بازگشت

مقام فاطمه در روز قيامت


ابن حجر در «لسان » و حافظ ذهبي در «ميزان »، که هر دو از بزرگان نقل و نقد حديث اهل سنت هستند، نقل کرده اند که «نخستين کسي که وارد بهشت مي شود، فاطمه (س) دختر محمد (ص) است.» فرق بين دنيا و آخرت اين است که دنيا عالم غلبه ملک بر ملکوت و بطون بر ظهور است. بر همين اساس درنشئه دنيا سيرت ها تابع صورت ها است و صور حاکم بر سير است. سير، منوي است، نيت است: «لکل العلم ما نوي ».

ممکن است کسي در باطن گرگ باشد اما در صورت انسان است و از اين نظر با انسان کامل فرق ندارد، ريشه اش همان است که: «فسبحان الذي بيده ملکوت کل شي ء» و اين نشاه که نشاه ملک است، ملکوت مقهور است ولکن در آخرت منقلب مي شود «و برزوالله الواحد القهار؛ مردم در برابر خداي يگانه قهار ظاهر شوند.» و همه چيز ظاهر خواهد شد. در اين آيه شريفه، کلمه «وبرزوا» نکته لطيفي در آن نهفته است. در جاي ديگر مي فرمايد: «و يحشرون علي وجوههم؛ محشور مي شوند مردم به يکي از اين وجوه:»

«وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره؛ در روز قيامت، چهره هايي شاداب اند و به سوي پروردگار خود مي نگرند.» آري، اينان نه رو به زمين يا جنت و فردوس و يا... بلکه به روي حضرت حق، مي نگرند.

آن کس هم که گفت: «ما عبدتک خوفا من عقابک و لا طمعا في ثوابک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک » اين باطن هم در آن عالم وقتي حشر بشود مي شود «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره »، «ذلک اليوم الحق »، «الملک يومئذ الحق ». آن روز، ملک فقط حق است و يوم، يوم حق است. وقتي اين شد، اوليت دخول در بهشت براي چه کسي است؟ براي شخص اول در وجود است و او بايد برترين شخص در انسانيت باشد. از طرف ديگر، از نظر عقلي و نقلي ممکن نيست کسي جلوتر از حضرت ختمي مرتبت (ص) وارد بهشت بشود، چون آن حضرت، از نظر صورت، سيرت، عمل و رفتار، برترين انسان روي زمين است. پس چرا در اين روايت آمده است که حضرت صديقه (س) اولين کسي است که وارد بهشت مي شود؟ در اين جا بايد گفت که بين عقل و نقل تناقض نيست و عقلا هم همان طور است که اول کسي که وارد مي شود فاطمه است، زيرا فاطمه، عين پيغمبر و با او متحد است. ورود فاطمه يعني ورود پيغمبر و غير از اين نمي شود.

در اين روايت راز عجيبي نهفته است که ما اين راز را به کمک روايت هايي که در کتاب هاي حديثي عامه آمده، مي گشاييم:

عايشه مي گفت: هر وقت آرزو داشتم راه رفتن پيغمبر را ببينم به فاطمه نگاه مي کردم. راه رفتن، نگاه کردن، منطق، چهره، حرف زدن و خلاصه، وجود او عين وجود پيامبر (ص) بود.

پيامبر (ص) ابتدا فرمود: «بضعه مني؛ فاطمه پاره تن من است ». وقتي پاره تن اوست، پيغمبر بايد اول شخص باشد بعد بالاتر از آن را گفته و فرموده است: «روحي التي بين جنبي ».

پس اولين کسي که وارد بهشت مي شود، شخص اول عالم وجود است ولکن خدا مي خواهد نشان بدهد که اين دختري که آن چنان آن پدر شد که اگر من سوره طه نازل کردم و گفتم «طه ما انزلنا عليک القرآن لتشقي » اين همان دختري است که با آن پدر در مسابقه با معنا به آن جا رسيد که: «قامت في محرابها حتي تورمت قدماها» اگر اين شد، پس اين شخص، شخص پيغمبر است.

حالا کيفيت چه بود؟ حال، کيفيت ورود آن حضرت به صحراي محشر چگونه است؟ شيخ صدوق به سه سند در «عيون » از امام علي بن موسي الرضا نقل مي کند ولي ما در اين جا از کتاب هاي شيعه استمداد نمي کنيم. فقط از عقل و کتاب و سنت قطعي در نزد عامه و خاصه استنتاج مي کنيم.

کيفيت ورود آن حضرت (س) در محشر اين چنين است که: «عليها حله الکرامه عجنت بماء الحيوان ». حله کرامت چيست؟

معجون شدن به آب حيوان يعني چه؟

اين ها همه بحث هاي مفصلي دارد که در جاي ديگر بايد به آن ها پرداخت، اما چهار عبارت در ادامه اين روايت، که در متون عامه هم آمده موجود است:

1 علي احسن صوره

2 و اکمل هيبه

3 و اتم کرامه

4 و اوفر.

نظام عدل وجود، که ظهورش در قيامت کبرا است، محال است «احسن صور» را به بشري بدهد مگر اين که او بهترين سيرت ها را پيش خدا بياورد؛ يعني اگر در کمالات علمي، اخلاقي و عبادي، نيکوتر از ديگران نباشد محال است به احسن صور بيايد:

«فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ».