بازگشت

در تاريخ وفات آن مجلله و وصيتهاي آن حضرت


بدان که در روز وفات آن حضرت اختلاف بسيار است واظهر نزد احقر آن است که وفات آن حضرت در سوم جُمادي الا خره واقع شده چنانکه مختار جمعي از بزرگان علماء است واز براي من شواهدي است بر اين مطلب که جاي ذکرش ‍ نيست. [1] .

پس بقاي آن حضرت بعد از پدر بزرگوار خود، نود و پنج روز بوده. و اگرچه در روايت معتبر وارد شده است که مدت مکث آن مخدّره بعد از پدر خود در دنيا هفتاد وپنج روز بوده لکن توان وجهي براي آن ذکر کرد به بياني که مقام ذکرش در اينجا نيست ولکن خوب است عمل شود به هر دو طريق در اقامه مصيبت وعزاي آن حضرت چنانکه فعلاً معمول است. به هرحال؛ بعد از پدر بزرگوار خود در دنيا چندان مکث نکرد و پيوسته نالان وگريان بود، در آن مدت قليل آن قدر اذيّت ودرد کشيد که خداي داند و اگر کسي تأمّل کند در آن کلمات که اميرالمؤمنين عليه السّلام بعد از دفن فاطمه عليهاالسّلام با قبر پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم خطاب کرد مي داند که چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه. واز آن کلمات است: سَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلي هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤالَ وَاسْتَخْبِرْهَا الْحالَ فَکَمْ مِنْ غَليلٍ مُعْتَلَجٍ بِصَدْرِه الَمْ تَجِدْ اِلي بَثِّهِ سَبيلاً وَسَتَقُولُ وَيْحَکُمُ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاکِمينَ. [2] .

حاصل عبارت آنکه اميرالمؤمنين عليه السّلام با رسول خدا صلي اللّه عليه وآله و سلّم مي گويد: وبه زودي خبر خواهد داد ترا دختر تو به معاونت وياري کردن امت تو يکديگر را بر غصب حق من وظلم کردن در حق او، پس از او بپرس احوال را چه بسيار غمها ودردهاي سوزنده که در سينه فاطمه عليهاالسّلام بر روي هم نشسته بود که به کسي اظهار نمي توانست کرد وبه زودي همه را به شما عرض خواهد کرد وخدا از براي اوحکم خواهد کرد و او بهترين حکم کنندگان است.

ابن بابويه به سند معتبر روايت کرده است که «بَکّائُون» يعني بسيار گريه کنندگان پنج نفر بودند: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه بنت محمد صلي اللّه عليه وآله وسلّم و علي بْن الحُسين صَلَواتُ اللّه عَلَيْهم اَجْمَعين.

اما آدم پس در مفارقت بهشت آن قدر گريست که به روي وخَدّ او اثر گريه مانند دو نهر مانده بود؛ و اما يعقوب پس بر مفارقت يوسف آن قدر گريست که نابينا شد تا آنکه گفتند به او: به خدا سوگند که پيوسته ياد مي کني يوسف را تا آنکه خود را مريض وبدنت را از غصّه گداخته کني يا هلاک شوي؛ [3] اما يوسف پس آن قدر در مفارقت يعقوب گريست تا آنکه اهل زنداني که يوسف در آنجا محبوس بود از گريه او متأذي شدند و گفتند به او که يا در شب گريه کن و روز ساکت باش تا ما آرام بگيريم يا در روز گريه کن ودر شب ساکت باش، پس با ايشان صلح کرد که در يکي از آن دو وقت گريه کند ودر ديگري ساکت باشد؛ واما فاطمه عليهاالسّلام پس آنقدر گريست بر وفات رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم که اهل مدينه از گريه او متأذي شدند و گفتند به او که ما را آزار کردي از بسياري گريه خود، پس آن حضرت مي رفت به مقبره شهداي احد وآنچه مي خواست مي گريست وبه سوي مدينه برمي گشت؛ واما علي بن الحسين عليهم السلام پس بر مصيبت پدر خود بيست سال گريست وبه روايتي چهل سال و هرگز طعام نزد او نگذاشتند که گريه نکند وهرگز آبي نياشاميد که نگريد تا آنکه يکي از آزاد کرده هاي آن حضرت گفت: فداي تو شوم يابن رسول اللّه! مي ترسم که خود را از گريه هلاک کني، حضرت فرمود که «شکايت مي کنم مصيبت واندوه خود را به سوي خدا ومي دانم از خدا آنچه شما نمي دانيد» همانا من هرگز به ياد نمي آورم شهادت فرزندان فاطمه را مگر آنکه گريه در گلوي من مي گيرد.

