بازگشت

اي به بقيع آمده!





اي به بقيع آمده! هشيار باش

خفته چرا چشم تو؟! بيدار باش


فرش رهت، بال ملک کرده اند

ذره تو، مهر فلک کرده اند


ديده فروبند ز ناسوتيان

تا نگري جلوه ي لاهوتيان


ترک خودي پيشه کن و خاک شو!

نيستي ار پاک، برو پاک شو!


دل ببر از زمزمه ي خاکيان

تا شنوي نغمه ي افلاکيان


چشم دل خويش اگر واکني

آنچه نبينند، تماشا کني


اين حرم خاص خداوندي ست

طوف درش، مايه ي خرسندي ست


شرط حرم، محرمي و محرمي ست

مجرم اگر نيستي، از مجرمي ست


محرم و محرم ز يک يريشه اند

در خور آن، مردم حق پيشه اند





سالک اين راه، دلش پر غم ست

بي غم اگر آمده، نامحرم ست!


همدم غم، هم سخن درد باش

غم، محک مرد بود مرد باش!


محمد علي مجاهدي (پروانه)