بازگشت

فاطمه ابوجهل را دشنام مي دهد


ابن مسعود روايت کرده که: روزي پيغمبر خدا عليه السلام نزديک خانه کعبه نماز

مي خواند و ابوجهل و جمعي از مشرکان ديگر در کناري نشسته بودند ابوجهل رو به اطرافيان خود کرده و گفت: کيست که اکنون برخيزد و شکنبه اي از شتران فلان قبيله را که ديروز نحر کرده اند بياورد و همين که محمد به سجده رفت بر سرو گردن او بيفکند؟ يکي از مشرکين که در آنجا حضور داشت انجام اين کار را به عهده گرفت و اين کار را انجام داد. ابوجهل و اطرافيان او در حالي که نظاره گر صحنه بودند مي خنديدند و به صورت تمسخر به يکديگر نگاه کردند. پيامبر همچنان در سجده بود تا آنکه شخصي خود را به منزل پيامبر عليه السلام رسانيد و فاطمه عليها السلام را از ماجرا با خبر کرد، فاطمه عليها السلام که در آن زمان دختر کوچکي بود به سرعت خود را به مسجد رسانده و آن شکنبه را از روي پدر برداشت و سپس رو به ابوجهل و اطرافيان او کرده و به سختي آنان را دشنام داد. [1] .


پاورقي

[1] زندگاني حضرت فاطومه و دختران آن حضرت، ص 22.