شيخ طوسي به سند معتبر از ابن عباس روايت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسول صلي اللّه عليه وآله وسلّم شد آن قدر گريست که آب ديده اش بر محاسن مبارکش جاري شد گفتند: يا رسول اللّه! سبب گريه شما چيست؟ فرمود: گريه مي کنم براي فرزندان خود وآنچه نسبت به ايشان خواهند کرد بَدانِ امّت من بعد از من، گويا مي بينم فاطمه دختر خود را بر اوستم کرده باشند بعد از من و او ندا کند که يا اَبَتاه، واَحدي از امت من او را اعانت نکند؛ چون فاطمه عليهاالسّلام اين سخن را شنيد گريست، حضرت رسول صلي اللّه عليه وآله وسلّم فرمود که گريه مکن اي دختر من، فاطمه عليهاالسّلام گفت: گريه نمي کنم براي آنچه بعد از توبا من خواهند کرد وليکن مي گريم از مفارقت تو يا رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله وسلّم. حضرت فرمود که بشارت باد ترا اي دختر من که زود به من ملحق خواهي شد وتو اول کسي خواهي بود که از اهل بيت من به من ملحق مي شود. [4] .

در کتاب «روضة الواعظين» وغيره روايت کرده اند که حضرت فاطمه عليهاالسّلام را مرض شديدي عارض شد وتا چهل روز ممتد شد چون دانست موت خود را اُمّ اَيْمَن واَسماء بنت عُمَيسْ را طلبيد وفرستاد ايشان را که حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام را حاضر سازند، چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام حاضر شد گفت: اي پسرعم! از آسمان خبر فوت من به من رسيد ومن در

جناح سفر آخرتم ترا وصيت مي کنم به چيزي چند که در خاطر دارم. حضرت فرمود: آنچه خواهي وصيّت کن اي دختر رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم پس بر بالين آن حضرت نشست وهرکه را در آن خانه بود بيرون کردند. پس فرمود که اي پسر عم! هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتي و از روزي که با من معاشرت نموده اي مخالفت تو نکرده ام. حضرت فرمود که معاذ اللّه تو داناتري به خدا و نيکوکارتر و پرهيزکارتر و کريم تر واز خدا ترسانتري از آنکه ترا سرزنش کنم به مخالفت خود وبر من بسيار گران است مفارقت تو و ليکن مرگ امري است که چاره از آن نيست، به خدا سوگند که تازه کردي بر من مصيبت رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم را وعظيم شد وفات تو بر من، پس مي گويم: اِنّا للّه وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون براي مصيبتي که بسيار دردآورنده است مرا وچه بسيار مرا وچه بسيار سوزنده وبه حزن آورنده است

مرا، به خدا سوگند که اين مصيبتي است که تسلي دهنده ندارد و رَزيّه اي است که هيچ چيز عوض آن نمي تواند شد؛ پس ساعتي هر دو گريستند، پس اميرالمؤمنين عليه السّلام سر حضرت فاطمه عليهاالسّلام را ساعتي به دامن گرفت وآن حضرت را به سينه خود چسبانيد فرمود که هرچه مي خواهي وصيّت بکن که آنچه فرمائي به عمل مي آورم و امر ترا بر امر خود اختيار

