بازگشت

ريشه هاي ضعف مسلمانان در كجاست؟


پرسش بسيار مهمّ و سزاوارِ تأمّلِ هرچه بيشتر و در عين حال تأسّف برانگيز، اين است که چرا با بودنِ قرآن کريم، اين يادگار خجسته پيامبر، و همين طور با بودنِ عترت آن حضرت در ميان مسلمانان، امّت اسلامي به لحاظ اخلاقي و علمي سقوط کرد و از جامعه هاي غيرمسلمان، اين گونه عقب مانده است که امروزه غربِ مسيحي، ابتکار عمل را در جوانب گوناگونِ زندگي از آنها ربوده است؟ به تعبير ساده تر، ريشه هاي ضعف و فسادِ مسلمانان در کجاست؟ با اينکه پيروان قرآن، روزگاري به برکتِ بعثت محمّدي و معارفِ غني و بي نظيري که از اهل بيت پيامبر(ص) در اختيار داشتند، از علوم تجربي گرفته تا اخلاق، از فقه و حقوق گرفته تا فلسفه، از ادبيات تا مکانيک، شناخت بيماري ها و کشف داروهاي تازه، از آداب معاشرت فردي و صنفي تا سنّت دانشگاهي، از تربيت و نگاهداري پرندگان و دامداري تا استخراج آبهاي زيرزميني و اصول آبياري، آداب کشورداري تا کشاورزي و...، آنچه را که هسته اصلي همه چيزهايي است که امروز بشر واجد آنها گشته است، به جامعه بشر داده اند. پس چگونه شده است که امروز، قصه کاملاً به عکس آن است که در گذشته بوده است؟ آيا اين عقب ماندگي و پريشاني، ريشه در تعاليم و آموزه هاي ديني ما دارد؟ يا اينکه ما مسلمانان در ادّعاي خود، چنان که بايد از صداقت و استقامت و خلوص، برخوردار نبوده ايم؟

در پاسخ اين پرسش بايد گفت، روزگار پريشاني اين امّت، از زماني آغاز شد که عمل به دين و تعاليم آن را رها کردند و بنا به هوا و هوس خود دينْ ساخته، قرآن را با هوسهاي خود، تبيين کردند. در دستورهاي ديني و آموزه هاي قرآني، نکته هايي است که اگر به آنها عمل مي شد، مسلمانها از خسارت رها گشته، سرنوشت ديگري داشتند. به راستي چه کساني به اين نکته ها آشنا بودند و چنان که بايد، مي دانستند و مي توانستند در زندگي فردي و اجتماعي پيروان قرآن، آن را عملي سازند تا جامعه قرآني و مورد پسند پيامبر(ص) را بنا کنند؟ آيا جز اهل بيت پيامبر(ص) که بر اساس حديث معروف «ثَقَلين»، عِدلِ قرآن اند و به تلاوت قرآن آشنا، کساني ديگر را سراغ داريم؟ در روايت آمده است:

اَبُو وَلّاد قال: سَئَلْتُ اَبا عبدِاللَّهِ(ع) عن قولِ اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ -: «اَلَّذينَ آتَيْناهُمُ الْکِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه، اُولئِکَ يُؤْمِنُونَ بِه...» [1] ، قال: «هم الاَئِمَّةُ». [2] ابو ولّاد گويد: از حضرت امام جعفر صادق(ع) درباره اين آيه پرسيدم که خداي - عزّ و جلّ - مي فرمايد: «آنان که کتاب را به ايشان داديم، آن را تلاوت مي کنند، تلاوتي سزاوار آن، و هم ايشان به آن کتاب ايمان دارند...»، فرمود: اين کسان، ائمه اند.

البته بايد گفت در اين عقب ماندگي، بيشتر تقصير متوجّه عوام نيست؛ بلکه بيشترين گناهِ فاجعه عقب ماندگي امّت اسلامي، از آنِ داعيه دارانِ حملِ دين، يعني مدّعيان فهم دين و عمل به آن است. اگر از راه تاريخ و منابع اصيل دين به گذشته سفر کنيم و به سده اوّل اسلامي برگرديم، خواهيم ديد که از همان آغاز، اسلامِ مظلوم، در دستِ دنياطلبان و دين فروشان به اسارت رفت، به گونه اي که بسياري از دستورهاي ديني، متروک و يا تحريف (تحريف معنوي) شده است و برخي به طور آشکار، عليه دين برخاسته، براي از بين بردن آن، کوشش بسيار کردند و بسياري نيز استفاده ابزاري از آن نمودند و اين خيانتها را نمي توان گفت که عوام و توده مردم مسلمان انجام داده اند؛ بلکه دستهاي خائنانه حکومت هاي غاصب و فاسق و فاسد و هتّاک و خونريز و غيرقرآني اموي - و سپس عباسي - که به سوي اسلام دراز شد و جامعه اسلامي را بکلّي از اسلام، بيانه کرد. علي بن ابي طالب(ع) دردمندانه از اين فاجعه عظيم، در فرمان خود به مالک اشتر اين گونه ياد مي کند:

فَانْظُرْ فِي ذلِکَ نَظَراً بَليغاً، فَاِنَّ هذا الدّينَ قَدْ کانَ اَسيراً فِي اَيْدِي الْاَشرارِ يُعْمَلُ فيهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيا. [3] در اين باره (گزينش قاضي)، نيک بنگر که اين دين در دست بدکاران گرفتار بوده و در آن، کار از روي هوس مي راندند و به نام دين، دنيا را مي خوردند.

