا، عقيل، مردان بنى هاشم، عمه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، زنان مهاجر و انصار و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عروس را همراهى مى كردند.



اقرار زنان پيامبر



ام سلمه شروع كرد به خواندن اين ابيات:



همسايه هاى من به خاطر خدا حركت كنيد و در همه حال به درگاه خدا سپاس بگزاريد. نعمتهاى خدا را به ياد بياوريد كه ما را از آفتها و بلاها ايمن داشته است، ما را از ظلمت كفر درآورده، به نور اسلام هدايت كرده است و از پستى به بلندى اوج داده است. همسايه هاى من با بهترين زنان حركت كنيد، با عروسى كه همه دوست مى داريم، به پايش فدا شويم.



اى دختر آن كس كه خدايش به راستى برگزيده است! اى دختر انسانى كه وحى آسمانها به قلبش نزول مى كند! [ فاطمة الزهرا عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 195- 196، معصوم سوم، ص 30، ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 47. ] آنگاه، عايشه لب به سخن گشود و گفت:



اى زنها! خود را با معجرها بپوشانيد و آنچه يادش پسنديده است ياد كنيد، به ياد آوريد كه پروردگار جهان به ما درس فضيلت و كلمه ى شكر آموخته است، ستايش كنيد او را كه سزاوار ستايش است و سپاس بگزاريد او را كه سپاس او را سزاست، با عروس حركت كنيد كه پروردگار بزرگ او را به عظمت رسانيد و شوهرى همچون على عليه السلام نصيبش كرد.



«حفصه» دختر عمر بن خطاب مى گفت:



فاطمه سيده ى زنان عالم است. او دخترى است كه چهره اش همچون ماه تابان مى درخشد.



اى فاطمه! پدر تو بر جهانيان برترى دارد و آيات آسمانى از فضايل پدر تو سخن مى گويد.



اى فاطمه! شوهر تو جوانمردى بزرگوار است. شوهر تو على است كه از هر كس كه ديده ام گرامى تر است. [ ناسخ التواريخ، جلد چهارم از كتاب دوم، ص 41، معصوم سوم، ص 32. ] ناگهان، در ميان هلهله و سر و صداى همراهان، ناله زنى به گوش فاطمه عليهاالسلام رسيد، هر چند ديگران آن را نشنيدند، ولى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه غريو شادى و هياهو كمتر مى گذاشت، صدايى ديگر به گوش برسد، دريافت، كسى كمك مى طلبد. آرى ناله ى زنى تهيدست و دردمند بود كه از فقر و ندارى مى ناليد.



آغاز زندگى مبارك



و ى خطاب به فاطمه عليهاالسلام گفت: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! امشب شب عروسى تو است. تو خوشحال باش و زندگى مباركى را با اميرالمؤمنين عليه السلام آغاز كن، ولى بدان كه من زنى برهنه و تهيدستم و دست نياز به سويت دراز مى كنم.



گويند: جز فاطمه عليهاالسلام هيچ كسى صداى زن را نشنيده بود.



فاطمه عليهاالسلام بى درنگ به جلودارش گفت كه لحظه اى درنگ كند. سپس از زنان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست كه دورش را بگيرند و كمك كنند تا بتواند پيراهنش را عوض كند.



فاطمه عليهاالسلام فقط دو پيراهن داشت كه جنس آنها از كرباس بود، يكى تازه كه بر تن داشت و ديگرى كهنه. دستور داد پيراهن كهنه اش را بياورند. بعد از اينكه پيراهن كهنه را آوردند، فوراً پيراهن نو را از تن درآورد و به زن فقير داد و خود پيراهن كهنه را پوشيد. [ معصوم سوم، ص 34- 35. ]

مقدمه شب زفاف



عروس وارد منزل داماد شد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به بلال فرمود اذان عشا را بگويد و پس از اذان و اقامه ى نماز عشا ظرف آب خواست و در حالى كه آياتى از قرآن تلاوت مى فرمود، به عروس و داماد دستور داد از آن بنوشند. سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشيد. و قتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست از خانه ى على عليه السلام خارج شود، فاطمه عليهاالسلام به سختى گريست. اين نخستين بار بود كه طعم تلخ جدايى از پدر را مى چشيد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دخترش را آرام كرد و فرمود:



دخترم! اكنون تو همسر كسى هستى كه نيرومندترين مردم در ايمان و بيشترينشان در اخلاق و بلندترينشان در روح است. تو را نزد او به وديعه نهادم. [ فاطمه، فاطمه است، ص 121. ] بدين ترتيب، عروس و داماد، زندگى نوين خويش را آغاز كردند. زندگى يى كه توأم با محبت و صفا و سادگى بود.