مي کنم؛ پس فاطمه عليهاالسّلام گفت که خدا ترا جزاي خير دهد اي پسر عم رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم، وصيّت مي کنم ترا اول که بعد از من اُمامه را به عقد خود درآوري؛ زيرا که مردان را چاره از زن گرفتن نيست او براي فرزندان من مِثْل من است. پس گفت که براي من نعشي قرار ده زيرا که ملائکه را ديدم که صورت نعش براي من ساختند. حضرت فرمود که وصف آن را براي من بيان کن؛ پس وصف آن را بيان کرد وحضرت از براي او درست کرد واول نعشي که در زمين ساختند آن بود. پس گفت که باز وصيّت مي کنم ترا که نگذاري بر جنازه من حاضر شوند يکي از آنهائي که بر من ستم کردند وحق مرا گرفتند؛ چه ايشان دشمن من ودشمن رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلم اند ونگذاري که احدي از ايشان واتباع ايشان بر من نماز کنند ومرا در شب دفن کني در وقتي که ديده ها در خواب باشد. [5] .

در «کشف الغمّه» وغير آن روايت کرده اند که چون وفات حضرت فاطمه عليهاالسّلام نزديک شد اَسْمآء بنت عُمَيْس را فرمود که آبي بياور که من وضو بسازم، پس وضو ساخت وبه روايتي غسل کرد نيکوترين غسلها وبوي خوش ‍ طلبيد وخود را خوشبو گردانيد

وجامه هاي نوطلبيد وپوشيد وفرمود که اي اسماء! جبرئيل در وقت وفات پدرم چهل درهم کافور آورد از بهشت، حضرت آن را سه قسمت کرد يک حصّه براي خود گذاشت ويکي از براي من ويکي از براي علي عليه السّلام، آن کافور را بياور که مرا به آن حنوط کنند چون کافور را آورد فرمود که نزديک سر من بگذار پس پاي خود را به قبله کرد وخوابيد وجامه بر روي خود کشيد وفرمود که اي اسماء! ساعتي صبر کن بعد از آن مرا بخوان اگر جواب نگويم

علي عليه السّلام را طلب کن، بدان که من به پدر خود ملحق گرديده ام! اسماء ساعتي انتظار کشيد بعد از آن، آن حضرت را ندا کرد وصدائي نشنيد، پس گفت: اي دختر مصطفي! اي دختر بهترين فرزندان آدم! اي دختر بهترين کسي که بر روي زمين راه رفته است! اي دختر آن کسي که در شب معراج به مرتبه «قابَ قَوْسَيْن اَوْ اَدْني» رسيده است! چون جواب نشنيد جامه را

از روي مبارکش برداشت ديد که مرغ روحش به رياض جنّات پرواز کرده است پس بر روي آن حضرت افتاد آن حضرت را مي بوسيد ومي گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلي اللّه عليه وآله وسلّم برسي سلام اسماء بنت عُمَيْس را به آن حضرت برسان؛ در اين حال [6] .

حضرت امام حسن وامام حسين عليهماالسّلام از در درآمدند وگفتند: اي اسماء! مادر ما، در اين وقت چرا به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته وليکن به رحمت رب الارباب واصل گرديده است؛ پس حضرت امام حسن عليه السّلام خود را بر روي آن حضرت افکند وروي انورش را مي بوسيد و مي گفت: اي مادر! با من سخن بگوپيش از آنکه روحم از بدن مفارقت کند و حضرت امام حسين عليه السّلام بر روي پايش افتاد ومي بوسيد آن را ومي گفت: اي مادر! منم فرزند تو حسين، با من سخن بگو پيش از آنکه دلم شکافته شود واز دنيا

مفارقت کنم؛ پس اسماء گفت: اي دوجگر گوشه رسول خدا صلي اللّه عليه و آله وسلّم! برويد وپدر بزرگوار خود را خبر کنيد وخبر وفات مادر خود را به او برسانيد؛ پس ايشان بيرون رفتند چون نزديک به مسجد رسيدند صدا به گريه بلند کردند؛ پس صحابه به

استقبال ايشان دويدند گفتند: سبب گريه شما چيست، اي فرزندان رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم حق تعالي هرگز ديده شما را گريان نگرداند، مگر جاي جدّ خود را خالي ديده ايد گريان گرديده ايد از شوق ملاقات او؟ گفتند: مادر ما از دنيا مفارقت کرده، چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام اين خبر وحشت اثر را شنيد بر روي در افتاد وغش کرد، پس آب بر آن حضرت ريختند تا به حال آمد ومي فرمود: بعد از تو خود را به که تسلي بدهم، پس اين دوشعر را در مصيبت آن حضرت ادا فرمود:

شعر:


لِکُلِّ اجْتِماعٍ مِنْ خَليلَيْن فِرْقَةٌ

وَکُلُّ الَّذي دُونَ الْفِراقِ قَليلٌ [7] .