و در جاي ديگر فرموده است:

لُبِسَ الْاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً. [4] اسلام، پوستين باژگونه پوشيد.

آري، آنچه که عزّت و شکوه و برتري مسلمانان را در زندگي دنيا و سعادت و فلاح آنان را در آخرت تأمين خواهد کرد، فهم درست از اسلام و عمل به آن است. حصار سنگين و مقاوم جهان پيش از قرآن و آفاق ديجور آن روزگار را فروغ دامنگسترِ قرآن به هم ريخت. قرآن به جاي تاريکي، نور و به جاي شب، روز و به جاي ظلم، عدل و به جاي تعدّي، احسان و به جاي خشونت، لطف و به جاي فريادِ جبّاران، اذان و به جاي غفلت، بيداري و به جاي جهالت، فرزانگي و به جاي جهل، علم را جايگزين ساخت و بانگ يگانگي خانواده بشري را در داد: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ؛ [5] ما تو را به پيامبري نفرستاديم، مگر براي همه خلقها و مردمان». و اين چگونگي، باعث گشت تا ارزش انسان، شناخته گردد؛ بنيادهاي واهي قدرت و غرور و تعصّب فرو ريزد؛ روح تساهل حکومت کند و جهاني انساني - قرآني پديد آيد که قلمرو آن، پهنه زيست انساني باشد و مرکز آن، قرآن. [6] اين کتاب هدايت که چون نيم قرن اوّل اسلام، بايد بر همه شئون نفساني و اخلاقي و قضاوت و حکومت، حاکم باشد، يکسره از زندگاني برکنار شده و در هيچ شأني دخالت ندارد. دنياي اسلام که با رهبري اين کتاب روزي پيشرو و رهبر بود، امروز دنباله رو شده. کتابي که سند دين و حاکم بر همه امور بوده؛ مانند آثار عتيقه و کتاب وِرْد، تنها جنبه تقديس و تبرّک يافته و از سرحدّ زندگي و حيات عمومي، برکنار شده و در سر حدّ عالم اموات و تشريفات آموزش قرار گرفته و آهنگِ آن، اعلامِ مرگ است. دنياي خودباخته اختراع و ضعف و دنياي ورشکست شده مسلمان، توجّه ندارد و باور نمي کند که قرآن، محلّي در حيات دارد. به صراحت و زبان حال، هر دو مي گويند با پيشرفت دانش ها و اختراعاتِ حيرت انگيز و سيّاره هاي کيهان خيز، چه نيازي به آيين الهي و قرآن است؟ با آنکه اينها همه در پرتو هدايت رسا مي تواند رستگاري آورد و سعادت بخشد؛ اگر هدايت يکسره از بالاي سرِ آدمي رخت بربست و محکوم شهوات و جنبش هاي نفساني گرديد، هرچه قواي طبيعت بيشتر مسخّر وي شود، تيرگي و آشوب، افزوده مي شود و سقوط بشريت، نزديک تر مي گردد. [7] قرنهاست که بشر تلاش مي کند تا اصل آسماني خود را در بوته فراموشي بسپارد و جهاني بسازد که در آن، بتواند بدون خدا و ايمان و معنويت و هدايت الهي، زندگي کند؛ لکن از همان آغازي که بنيان چنين جهاني را تمام شده مي ديد، دريافت که شکافهاي عميق و تندي در ديوارهاي آن پديدار گشته و سستي پايه هاي اين بنيان را آشکار ساخته است.

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا يَعْلَمُونَ. [8] داستان کساني که غير از خدا، دوستاني اختيار کرده اند؛ همچون عنکبوت است که [با آب دهان خود،]خانه اي براي خويش ساخته، و در حقيقت، اگر مي دانستند، سست ترين خانه ها همان خانه عنکبوت است.

و امّا بشر امروز، پس از تجربه تلخ زندگي بدون معنويت، به خوبي به اين حقيقت پي برده است که تنها بناي مستحکم و رفيعي که حافظ و نگهبان سلامت و امنيّت آدمي است، ايمان و معنويّت و يادِ حقّ متعال است که چون درختي بارور با سايه اي گسترده، ريشه در ژرفناي وجود آدميان فرو برده است و شاخه هايش با تکيه بر ساقه تنومندِ آن، بر صحنه حيات انسانها سايه گسترده و هر از چند گاهي به اِذن خداوند، از ميوه هاي شيرينش کام جان انسانها را شيرين مي کند:

أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ. تُؤْتِي أُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا. [9] [سخني پاک که مانند درختي پاک است] که ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؛ ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مي دهد.