بستر شب زفافشان را پوست گوسفندى تشكيل مى داد كه وقتى مى خواستند رويش بخوابند، آن را بر مى گرداندند و بر روى پشم آن مى خوابيدند. بالششان از پوستى بود كه با ليف خرما پر شده بود. [ جلاء العيون، ص 127. ] آرى از بانويى كه تربيت يافته ى مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باشد،جز اين انتظار نمى رود، چه فاطمه عليهاالسلام نمونه، الگو و اسوه ى كامل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است و بدين جهت است كه چنين بانوى با عظمتى نمى تواند، بجز اميرالمؤمنين، همسرى داشته باشد. تا جايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى على عليه السلام، پس از ازدواج با فاطمه عليهاالسلام، مى فرمايد: دخترم! من تو را به همسرى كسى درآوردم كه سيد دنيا و آخرت است. او اولين پيرو اسلام است و داناترين مسلمانان از حيث دانش و بزرگترين آنان از حيث حلم و بردبارى و صبر است. من و على از نور واحد هستيم. [ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ج 1، ص 279. ]

فاطمه در خانه ى همسر



كارهاى خانه ميان اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام بدين نحو تقسيم شد: تهيه ى خوراك و پوشاك و جاروب كردن و آب آوردن به عهده ى اميرالمؤمنين عليه السلام باشد و دستاس كردن، خميرگيرى و نان پختن را فاطمه عليهاالسلام انجام دهد. [ معصوم سوم، ص 45- 47. ] و قتى كه بچه دار شدند، كار فاطمه عليهاالسلام سخت شد، زيرا علاوه بر كارهاى خانه مى بايست بچه دارى مى كرد، بويژه اينكه كار با دستاس ، آن هم براى يك زن كه با فشار دست و پنجه انجام مى گرفت، طاقت فرسا بود. دستهاى فاطمه عليهاالسلام پر آبله شده بود.



روزى، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با مشورت همسرش، اميرالمؤمنين عليه السلام، نزد پدر رفت و دستهاى پينه بسته اش را نشان داد و گفت:



برايم خدمتكارى بفرستيد.



پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم- با وجود آن همه علاقه و دلبستگى كه به دخترش داشت- با چهره اى شاد و متبسّم فرمود:



دخترم! من به تو عملى مى آموزم كه بيش از خدمتكار به دردت بخورد. پس از فراغت از نماز، سبحه (تسبيح) را بردار و بدون آنكه به چپ و راست برگردى و يا با كسى حرف بزنى، ابتدا 34 بار «الله اكبر»، بعد، 33 بار «الحمدلله» و سپس 33 بار «سبحان الله» بگو. خداوند به پاداش اين ذكر مقدس به تو نيرو و نشاط خواهد بخشيد و دشوارى هاى زندگى را بر تو آسان خواهد ساخت. آيا راضى شدى دخترم؟ - آرى اى پدرم!



فاطمه عليهاالسلام با ذكر مقدسى كه آموخت، به خانه برگشت و آن را به همسرش نيز گفت. اين ذكر همان تسبيحى است كه به «تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام» مشهور مى باشد.



همكارى در خانه



بعدها «فضه» به خدمتكارى ايشان آمد. هر چند فضه خدمتگزار دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود و به فضه خادمه (خدمتگزار) شهرت يافت، ولى آيين مقدس اسلام هيچ گونه فرقى ميان بانوى خانه و خدمتكار خانه نمى گذارد، زيرا هر دو انسان اند و احساس دارند و هر انسانى براى خود داراى شخصيتى است، منتهى وظيفه خدمتكار آن است كه در كارهاى خانه به بانويش كمك كند. اسلام ميان انسانها چه زن و چه مرد، جز تقوا و پرهيزكارى، فرقى نگذاشته است. به ويژه در مكتب فاطمه عليهاالسلام كه تربيت يافته ى مكتب وحى و رسالت است، بانوى خانه خود را برابر و مساوى با خدمتكار مى داند. كارهاى خانه بايد تقسيم شود، چون او نيز مانند هر انسانى خسته مى شود، به زحمت مى افتد. پس بايد كمكش كرد تا از خستگى به درآيد و شخصيتش در برابر بانوى خانه محفوظ بماند.



از دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه كمكى بر مى آيد تا فضه بتواند آسايش داشته باشد؟ كارها بدين نحو تقسيم شد كه يك روز كارهاى خانه با فاطمه عليهاالسلام و روز ديگر با فضه باشد. بدين ترتيب هر كدامشان يك روز در ميان استراحت خواهند داشت.