وَاِنَّ افْتِقادي واحِدا بَعْدَ واحِدٍ [8] .

دَليلٌ عَلي اَنْ لا يَدُوُمَ خَليلٌ


؛يعني هر اجتماعي از دو دوست، آخر به جدائي منتهي مي شود وهر مصيبتي که غير از جدائي ومرگ است، اندک است ورفتن فاطمه بعد از حضرت رسالت پيش ‍ من دليل است بر آنکه هيچ دوستي باقي نمي ماند. [9] .

وموافق روايت «روضة الواعظين» چون خبر وفات حضرت فاطمه عليهاالسّلام در مدينه منتشر گرديد ومردان وزنان همه گريان شدند در مصيبت آن حضرت وشيون از خانه هاي مدينه بلند شد، زنان ومردان به سوي خانه آن حضرت دويدند. زنان بني هاشم در خانه آن حضرت جمع شدند نزديک شد که از صداي شيون ايشان، مدينه به لرزه درآيد وايشان مي گفتند: اي سيّده واي خاتون زنان! اي دختر پيغمبر آخرالزّمان! مردم فوج فوج به تعزيه به سوي حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام مي آمدند، آن حضرت نشسته بود وحسنَيْن در پيش آن حضرت نشسته بودند و مي گريستند ومردم از گريه ايشان مي گريستند. ام کلثوم به نزد قبر حضرت رسول صلي اللّه عليه وآله وسلّم آمد وَغَلَبَها نَشيجُها وگفت: يا ابتاه، يا رسول اللّه! امروز مصيبت تو بر ما تازه شد و امروز تو از دنيا رفتي، دختر خود را به سوي خود بردي.

ومردم جمع شده بودند وگريه مي کردند وانتظار بيرون آمدن جنازه مي کشيدند، پس ابوذر بيرون آمد وگفت: بيرون آوردن جنازه به تأخير افتاد؛ پس مردم متفرق شدند وبرگشتند، چون پاسي از شب گذشت وديده ها به خواب رفت جنازه را بيرون آوردند حضرت اميرالمؤمنين وحسن وحسين عليهماالسّلام و عمّار و مِقداد و عقيل و زُبير و اَبوذر وسَلمان و بُرَيْده و گروهي از بني هاشم و خواصّ آن حضرت بر حضرت فاطمه عليهاالسّلام

نماز کردند ودر همان شب اورا دفن کردند. حضرت امير عليه السّلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر ديگر ساخت که ندانند قبر آن حضرت کدام است. وبه

روايتي ديگر، چهل قبر ديگر را آب پاشيد که قبر آن مظلومه در ميان آنها مشتبه باشد، وبه روايت ديگر قبر آن حضرت را با زمين هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد. اينها براي آن بود که عين موضع قبر آن حضرت را ندانند وبر قبر اونماز نکنند وخيال نبش قبر آن حضرت را به خاطر نگذرانند وبه اين سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف واقع شده است.

بعضي گفته اند که در بقيع است نزديک قبور ائمه بقيع عليهماالسّلام وبعضي گفته اند مابين قبر حضرت رسالت صلي اللّه عليه وآله وسلّم ومنبر آن حضرت مدفون است؛ زيرا که حضرت رسول صلي اللّه عليه وآله وسلّم فرمودند: مابين قبر من ومنبر من باغي است از باغهاي بهشت ومنبر من بر دري است از درهاي بهشت. [10] وبعضي گفته اند که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند واين اَصَحّ اقوال است چنانکه روايت صحيحه بر آن دلالت مي کند. [11] .

ابن شهر آشوب وديگران روايت کرده اند که چون آن حضرت را خواستند که در قبر گذارند دو دست از ميان قبر پيدا شد شبيه به دستهاي رسول خدا صلي اللّه عليه و آله وسلّم وآن حضرت را گرفت به قبر برد. [12] .