انسان امروزي در شُرُفِ غرق شدن در باتلاقي است که به دست خود، پديد آورده است؛ امّا خوشبختانه بيدار گشته و در جستجوي ريسماني است که بدان چنگ زند و خويشتن را از اين مهلکه برهاند و اين ريسمان، تنها و تنها قرآن است که در پناه سايه خود مي تواند زندگي پاکيزه را در اختيار انسان امروزي بگذارد؛ به اميد آن روز.


نوعِ انسان را پيام آخِرين

حامل او «رحمة للعالمين»


ارج مي گيرد از او نا ارجمند

بنده را از سجده مي سازد بلند


(اقبال لاهوري)

چکيده آنچه در اين قسمت آمد، اين است که فاطمه(س) مسلمانان (مهاجران و انصار) را از اينکه در انجام وظيفه و رسالت اسلامي، کوتاهي کردند و در برابر ستم و تهاجم بيگانگان و ناآشنايان به تعاليم و آموزه هاي اسلام، با سکوت مرگبارشان راه را براي نفوذ نااهلان به قلمروِ حاکميت قرآن کريم گشودند و اسلامِ غريب و مظلوم را از همان آغاز به اسارت سپردند، سرزنش کرده، فرمود: شما اي بندگان خدا! مورد امر و نهي الهي و نگهداران دين و وحي خداييد. اُمنايي هستيد که بايد دين خدا را از هر آسيب و خطري حفظ کنيد، و رسالت داريد که اين تعاليم راقي و آموزه هاي پايدار خدايي را با گفتار و رفتارتان به آيندگان برسانيد. کتاب گوياي خداوند که به راستي با شما سخن مي گويد و تعاليم و آموزه هايش، روشن و قابل درک و فهم است و پيروي از آن، شما را به ديگر امّتها برتري مي بخشد و باعث مي شود تا مورد رشک ديگران قرار گيريد و در نهايت، شما را به بهشت و رضوان الهي رهنمون است، در اختيار شماست. آيا سزاوار است با داشتن چنين سرمايه ها و زمينه هايي براي دستيابي به عظمت و شکوه معنوي، و با بودنِ انسان کامل و طِرازِ قرآن، علي(ع)، حقايق دين را باژگونه کنيد و به بيراهه برويد؟ آيا نمي دانيد که در برابر خداي تعالي و فرستاده او و رسالتش مسئول ايد؟

بديهي است که دختر گرامي پيامبر، تنها به مسلمانان آن روز، هشدار نمي دهد؛ بلکه اين هشداري است فراگير و جاودانه. اگر با گوشِ دل بشنويم، فريادِ خشم آلود و دلسوزانه اين منادي عزّت را که براي نجات و رهايي امّت پدرش برخاسته است، خواهيم شنيد. ما که اکنون اين سخنان را بر قلم و زبان خود جاري مي کنيم و يا مي خوانيم و مي شنويم، مسئوليتمان بسي سنگين تر است؛ زيرا در جامعه اي زندگي مي کنيم که به نام اسلام و قرآن و بر اساس تعاليم تشيّع، در برابر ظلم و بيداد و تبعيض و نابساماني قيام کرده است و حکومتي را بر همين مبنا، يعني «فقهِ» تشيّع، بنا نهاده ايم و در برابر تجاوز بيگانه، دلاورمردان ما با تکيه بر رمز مبارک «يا زهرا» بر دشمنِ زبون تاخته اند، و همچنين در جهاني زندگي مي کنيم که در بُعد اطلاع رساني، همچون دهکده اي است که سخنان ما و رفتار و پاي بندهاي ما را زير ذرّه بين نگاهِ خود دارد. بنابراين، امروز با چنين وظيفه سنگيني در برابر خداوند، پيامبر(ص) و امامان(ع) و همه جهانيان قرار داريم؛ به ويژه حاکمان ما که همه از عالمان و متوليّان دين اند و خود را حاملان آن مي دانند. روحانيت ما از پيچ گذرگاهِ بسيار مخوف و خطرناکي مي گذرد، با کوله باري سنگين و رسالتي عظيم، و با همه داشته هايش که به ميدان آورده است، در منظر خداوند و اولياي او و دوستان و دشمنان است. همه بايد همواره پيام اين آيت الهي را در گوش داشته باشيم که:

عَسَي رَبُّکُمْ أَنْ يُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَيَسْتَخْلِفَکُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ کَيْفَ تَعْمَلُونَ. [10] اميد است که پروردگارتان، دشمن شما را هلاک کند و شما را روي زمين، جانشين آنان سازد؛ آنگاه بنگريد تا چگونه عمل مي کنيد.


پاورقي

[1] سوره بقره، آيه 121.

[2] اصول الکافي، ج 1، ص 215.

[3] نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، ص 332.

[4] همان، ص 102.

[5] سوره سبأ، آيه 28.

[6] دانش مسلمين، ص 7-6. براي آگاهي بيشتر از احتشام و شکوه گذشته مسلمانان، مطالعه اين کتاب توصيه مي شود.

[7] پرتوي از قرآن، ج 1، مقدمه، ص 13.

[8] سوره عنکبوت، آيه 41.

[9] سوره ابراهيم، آيه 25-24.

[10] سوره اعراف، آيه 129.