بازگشت

ابداع و كاربرد آن


واژه ابداع، به عنوان يک اصطلاح فلسفي، به طور عمده از سوي فيلسوفانِ مسلمان، خصوص شيعيان، و بيش از همه توسط اسماعيليان و همفکران ايشان به کار رفته است. متکلّمان و به ويژه معتزله، اين واژه را کمتر به کار مي برند و بيشتر از اصطلاحات خلق و ايجاد و تکوين، استفاده مي کنند. همچنين در نخستين نوشته هاي مربوط به اشعريان، واژه ابداع به چشم نمي خورد. ابوالحسن اشعري، خود در مسئله اثبات وجود باري، هرگز واژه هايِ ابداع يا مُبدعِ را به کار نبرده است؛ امّا در دوره هاي بعد، تحت تأثير نوشته هاي فلاسفه، واژه ابداع و مشتقّات آن به آثار اين نحله نيز راه يافت.

به عنوان نمونه، عبدالکريم شهرستاني در مهمترين اثر کلامي خود، «نهاية الاقدام في علم الکلام»، مي گويد: در ميان همه اهل ملل، عقيده [مذهب] اهل حق، اين است که جهان، مُحدَث و مخلوق است و باري تعالي، آن را پديد آورده و ابداع کرده است. [يعني]خداي تعالي بود و چيزي با وي نبود؛ و گروهي از اساطين حکمت و قُدماي فلاسفه، در اين عقيده با ايشان موافقت داشته اند. وي در جاي ديگري از همان کتاب مي نويسد: قبل از جهان، به قبليّت ايجاد و ابداع، نه قبليّت ايجاب بِالّذات و نه قبليّت زماني، جز موجِد و مُبدِع آن نيست؛ چنانکه فوق جهان، به فوقيّت اِبداع و تصرّف، نه فوقيّت ذات و فوقيّت مکان، جز مُبدع نيست. از سوي ديگر، نخستين کاربردِ واژه ابداع را در احاديث ائمّه شيعه(ع) مي يابيم که در باره مسئله آفرينش الهي، به طور قطع، با در نظر داشتن واژه هاي قرآني صُنع و بديع، ابداع را در آفرينش آغازين به کار برده اند. در اينجا به نمونه هايي از اين گونه احاديث اشاره مي شود:

1. امام رضا(ع) در پاسخ عمران صابي فرمود:

وَ اعْلَمْ اَنَّ الْاِبْداعَ وَ الْمَشِيَّةَ وَ الْاِرادةَ مَعناها واحِدٌ وَ اَسْماؤُها ثلاثةٌ وَ کانَ اَوَّلُ اِبْداعِهِ وَ اِرادَتِهِ و مَشيَّتِهِ الحروفَ الَّتي جَعَلَها اَصْلاً لِکُلِّ شي ءٍ وَ دَليلاً عَلي کُلِّ مُدْرِکٍ وَ فاصِلاً لِکُلِّ مُشْکِلٍ.... [1] بدانکه معناي ابداع و مشيّت و اراده، يکي است با سه نام، و نخستين ابداع و اراده و مشيّت وي، حروف الفباست که آنها را اصل هر چيزي، و دليل هر مُدرَکي، و گره گشاي هر مشکلي قرار داد...

آن حضرت، سپس در ادامه گفتارش در باب حروف فرمود:

فَالْخَلْقُ الاَوَّلُ مِنْ اللَّهِ - عَزَّ و جَلَّ - الاِبداع لا وَزْنَ لَهُ وَ لا حَرَکَةَ وَ لا سَمْعَ وَ لا لَوْنَ وَ لا حِسَّ. [2] نخستين آفرينش خداوند - عزَّوَجلَّ - ابداع است که نه آن را وزني است و نه حرکتي، نه سمعي، نه رنگي و نه حسّي.

2. يکي ديگر از نخستين منابعي که واژه و مفهوم ابداع در آن يافت مي شود، نوشته هاي منسوب به جابر بن حيّان است که گفته مي شود شاگرد حضرت امام صادق(ع) بوده است. وي در يکي از نوشته هايش نظريّه «کمُون» و ابداع را بدين نحو بيان مي کند:

«تَجَنُّسي [بررويشي] که از ظهور برخي چيزها از بعضي ديگر پديد مي آيد؛ مانند جنين از نطفه، و درخت از دانه، و کميّت از کميّت، و کيفيت از کيفيت و مانند اينها، از دو حال بيرون نيست: يا اينکه از نهفتگي برخي چيزها در برخي ديگر است؛ مانند گفته مانَويان، يا از استحاله و ابداع دوباره از هيچ؛ و اين گفته پيروان نظريّه ابداع از هيچ است... ظهور برخي از اجسام و اجساد از برخي ديگر، ممکن نيست که از کمُونِ (نهفتگي) برخي در برخي ديگر باشد و آنچه ممکن نيست، ممتنع است؛ و اگر آن به علّتي جز کمُون باشد، همان گفته پيروان نظريّه ابداع باقي مي ماند... امّا پيروان نظريّه ابداع، قائل به توحيدند و گفته مانويان و کساني را که پيرو نظريّه کمونِ برخي چيزها در برخي ديگرند، باطل مي شمارند. [3] .

تا آنجا که از منابع بر مي آيد، واژه هاي اِبداع، اِبتداع، مُبدِع، مُبْدَع و بديع، به عنوان تعابيري فنّي، براي نخستين بار پس از قرآن کريم، در گفتارها و استدلالهاي امامانِ شيعه(ع) و بخصوص در سخنان علي(ع) که غني ترين و پرمايه ترين گفتارها را در تبيين معارف توحيدي دارد و پيش از او در خطبه پر جاذبه و ماندگارِ همسرش، فاطمه(س) - که مورد بحث ماست - در زمينه آفرينش آغازين، به کار رفته است: «اِبْتَدَعَ الْاَشياءَ لا مِنْ شَي ءٍ کانَ قَبْلَها».


پاورقي

[1] التوحيد، ص436.

[2] التوحيد، ص436.

[3] دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص373.