بازگشت

ثناي ميلاد فاطمه





به ساقي اي صبا بگو، حاجت ما برآورد

ساغري از براي ما، ز آب کوثر آورد


به ساغر لطيفه گو، بگو لطيفه اي بگو

که مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آورد


بگو به ماه آسمان، به خود نبالد اين قَدَر

که ماه بي قرين من، سر از افق در آورد


ماه جمادي آمده، موقع شادي آمده

باز منادي آمده، به نخل دل بر آورد


دوباره گشته اين جهان به رتبه، برتَر از جنان

که حقّ به خيل بانوان هادي و رهبر آورد


دوش شنيدم اين ندا که امشب از ره وفا

براي ختم الا نبياء خديجه دختر آورد


چه دختري که مظهر شرم و حيا و عفّت است

چه عفّتي که عصمتش صفاي ديگر آورد


نيافريده ذات حقّ به جز خديجه مادري

که دختري چو فاطمه پاک و مطهّر آورد


به بحر رحمتش خدا بيافريد يک صدف

که يازده گهر از او و صُلب حيدر آورد


خدا براي عقل کلّ، دختري همچو برگ گل

به کوري دو ديده مرده أبتر آورد


بهر نثار مقدمش ز فرو شادي و شعف

لعل گهر طبق طبق، مريم و هاجر آورد


به شأن دخت مصطفي جبريل امشب از سَما

چو برگ گل ورق ورق آيه ز داور آورد


نديده مهر مادري چو خاتم پيمبران

فاطمه را خداي او به جاي مادر آورد


مهين حبيبه خدا، ديده گشود از وفا

که چون حسين آيتي بر خصم ستمگر آورد [1] .



پاورقي

[1] از شاعر محترم: «ژوليده».