بازگشت

محبت پيامبر نسبت به علي و زهرا و فرزندانشان




پيامبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله، شيفته و شيداي محبّتِ دو کودکِ خردسالِ خود، دو سبط گرامي، (حسن و حسين عليهماالسلام) بود. اين محبّت چيزي جز استمرار محبّتِ آن حضرت، نسبت به دخترش فاطمه و همسر او علي عليهماالسلام نبود. علي عليه السلام نيز از قَدر و منزلت خويش نزد پسر عم و پدر همسر خود آگاه بود و بدان مباهات مي کرد! يک بار که عطوفتِ فيّاضِ آن حضرت را مشاهده کرد، از وي پرسيد: «کداميک نزد پيامبر محبوبترند، فاطمه ي زهرا دخترش و يا علي بن ابي طالب همسر او؟» مصطفي عليه السلام جوابي داد که از لطف و محبّت و اکرام و احترام حضرتش نسبت به علي عليه السلام حکايت داشت، فرمود:

«فاطمة أَحَبُّ اِلَيَّ مِنْکَ وَ اِنَّکَ أَعَزّ عَلَيَّ مِنْها». [1] .

«فاطمه از تو محبوبتر است و تو از وي عزيزتري.»


با اين وصف، شگفت نيست اگر آيات محبّت رسول اللَّه نسبت به علي عليه السلام و زهرا عليهاالسلام و فرزندانشان در حافظه ي زمان ضبط شده باشد، به آنگونه که تجسّم آن در توان ما نباشد!

هرگاه که آن حضرت از خانه ي علي عليه السلام، داماد خود، عبور مي کرد، قلب مبارکش مي تپيد و با اشتياق بدان خانه مي نگريست! و هرگاه فرصتي بود به خانه ي عزيزانش سرکشي مي کرد و با ابراز محبّت، آنان را مورد تَفَقُّد و مِهر قرار مي داد!

در يکي از ديدارها، دخترِ خود، زهرا عليهاالسلام همسرش را ديد که خواب بر آنها غلبه کرده و حسن گريه مي کند و غذا مي طلبد، پدر گرامي حاضر نشد عزيزان خود را از خواب بيدار کند! شنابان به طرف گوسفندي که در ميان حياط خانه بود رفت و مقداري شير دوشيد و به حسن داد تا آرام گيرد. بار ديگر از کنار خانه ي آنها با عجله مي گذشت که صداي گريه ي حسين عليه السلام، عزيز دلش را شنيد، به سرعت وارد خانه شد و با لحني عتاب گونه فرمود: «مگر نمي داني گريه او مرا مي آزارد!»

تأثيرِ عميق اين محبّت پدرانه در خوشبختي فاطمه زهرا عليهاالسلام را- که در کودکي آغوشِ غمِ مشکلات پدر و در جواني درگير سختي هايش بود- نمي توان به تصوير کشيد، همانگونه که اندازه ي صفا و أُنس و نورانيتِ زندگي وي، در عين تنگدستي و مشکلات نيز از حدّ وصف بيرون است. فاطمه زهرا عليهاالسلام، خوشحال بود که مادرِ اين دو فرزندِ مورد علاقه و برگزيده ي پدر باشد و خشنود بود از اينکه بتواند به فضل خداوند، براي پدر عزيزش، پس از ازدواج، اين عطيّه ي پاک را که در وجود سبطين، حسن و حسين مي جست، فراهم سازد. شادماني علي عليه السلام نيز کمتر از زهرا نبود. او خشنود و سرافراز بود، از اينکه حياتِ مقدّسِ پسر عمش رسول خدا، بدينگونه با وي پيوند مستحکم خورده است، تا اينکه خونش با خون پاک پيامبر صلي اللَّه عليه و آله درآميزد و از صُلب او ذُريّه ي سيدالبشر، و فرزندان دخترش زهرا، پديد آيند و از ميان همه ي مردم، افتخار پدري را نسبت به ذريّه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و خاندان گرامي اش به دست آورد. [2] .

طبراني به اسناد نيکو از فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل کرده که: روزي پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله نزد فاطمه


آمد و فرمود: «پسران من؛ يعني حسن و حسين، کجايند؟» فاطمه گفت: «صبح کرديم در حالي که در خانه ي ما چيزي نبود که بتوان چشيد!» علي گفت: «آنها را همراه مي برم، مي ترسم گريه کنند و چيزي نداشته باشي به آنها بدهي!» پس او رفت به نزد فلان شخص يهودي. پيامبر به دنبال علي روان شد، حسن و حسين را ديد که در آبخور کنار نخلي بازي مي کنند و پيش از آنها مقداري خرماي اضافي وجود دارد! فرمود: «اي علي، فرزندان مرا به خانه نمي رساني پيش از آنکه گرما شدت کند؟» علي عليه السلام گفت: «صبح کرديم در حالي که در خانه خوردني نبود، اگر تأمل بفرماييد تا اضافه ي اين خرما را براي فاطمه جمع کنم!» پيامبر نشست تا علي تا آن خرماها را جمع کرد و در پارچه اي نهاد. پيامبر صلي اللَّه عليه و آله جلو آمد و يکي از دو کودک را بغل کرد و علي ديگري را برداشت و به خانه برگشتند.» [3] .

علي عليه السلام، در آرامش روح رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله از هيچ کوششي فروگذار نمي کرد. محبّت از دو سو بود! به ويژه آنکه همه ي مسلمانان اشتياق داشتند که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله، براي دعوت به خدا و جهاد في سبيلِ اللَّه، آسوده خاطر باشد. ابن عساکر از ابن عباس روايت کرده که: براي پيامبر تنگدستي پيش آمد، علي خبردار شد، حرکت کرد و در پي کاري بود که چيزي بدست آورد و به کمک پيامبر بشتابد؛ به باغي که از مرد يهودي بود آمد و براي او هفده دلو آب کشيد که براي هر دلو يک خرما بگيرد! يهودي وي را براي انتخاب نوعِ خرما مُخَيَّر ساخت. او هفده عجوه (نوعي خرماي مدينه)، گرفت و آن را نزد پيامبر آورد. پيامبر پرسيد: «اي ابوالحسن، اينها را از کجا بدست آوردي؟» علي عليه السلام پاسخ داد: «مطلع شدم که شما گرسنه ايد، رفتم کاري پيدا کنم و به آن وسيله طعامي براي شما فراهم سازم.» پيامبر فرمود: «آنچه تو را به اين کار وادار ساخته محبّت خدا و پيامبرش بوده است!» گفت: «آري، اي پيامبر خدا.» پيامبر فرمود: «بنده اي نيست که خدا و رسول را دوست دارد مگر آنکه فقر بدو روي آورد آنگونه که سيلي بر چهره اش و آنکس که خدا و رسول را دوست دارد بايد سپري براي بلا آماده سازد!» [4] .



پاورقي

[1] فيض القدير، ج 4، ص 422.

[2] به آزاد فکري و ذوق و انصاف مؤلف بايد آفرين گفت.

[3] الترغيب والتزهيد، منذري، ج 5، ص 171.

[4] کنزالعمال، ج 1، ص 321، از بيهقي و ابن عساکر و در اين خصوص روايات بسياري است؛ از جمله روايتي که ترمذي از عبداللَّه بن مغفل نقل کرده، ج 4، ص 498.