شيخ طوسي وکُليني به سندهاي معتبر از حضرت امام زين العابدين و امام حُسين عليهماالسّلام روايت کرده اند که چون حضرت فاطمه عليهاالسّلام بيمار شد وصيّت نمود به حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام که کتمان کند بيماري اورا ومردم را بر احوال او مطلع نگرداند و اعلام نکند اَحَدي را به مرض او؛ پس حضرت به وصيّت او عمل نموده خود متوجّه بيمارداري اوبود واَسماء بنت عُمَيْس آن حضرت را در اين امور معاونت مي کرد ودر اين مدت احوال او را پنهان مي داشتند از مردم، چون نزديک وفات آن حضرت شد وصيّت فرمود که حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام خود متوجه غسل وتکفين اوشود ودر شب او را دفن نمايد و قبرش را هموار کند؛ پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام خود متوجّه غسل و تکفين و امور او گرديد و او را در شب دفن کرد و اثر قبر او را محونمود و چون خاک قبر آن حضرت را با دست خود فشاند حزن واندوه آن حضرت هيجان کرد آب ديده هاي مبارکش بر روي اَنْوَرش جاري شد وروبه قبر حضرت رسالت صلي اللّه عليه وآله وسلّم گردانيد وگفت: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللّهِ سلام از من بر تو باد واز جانب دختر وحبيبه تو و نور ديده تو و زيارت کننده تو که به

زيارت توآمده است ودر ميان خاک در عرصه تو خوابيده حق تعالي او را در ميان اهل بيت اختيار کرد که زود به تو ملحق گردد، و کم شد يا رسول اللّه از برگزيده توصبر من وضعيف شد از مفارقت بهترين زنان قوّت من وليکن با صبر کردن در مصيبت تو و تاب آوردن اندوه مفارقت تو گنجايش دارد که در اين مصيبت صبر کنم به تحقيق که ترا با دست خود در قبر گذاشتم بعد از آنکه جان مقدس تو در ميان سينه ونَحْر من جاري شد وبه دست خود

ديده ترا پوشانيدم و امور ترا خود متکفل شدم، بلي در کتاب خدا هست آنکه قبول بايد کرد بهترين قبول کردنها وبايد گفت: اِنّا للّه وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ امانت خود را به خود برگردانيدي و گروگان خود را از من بازگرفتي وحضرت زهرا را از من ربودي، چه بسيار قبيح

است آسمان سبز و زمين گردآلود در نظر من يا رسول اللّه. اندوه من هميشه خواهد بود وشبهاي من به بيداري خواهد گذشت، اين اندوه از من به در نخواهد رفت تا آنکه حق تعالي از براي من اختيار کند آن خانه اي را که اکنون تو در آنجا مقيمي، در دلم جراحتي است چرک آورنده ودر سينه ام اندوهي است از جا به درآورنده وچه بسيار زود جدائي افتاد ميان ما وبه سوي خدا شکايت مي کنم حال خود را وبه زودي خبر خواهد داد ترا دختر توبه معاونت وياري کردن امت تو يکديگر را بر غصب حق من وظلم کردن در حق او، پس از او بپرس احوال را چه بسيار غمها در سينه اوبر روي هم نشسته بود که به کسي اظهار نمي توانست کرد وبه زودي همه را به تو خواهد گفت وخدا از براي او حکم خواهد کرد و او بهترين حکم کنندگان است.

سلام بر تو باد يا رسول اللّه سلام وداع کننده اي که از مواصلت ملال به هم نرسانيده باشد واز روي دشمني مفارقت ننمايد، اگر از نزد قبر تو بروم از ملالت نيست و اگر نزد قبر تو اقامت نمايم از بدگماني من نيست به آن ثوابهائي که خدا وعده داده است صبر کنندگان را وصبر مبارک و نيکوتر است

و اگر نبود غلبه آن جماعتي که بر ما مستولي گرديده اند هرآينه اقامت نزد قبر ترا بر خود لازم مي دانستم ونزد ضريح تومعتکف مي گرديدم و هر آينه فرياد به ناله برمي داشتم مانند فريادِ زن فرزند مرده در اين مصيبت بزرگ پس خداي مي بيند ومي داند که دختر ترا پنهان دفن مي کنم از ترس دشمنان او و حقّتش را غصب کردند به قهر و ميراثش را منع کردند علانيه وحال آنکه از

زمان تو مدّتي نگذشته بود و نام توکهنه نشده بود، پس به سوي توشکايت مي کنم يا رسول اللّه ودر اطاعت توتسلي نيکو هست پس صلوات خدا بر او و بر تو باد و رحمت خدا وبرکات او. [13] .

