بازگشت

ملاك برتري انسان


اسلام ملاك فضيلت و برترى انسان را (چه مرد و چه زن) تقوا و پرهيزگارى مى داند: اى گروه مردم! ما شما را به صورت مرد و زن آفريديم و شما را قبيله ها و ملتها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. به راستى، نزد خداى، گرامى ترين شما كسى است كه پرهيزكارتر باشد.



[يا ايهاالناس! انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا. ان اكرمكم عند اللَّه اتقيكم. (حجرات/ 13)] خداوند متعال در اين آيه شريفه فقط تقوا و پرهيزگارى را ملاك برترى انسان قرار داده است و از مفهوم آيه چنين استفاده مى شود كه زن و مرد از هر لحاظ برابر و مساوى اند.



هر مرد و زن با ايمان كه كردار شايسته و نيك داشته باشد، هر آينه، او را به زندگى پاكيزه، زنده مى داريم و به بهتر از آنچه كه در دنيا انجام مى دادند،پاداششان مى دهيم.



[من عمل صالحاً من ذكر او اُنثى و هو مؤمن، فلنحيينه حيوةً طيبةً و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون. (نحل/ 97)] در اين آيه شريفه، زن مانند مرد به حساب آمده است و در انجام دادن وظايف دينى با مردان، برابر و شريك است و اگر با ايمان بميرد، در آخرت از نعمت بهشت و زندگى پاكيزه برخوردار مى شود.



در مورد حسن رفتار و سلوك مردان نسبت به همسران، خداوند مى فرمايد: با همسران خود به طور شايسته رفتار كنيد.



[و عاشروهن بالمعروف. (نساء/ 97)] دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه زهرا عليهاالسلام به همراه عده اى از زنان در جنگ اُحد به كمك مجروحين رفت و شخصاً به مداواى آنان پرداخت.



[نقش زن در حكومت اسلامى ] پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از زنان، همچون مردان بيعت مى گرفت و آنان را مانند مردان، در رديف اصحاب خويش جاى مى داد.



[زن در چشم و دل محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، ص 5] پله=3

نمونه هايى از جايگاه زن در اعصار و ملل مختلف



عنوان=جايگاه زن در ملل باستان به طور كلى در جامعه هاى قبيله اى ملل باستان كه روش اجتماعى شان قانونى و دينى نبود و فقط آداب و رسوم قومى بر آنها حكومت مى كرد، زن ارزشى نداشت و مانند يك حيوان اهلى با او رفتار مى شد.



حيوانات اهلى را براى اين تربيت و نگهدارى مى كردند تا از گوشت، پوست و پشم آنها استفاده نمايند. از اين رو نسبت به مسكن و خوراكشان توجه كافى مبذول مى داشتند و براى ادامه و بقاى حياتشان متحمل زحماتى مى شدند. اين تحمل زحمات از راه دلسوزى نبود، بلكه فقط براى تامين منافع خويش، تن به اين كار مى دادند و از آنها دفاع مى كردند تا كسى نسبت به آنها تعدى نكند و اگر كسى دست تجاوز به سوى آنها دراز مى كرد، با عكس العمل و انتقام صاحبانشان روبرو مى شد. اينها همه به خاطر اين بود كه مالكيت خويش را بر آنها حفظ كنند، نه آنكه حقوقى برايشان قايل باشند.



چنين رفتارى را نيز نسبت به زن معمول مى داشتند. زن را در جامعه نگهدارى نموده، از وى دفاع مى كردند تا بتوانند از او استفاده ببرند و اگر كسى به زنى تجاوز مى كرد، به دفاع برمى خاستند، نه به خاطر اين كه وى عضوى از اعضاى جامعه به شمار مى رفت و داراى حقوق و احترام بود، بلكه براى اين كه زن زنده بماند تا بازيچه شهوت مردان شود و براى خانواده، غذا تهيه كند به شكار بپردازد و باركشى كند، خدمتكار خانه باشد و در مواقع قحطى و مهمانى از گوشتش تغذيه نمايند.



زن نه تنها در خانه همسر چنين وضعى داشت، بلكه در خانه پدر نيز دچار همين وضع بود، در گزينش شوهر از خود هيچ اراده اى نداشت و اين پدر بود كه تصميم مى گرفت كه با چه كسى ازدواج كند. در واقع، نوعى معامله ميان پدر دختر و همسر آينده صورت مى گرفت. زن، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر، تابع صاحبخانه بود و صاحبخانه مى توانست او را بفروشد و يا به كسى ببخشد و يا به عنوان خوشگذرانى، توليد بچه و خدمتگزارى به كسى عاريه يا قرض و يا اجاره بدهد و اگر مرتكب گناهى شود، حق داشته باشد او را مجازات كند- اگر چه كشتن باشد- بدون آنكه مسئوليتى داشته باشد. [اسلام و اجتماع، ص 64] پله=4

جايگاه زن در عصر ساسانيان



در عصر ساسانيان، بنابر قوانين متداول از قديم، زن شخصيت حقوقى نداشت و به عنوان شخص محسوب نمى گرديد، بلكه شى ء تلقى مى شد و صاحب حق به شمار نمى رفت.



