تقديم به تو
آري به تو اي بانوي بانوان
سالار پرشکوه انديشمندان و شايستگان
اي محبوبه ي خدا و پيامبر
اي مام گرانمايه ي پدر
اي مادر والاي امامت راستين
اي قامت برافراشته ي شهامت
اي سنبل زيباي شرافت
اي نمونه ي جاودانه انسانيت
اي آئينه ي تمام نماي حقيقت
اي تجسم راستين شريعت
اي راز و رمز آفرينش
اي الگوي هميشه جاويد راه رهايي
اي تجليگاه ارزشهاي والاي انساني
آري به تو تقديم مي دارم.
به تو که چشمه ساران دانش و بينش از شاخسار وجودت جاري بود.
به تو که گوهر ايمان و مرواريد عفاف و هنر عملکرد شايسته و بايسته
در زندگي ات موج مي زد.
به تو که کفه ي شخصيت زن را در ترازوي تاريخ وزن و قدر و شکوه و منزلت بخشيدي.
به تو که يکتاپرستي و عشق به خدا و مردم خواهي و بشردوستي و آرامش و امنيت انسانها برنامه ي زندگي ات بود.
آري به تو تقديم مي دارم.
به تو که همچون چشمه ي جوشان مي جوشيدي.
بسان اقيانوس مواج مي خروشيدي.
همانند آبشارهاي ريزان نيرو و حرکت پديد مي آوردي.
همانند آفتاب بلند مي تابيدي و کوه آسا استوار و سرافراز سر برآسمان فضيلتها و ارزشها مي سائيدي.
و چون خورشيد فروزان همه را از انوار درخشان و طلايي بهره ور مي ساختي و همانند ماه نظاره گر و نگران روند جامعه و تاريخ بودي.
آري به تو تقديم مي دارم.
به تو که بيدادگران شقاوتمندانه در حقت ستم روا داشته و حرمت حريمت را که نگهبانش، فرشتگان خدا بودند، رعايت نکردند و درب خانه اي را به آتش کينه ها و عقده ها و حقارت هايشان سوزاندند که فرشته ي وحي و دريافت دارنده ي آن، براي ورود، اجازه مي گرفتند.
به تو که دنياطلبان، حق همتا و همسنگر و همراز زندگي ات، سرور ايمان آوردگان و حقوق تو را، اي مادر فضيلت ها و اي تبلور شايستگي ها و اي تجسم کرامتها!ناجوانمردانه پايمال ساختند و کوشيدند تا چشمه ي وجودت را از
درخشش و جوشش بازدارند.
به تو که دژخيمان بي هيچ ذره اي شرم و حيا از پدرت پيامبر، تو را ميان در و ديوار فشردند و مشعل پرفروغ زندگي ات را در اوج درخشش و نورانيت جواني و طراوت و شکوفايي فسردند.
به تو که بازيگران با به فراموشي سپردن آن همه سفارشات پيامبر و آن همه روشنگري در شکوه و عظمت و قداستت، با ادعاهاي پوچ حقوقت را پايمال ساختند و آنگاه براي اثبات دروغ رسواي خويش و ناروا نشان دادن حقيقتي که تو بر لب داشتي، گواهان دروغين تراشيدند.
فاطمه جان! اگر آنروز تو و همتاي گرانقدر و فرزندان ارجمندت را کنار پيکر سرد و پاک پيامبر تنها نهادند و براي حق کشي و تجاوز به حقوق شما و جامعه ي نو بنيادي که شما خاندان پرشکوه محمد صلي الله عليه و آله معمار آن بوديد،بنام ديانت و خلافت به سقيفه رفتند و آنچه را نمي بايست به آن دست يازيدند،اينک بنگر که چگونه ديدگان ميليونها زن و مرد در اندوه رحلت جانکاه پدرت باران اشک مي بارند و در غم تنهايي شما سرشک تلخ به دامن مي ريزند و زانوي ماتم به سينه مي فشرند.
اگر آن روز آن بيدادگاه فرمايشي رياکاران، سخنان حق طلبانه و قانع کننده و لبريز از حقانيت تو را به دروغ، توجيه و تاويل و تفسير کرد، اينک بنگر چگونه آواي سخنان جانبخش ات همه جا طنين افکنده و درستي گفتار و آينده نگري دقيق تو را، به حق طلبان نمايانده است.
اگر آن روز در مسجد مدينه تنهاي تنها از حقوق پايمال شده ي خود و شوي گرانقدر و امت پدرت دفاع کردي و از آينده ي وخامت بار و بحرانهاي ويرانگر و هستي سوزي که راه خويش را از اسلام واقعي جدا مي ساخت و در ستار دين
خودکامگي و قدرت طلبي را مي جست، هشدار دادي، اينک بنگر قلمها و خامه ها به پاسداري از حقايقي که تو راهگشا و پيشاهنگ آن بودي، چگونه برخاسته و چگونه بسان ناوکي بر قلب غاصبان و خودکامگان قرون و اعصار نشانه مي روند.
اگر آنروز با تو چنان کردند اينک بنگر که حتي قلمهايي بظاهر از پيروان همانان حق را يافته و به نام تو و به ياد تو کتابها مي نويسند. آري، ترجمه و نگارش اين اثر ارزشمند را که از نام بلند، ياد انسانساز، سخنان درس آموز، پيامهاي تاريخساز و خاطره ي معنويت پرداز و راه و رسم افتخار آفرين تو سخن دارد، به خودت و آخرين فرزند معصوم و برگزيده ات،امام مهدي برافرازنده ي پرچم عدالت و آزادي بر بام بلند گيتي، آن بزرگ اصلاحگر عصرها و نسلها تقديم مي دارم.
بدان اميد که قبول افتد و توشه اي معنوي باشد براي واپسين لحظات و پرخطرترين سفر و نيازمندترين حالات و سخت ترين شرايط و سرنوشت سازترين موقعيتها و حساس ترين مراحل و هراس انگيزترين منزلگاهها.
مترجم