علامه مجلسي از «مصباح الانوار» نقل کرده واواز حضرت صادق عليه السّلام از پدران بزرگوار خود که چون اميرالمؤمنين عليه السّلام حضرت فاطمه عليهاالسّلام را در قبر گذاشت گفت:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صلي اللّه عليه وآله و سلّم سَلَّمْتُکِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ اِلي مَنْ هُوَ اَوْلي بِکِ مِنّي وَ رَضيتُ لَکِ بِما رَضِيَ اللّهُ تَعالي لَکِ؛ پس تلاوت فرمود:

(مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فيها نُعيدُکُمْ وَمِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْري). [14] .

پس چون خاک بر او ريخت امر فرمود که آب بر آن ريختند پس نشست نزد قبر آن حضرت با چشم گريان و دل محزون و بريان، پس عباس عموي آن حضرت دستش ‍را گرفت و از سر قبر او ببرد. [15] .

شيخ شهيد رحمه اللّه در مزار «دروس» فرموده که مستحب است زيارت حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم و زوجه اميرالمؤمنين و مادر حسن وحسين عليهماالسّلام. و روايت شده که آن مخدّره فرمود خبر داد مرا پدر بزرگوارم که هر که بر او و بر من سه روز سلام کند حق تعالي بهشت را بر او واجب گرداند. گفتند به حضرت فاطمه عليهاالسّلام که آيا در حيات شما؟ فرمود بلي، و همچنين است بعد از ممات ما. و هرگاه زائر

خواست آن حضرت را زيارت کند در سه موضع زيارت کند: در خانه آن حضرت و در روضه و در بقيع. ولادت آن حضرت واقع شد پنج سال بعد از مبعث، وبه رحمت خدا واصل شد بعد از پدر بزرگوار خود قريب به صد روز انتهي. [16] .

علامه مجلسي فرموده: سيد بن طاوس «عليه الرحمة» روايت کرده است که هرکه آن حضرت را زيارت کند به اين زيارت که بگويد: اَلسَّلامُ عَلَيْکِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ العالَمين اَلسَّلامُ

عَلَيْکِ يا والِدَةَ الْحُجُجِ عَلَي النّاسِ اَجْمَعينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکِ اَيَّتُهَا الْمَظْلوُمَةُ الْمَمْنوُعَةُ حَقُّه پس بگويد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي اَمَتِکَ وَابْنَةِ نَبِيِّکَ وَ زَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّکَ صَلوةً تَزْلفُها فَوْقَ زُلْفي عِبادِکَ الْمُکْرَمينَ مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَ اَهْلِ الارَضَينَ.

پس طلب آمرزش کند از خدا، حقّ تعالي گناهان او را بيامرزد و او را داخل بهشت کند. و اين زيارت مختصر معتبري است و همه وقت مي توان کردن. [17] .

مؤلف گويد: که ما در کتاب «مفاتيح» و«هدية الزّايرين» ثواب زيارت و اختلاف در قبر آن حضرت وکيفيت زيارت آن مظلومه را ذکر کرده ايم [18] ودر اين مختصر به همين قدر اکتفا مي کنيم.

وبدان که آن حضرت را چهار اولاد بوده امام حسن و امام حُسين و زينب کبري و زينب صغري که مُکَنّات است به امّ کلثوم «سلام اللّه عليهم اجمعين» و فرزندي را حامله بوده که او را پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم مُحسن ناميده بود و بعد از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله وسلّم آن طفل را سقط فرمود.