[زن به ظن تاريخ، به نقل از زن در حقوق ساسانى ، بارتلمه، ص 187] دختران و زنان بيوه و مطلقه، به هيچ عنوان، قدرت انجام معامله نداشتند. پدر خانواده كه صاحب اختيار همه خانواده بود، در عوايد اموال خاص زوجه و غلامان خود تصرف مى كرد.



[زن به ظن تاريخ، به نقل از ايران در زمان ساسانيان ، كريستن سن، ص 188] در پندنامه منسوب به بزرگمهر آمده است كه: هرگز نبايد راز دل خويش را به زنان گفت و با احمقان صحبت كرد.



[زن به ظن تاريخ، به نقل از ايران در زمان ساسانيان ، كريستن سن، ص 192] پله=4

جايگاه زن در قرون وسطى



زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلكه خوار و ذليل و برده وار مى زيست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مى پنداشتند و اعتقادشان بر اين بود كه باعث بيرون راندن آدم از بهشت، زن بود.



در قرون وسطا از كشيشى پرسيدند: آيا مرد نامحرم مى تواند به خانه اى كه در آن زن هست، وارد شود؟ پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.(يعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود كه در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اينكه وجود زن، عامل پخش گناه در فضا است). [فاطمه، فاطمه است، ص 59]



بسيارى از عيسويان، زن را برزخ ميان انسان و حيوان مى دانستند و در اينكه داراى روح باشد، ترديد داشتند.



در سال 586 ميلادى، مجلس بزرگى براى حل اين مسئله كه آيا زن داراى روح است يا نه در اروپا بر پا شد. پس از بحث فراوان، سرانجام قبول كردند كه زن داخل در نوع آدم است.



[اسلام چنان كه بود، ص 121] سن توماس داكن مى گويد: خداوند اگر ببيند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگين مى شود، زيرا جز عشق خداوند نبايد در قلبش جاى بگيرد.



مسيح عليه السلام بدون همسر زيست و كسانى كه مى خواهند مسيحايى بشوند، نبايد زن بگيرند. به همين سبب، برادران مسيحى و پدران روحانى و خواهران مسيحى در سراسر عمر ازدواج نمى كنند، زيرا ازدواج، خدا را به خشم مى آورد و فقط بايد با خداى ما، عيسى مسيح، پيوند داشت، زيرا دو عشق در يك قلب جاى نمى گيرد. فقط آنهايى مى توانند حامل روح القدس باشند كه مجرد زيست كنند.



زن در انديشه قرون وسطايى، منفور، عاجز و محروم از مالكيت است. وقتى انسان با املاك و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالكيت از او سلب مى شود. مالكيت، خود به خود به شوهر انتقال مى يابد، زيرا زن، صاحب شخصيتى نيست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپايى به چشم مى خورد.



[فاطمه، فاطمه است، ص 59] زن در اروپا و ساير ممالك جهان به قدرى بى ارزش بود كه در هيچ اجتماعى او را به حساب نمى آوردند. علما و فلاسفه به مجادله مى پرداختند كه آيا زن اساساً روح دارد يا به كلى فاقد روح است؟ در صورتى كه روح داشته باشد، آيا روحش روح انسانى است يا حيوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آيا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است يا كمى بالاتر از آن؟ زن گاهى وسيله شهوترانى و گاهى مانند چهارپايان در كار خوردن و آشاميدن و باردارى و زايمان و... بود.



[برهان قرآن، ص 114] ليكى در كتاب تاريخ اخلاق در اروپا مى گويد: در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سايه زنان مى گريختند و نزديكى و همنشينى با ايشان را گناه مى پنداشتند و عقيده داشتند كه برخورد با ايشان در كوچه و خيابان و سخن گفتن با ايشان- اگر چه مادران، همسران و يا خواهران باشند- اعمال و رياضتهاى روحى شخصى را تباه مى سازد.



[جاهليت در قرن بيستم، ص 237] استاد ابوالاعلى مودودى در كتاب الحجاب مى گويد: از جمله نظريات اولى و اساسى در اين باره، اين بود كه زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت كه منشا تحريك و وادار كردن او به ارتكاب گناهان است و چشمه هاى مصايب انسان از وجود او برجوشيده است و از اين جهت، پشيمانى و شرمندگى براى او كافى است كه زن است و او را همى سزد كه از حسن و جمال خود شرم كند، زيرا اين حسن و جمال، يكى از سلاحهاى شيطان است كه هيچ سلاحى به آن نمى رسد و سزاى اوست كه كفاره بپردازد و هيچ گاه پرداختن كفاره را ترك نكند، زيرا هم اوست كه انواع بلايا و بدبختى ها را براى زمين و ساكنان آن به ارمغان آورده است.



[جاهليت در قرن بيستم، ص 237] ترتوليان ، يكى از پيشوايان مسيحى، در مقام بيان نظر مسيحيت درباره زن مى گويد: بى گمان زن مدخل شيطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مى راند و شكننده قانون خدا و زشت كننده صورت خدا (مرد) است.



كراى سوستام ، يكى از بزرگان مسيحيت، درباره زن مى گويد: او شرى است كه از آن گريزى نيست. او وسوسه اى جبلى و آفتى دلپذير و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقه اى عاشق كش و مارى خوش خط و خال است. [جاهليت در قرن بيستم، ص 238] پله=4