بازگشت

توحيد


وَ اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخلاصَ تَأويلَها. گواهي مي دهم که جز«اللَّه» هيچ خدايي نيست، يگانه اي بي انباز است؛ کلمه اي که اخلاص و يکدلي را (در انگيزه و عمل) تأويل و فرجام آن قرار داد.

شهادة، واژه و تعبيري قرآني است به معناي دريافتن و ادراک يقيني و گواهي يي که بر حضور و آگاهي دروني (از راه دل) و بيروني (با چشم سر)، دلالت دارد. برخي گفته اند: اَلشّهادَةُ قَوْلٌ صادِرٌ عَنْ عِلْمٍ حَصَلَ بِمُشَاهَدَةِ بَصيرَةٍ او بَصَرٍ؛ شهادت، سخني است که محصول آگاهي دروني يا حواس بيروني است. در سوره کهف، آيه 51 آمده است: ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ؛ [من]آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و در تفسير اين آيه آمده است: اَيْ ما جَعَلْتُهُم مِمَّن اِطَّلَعوُا بِبَصِيرَتِهِم عَلي خَلْقِها؛ [1] به تعبير ديگر، آنان را از کساني که با بصيرت و بينايي دل از راز آفرينش جهان و انسان، آگاه باشند، قرار نداده ام. شَهِدَ فُلانٌ عَلي کَذا، مُتَعَدِّياً بِعَلي اَيْ اِطّلَعوُ ا عَلَيْهِ وَ عايَنَهُ وَ مِنْهُ المُشاهَدَة بِمَعْنَي الْمُعايَنَةِ، وَ هُوَ اَعَمُّ مِنَ الْحُضُورِ، لِجَوازِ الْاِطِّلاعِ مِنْ بُعْدٍ بِدُونِ صِفَةِ الْحُضُورِ؛ [2] فلان شخص بر اين کار يا هر چيز ديگر، شهادت داد. در حالي که شهد به واسطه «عَلَي» (حرف جرّ) متعدي باشد؛ يعني از آن چيز آگاه شد و آن را با چشم سر مشاهده کرد. عرصه شهادت، علي الاصول، دامنه اش وسيع تر از حضور در صحنه مورد شهادت است؛ زيرا آگاه شدن از راه دور و بدون حضور در صحنه نيز امکان پذير است. شاهد به کسي گفته مي شود که آنچه را که شخص غايب نديده است، ديده باشد: «يَري ما لا يَراهُ الْغائِبُ». کسي که مشهود را از هر جهت، آن چنان که بوده است دريابد و براي ديگران بازگو کند و گواهي بدهد.

علّامه طباطبايي در توضيح معناي شهادت مي گويد: «شهادت، در اصل به ديدن با چشم و تحمّل علمي که از حضور و حس به دست مي آيد، گفته شده است. آنگاه در اظهار کردنِ آن و اداي چيزي که شخص گواهي دهنده، تحمّل کرده و به خاطر سپرده، به کار رفته است. اکنون اين لفظ جنبه اشتراکي دارد و به لحاظ وحدت غرض، در هر دو معني (تحمل علم و اداي آن) به کار مي رود؛ زيرا بديهي است که در اغلب موارد شخصي که قضيه اي و يا حادثه اي را از نزديک با چشم مي بيند و آن را در خاطر نگهداري مي کند، براي حفظ حق و واقعِ قضيه و حادثه اي است که به واسطه درگيري و يا قهر و غلبه و يا فراموشي، يا پنهان بودن آن، پايمال نشود. بنابراين، شهادت براي حفظ و نگهداري واقعِ مشهود است، بدين روي به هر دو معني (تحمل و اداي آن) شهادت گفته مي شود؛ زيرا هم با تحمّل و آگاه شدن از حق و واقع، و هم اداي آنچه را که ديده است، واقعِ مشهود، حفظ مي گردد.» [3] شاهد در عرفان به آنچه همواره در قلب شخص حاضر است و هماره در فکر و ياد اوست، گفته مي شود:


در چشمِ عيان شاهد و مشهود تويي

در قبله جان ساجد و مسجود تويي


بي نام و نشان قاصد و مقصود تويي

بي گوش و زبان حامد و محمود تويي


(جامي)

بديهي است که شهادت و گواهي از سوي فاطمه(س) همه مراتب شهادت (زباني، قلبي و عملي) را در بر مي گيرد. به تعبير دقيق تر، فاطمه(س) از پيشتازان عرصه توحيد و يکتاپرستي است؛ بدين معنا که اگر در مسجد و در حضورِ انبوه مسلمانان (مهاجر و انصار) پس از ستايش خداوند و سپاس از نعمتهاي او بر توحيد و يگانگي معبود خويش گواهي مي دهد، براي آن است که در اين اقدام هدفمند که بر اساس ِ انديشه توحيدي و در جهت رضامندي خداوند و خيرخواهي امّت پيامبر(ص) است، بنماياند که انگيزه اي جز تعالي اسلام و عزّت و سرافرازي مسلمانان ندارد؛ و اگر پيش از پرداختن به احقاقِ حقِّ قانوني و شرعي و به يغما رفته خود، به تبيين معارفِ برگرفته از الهيّات قرآني پرداخته، بر اين اساس است که تازه مسلمانان را بر سرِ سفره سرشار از رزق کريم خود بنشاند و در اين اِطعام معنوي، جز خشنودي خدا را نمي طلبد: «اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ لا نُريدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً». [4] به راستي چه کسي در آن شرايط پرغوغا و صحنه غارت، جز فاطمه(س) مي تواند اين گونه زيبا و جامع، توحيد ناب و مباني مکتب اسلا را که پيامبر اکرم(ص) منادي آن بود، بار ديگر در معبد تاريخي مسجد النّبي و در برابر مردمي که هنوز آثارِ به جاي مانده شرک و نفاق، ذهن و دلشان را تيره و تار کرده و بني اسرائيل گونه، از پسِ آن همه انذار و تبشير و هدايت و تأکيد پيامبر(ص)، به دنبال سامري رفته اند، تقرير کند؟

آري! دختر بزرگوار پيامبر(ص) با خطر کردن و دل به دريا زدن و کناره گرفتن از آسايش و ايمني و در افکندن خويش به آتش بلا و مشقّت و ترک مصلحت انديشي هاي رايج، نه بر حسب عادت - چنان که هر گوينده اي در آغاز سخن به ستايش خداوند و گواهي به توحيد و يگانگي او مي پردازد - بلکه به لحاظ رسالت مهمّي که در حفظ و نگهاهباني از ميراث نبوّت دارد و به لحاظ اينکه در مهبط وحي و در خانه پيامبر(ص) پرورش يافته و خود، تجسّم و تبلور اسلام محمّد(ص) است، با تعبيرات غني و ظريف به تبيين دوباره مفاهيم و حقايق توحيدي پرداخته است.


پاورقي

[1] مفردات راغب، ص 465.

[2] اَللُّمْعَةُ الْبَيضاء، ص 366 (به نقل از: بَصائِر).

[3] الميزان، ج 3، ص 130.

[4] سوره دهر، آيه 9.