شيخ صدوق فرموده: در معني حديث نبوي صلي اللّه عليه وآله وسلّم که به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: اِنَّ لَکَ کَنْزا فِي الْجَنَّةِ وَ اَنْتَ ذُوقَرْنَيْها شنيدم که از بعض ‍مشايخ خود که مي فرمود: اين گنجي که پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم فرموده به اميرالمؤمنين عليه السّلام که در بهشت دارد، اين همان «مُحسن» است که به واسطه فشار دَرِ خانه سِقط شد.

فقير گويد: که من مصائبي که بر حضرت زهرا عليهاالسّلام وارد شده در کتاب مخصوصي ايراد کردم وناميدم آن را «بَيْتُ الاَحْزان في مَصائِبِ سَيِّدَةِ النِّسْوان». هرکه طالب است به آنجا رجوع کند، اين کتاب محل آن نيست. وَاللّه تَعالي الْمُوَفِّقُ وَ هُوَ الْمُسْتَعان.


پاورقي

[1] علامه مجلسي؛ در «جلاء العيون» اين قول را اصح و اَشْهَر ميان علماي اماميه دانسته است. ر.ک: «جلاء العيون» ص 279.

[2] «الکافي» 1 /459، باب «مولد الزهرا عليهاالسّلام»، حديث سوم؛ روضة الواعظين» 1 /152.

[3] سوره يوسف (12)، آيه 85و86.

[4] «الخصال» شيخ صدوق 1 /272، باب الخمسة، حديث 15.

[5] «روضة الواعظين» فتال نيشابوري 1 /151.

[6] در اين حال حضرت امام حسن وامام حسين عليهماالسلام الخ. در روايت ديگر است که اسماء گريبان خود را چاک زد واز نزد فاطمه عليهاالسّلام بيرون شد، حسنين عليهماالسلام او را ملاقات کردند فرمودند: اي اسماء! مادر ما کجا است؟ اسماء سکوت کرد! آن دو بزرگوار داخل بيت شدند وديدند که مادرشان خوابيده است، جناب امام حسين عليه السّلام نزديک شد و حرکت داد آن حضرت را ديد که از دنيا رفته است فَقالَ يا اَخا آجَرَ اللّه في الْوالِدَة گفت: اي برادر! خدا اَجر دهد ترا در مصيبت والده؛ پس امام حسن عليه السّلام خود را روي مادر افکند الخ. (شيخ عباس قمي رحمه اللّه).

[7] الممات قليلٌ (نسخه بدل).

[8] فاطما بعد احمد (نسخه بدل).

[9] ترجمه «کشف الغمه» 2 /164.

[10] «روضة الواعظين» 1 /151 - 152.

[11] «الکافي» 1 /461، باب «مولد الزهرا عليهاالسّلام»، حديث نهم.

[12] «مناقب آل ابي طالب» ابن شهر آشوب 3 /414. اين اشعار از قاضي ابوبکر محمّد بن ابي قريعة البغدادي است:



يا مَنْ يُسائل دائبا

عن کلّ مُعضلةٍ سخيفةٍ



لاتکشفنَّ معغطّاءً

فلربّما کشفت جيفة



انّ الجواب لحافر

لکنّني أخفيه خيفة



لولااعتداء رعيّة

ألقي سياستها الخليفة



وسيوف أعداء بها

هاماتنا أبدا نقيفة



لنشرت من أسرار آل

محمّد جملاً طريفة



يغنيکم عمّا رواه

مالک وابوحنيفة



وأريتکم أنّ الحسين

أصيب في يوم السقيفة



وَ لاَِيٍّّ حال لُحّدتْ

باللّيل فاطمة الشريفة



ولما حَمَتْ شيخيکم

عن وطي حجرتها المنيقة



أوّه لِبِنْتِ محمّد

ماتت بغُصّتها أسيفة



«بحارالانوار» 43 /190. (شيخ عباس قمي رحمه اللّه).

[13] «امالي شيخ طوسي» ص 109، مجلس چهارم، حديث 166.

[14] سوره طه (20)، آيه 55.

[15] «مصباح الانوار» ص 260، نسخه خطي کتابخانه آيت اللّه مرعشي.

[16] «الدروس الشرعيه» شهيد اول 2 /6.

[17] «بحار الانوار» 100/ 198.

[18] «مفاتيح الجنان» باب سوم، فصل سوم.