بازگشت

درگذشت خديجه




پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله در مرگ ابوطالب سخت اندوهگين شد، اما کاروانِ گذر روزگار، از حرکت بازنمي ايستد، به ويژه آنکه اعتقاد به مرگ و رسيدن به لقاءاللَّه بر آنان که


رسالت هاي آسماني را بر عهده دارند يقيني تر است. از آن پس، بيماري امّ المؤمنين خديجه، شدت گرفت اما بيماريِ او، وي را مشغول نداشت، بلکه تمام توجّه او به رسول خدا و يارانش و دعوت به خداي يگانه بود. با صبر و بردباري در مقابل رنج ها لبخند مي زد ولي تلاش همه جانبه ي دعوت بر چهره ي ياورش سايه مي افکند و خديجه با دست پرمهرش وي را نوازش مي داد و آثار رنج و مشقت را از چهره اش مي زدود.

آيا نقشِ همسري صادق و صالح و شکيبا، با زوج خود، جز اين است که چون به او بنگرد شادمان شود؟ (إذا نظر إليها سرته)- مانند نقشي که مادر مهربان دارد و غبار اندوه را از سيماي فرزند مي زدايد- و اين چنين، مشکلات راه و آلام دنيا را برطرف مي سازد.

خديجه براي پيامبر، چون مادر مهربان بود، آنگاه که به عاطفه و مِهرِ مادري نياز شديد داشت، تا اينکه وي را مورد تَفَقُّد قرار دهد و تلخي يتيمي را از جبينش بزدايد.

بانويي با ايمان و مادر مؤمنان، بسيار سپاسگويِ خدا بود، که او را به ايمان توفيق داد و توانست نقشي را در خدمت دعوتِ خدا و آيين جاودان او، ايفا کند براي رضاي خدا. خدمت به همسر امين و فرستاده ي خدا، تنها براي خدا بود و بس و محبت خدا در قلب او نقش بسته و با روح او آميخته شده بود که با مرگ اين تن رنجور از بين نخواهد رفت و همچنان جاودانه خواهد ماند.

ديدگان را مي گشايد و مي بيند که همسر باوفايش با عطوفت و مهر در کنار اوست و جز دعا و اميد به خداوند، کاري از او ساخته نيست. اما فاطمه ي کوچک اشک از ديده فرومي بارَد و از دور نظاره مي کند. گاهي نزديک مادر مي آيد و آنگاه به کناري مي رود تا اشکها را از ديدگان پاک کند. کساني را در اطراف بستر مادر مهربان مي بيند که اشک مي ريزند و گريه مي کنند و او نيز چاره اي جز گريه ندارد.

پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله در جوار همسر بيمارش مراقبِ حال اوست تا وحشتِ تنهايي اش برطرف شود. لحظات احتضارِ بانويي بزرگ فرارسيده که در اسلام پيشگام بود و با قلب مؤمن خويش نهال دعوت نو را پروراند، با پيامبر و مؤمنان با مال و آبروي خود هياري کرد و بالاتر از همه، بانويي که بشارتِ خانه اي را در بهشت به او داده بودند! جبرئيل امين


نزد رسول خدا آمد و گفت:

«اي پيامبر خدا، اينک خديجه با ظرفي از خورِش، غذا يا آب مي آيد. چون آمد، سلامِ خدا و سلام مرا به او برسان به خانه اي از لؤلؤ در بهشت بشارت بده که در آنجا رنج و ملالي نيست».

اين بشارت را به کساني دهند که از بندگان شايسته ي خدا باشد و استحقاق آن را داشته باشد.

فضيلتِ ديگرِ خديجه، سلام جبرئيل امين به او است! فاطمه و خواهرانش از اين منزلتِ والا که به مادرشان داده اند، اشک شوق مي ريختند. خويشاوندان نزديک به سوي خانه ي خديجه دويدند تا آلام بيماريش را بکاهند. همگي با مهر و محبّت اطرافش را گرفتند، نزديکتر از همه مصطفي صلي اللَّه عليه و آله بود که لحظه هاي فراق همسر گرامي خود را نزديک مي ديد.

در اين حال خطاب به وي گفت: «خديجه! ديگر اميد بازگشتن نمي بينم، خداوند پاداش خيرت دهد!»

و خديجه جان به جان آفرين تسليم کرد، در حالي که پيش رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله قرار داشت. پيامبر با اندوه فراوان برخاست و مي کوشيد که اشکهاي ديدگان را از دخترانش پنهان دارد، اما چهره اش مي گفت، خديجه از دست رفت.

خبر درگذشت بزرگ بانويي که مردم در اين سرزمينِ پاک مي شناختند، همچون صاعقه اي در شهر مکه پيچيد! خديجه دختر خويلد سرور زنان قريش بدرود زندگي گفت. مردم با اندوه و غم اين خبر را مي شنيدند و ياد آن بانوي پاک و بافضيلت و بي مانند را گرامي مي داشتند.

باوي طاهره، چون نسيم غم انگيز درگذشت. او به هيچ انساني بدي نکرد و کلمه اي که گوش را بيازارد بر زبان نراند! سراسر وجودش حيا و شرم بود، از کار بيهوده حذر داشت و از اخلاقِ فاضله ي انساني فاصله نگرفت، به رغم آن همه ناملايماتي که همسر گراميش در دعوت به خدا مي ديد، کمر بسته بود تا او را در انجام رسالت نيرو بخشد


و بر آنچه (محمد صلي اللَّه عليه و آله) از دشمن مي ديد آن را دلداري دهد. با آن همه دشمني هايي که غالب مردم مکه با شوهرش داشتند، يکي نگفت خديجه بد کرد. عواطف او زبانزد همه بود. طبع سليم داشت و در حُسن خُلق و خردمندي عاطفه با شرح صدر شهره بود. شخصيت يگانه داشت. همانندش در کره ي خاک کمتر بود؛ با اطمينان مي گفت روزگار بعد از او مانندش را نديد.

فاطمه گريان بود، چون اين لحظه هاي هولناک را مي ديد. همه ي مسلمانان در محضر پيامبر جمع شده و دل هايشان از مصيبت همسرِ پيامبر اندوهگين بود. آنگاه جايگاه خديجه در نزد پيامبر مي دانستند. از محبّت او نسب به بانوي بزرگ و تقدير و تشکّرش از خدماتِ گرانقدر همسر آگاهي داشتند. جنازه ي آن اسوه ي فضيلت را تشييع کردند. در حالي که همه غرق غم و اندوه بودند، به قبرستان حجون رسيدند. پيامبر داخل قبر شد و جنازه ي خديجه را در قبر گذاشت و براي او دعا کرد.

فاطمه به خانه برمي گردد. نزديک بستر مادر مي رود و اشک مي ريزد. چهره ي دوست داشتنيِ مادر لحظه اي ار چشم زهرا محو نمي شد، گويي جسم مادر پيش روي او قرار دارد و به روي پيامبر لبخند مي زند! آنگاه که براي او سخن جبرئيل را مي گفت که: «به خديجه سلام خدا و سلام مرا برسان!»، گويي الآن پيش روي فاطمه است و مي گويد:

«اللَّه السّلام و مِنکَ السّلام وَ عَلي جبريل السّلام وَ عَليکَ السَّلام يا رَسُول اللَّه»

فاطمه آن لبخندهاي مادر را پيش روي مجسم مي کند و در همان حال اشک مي ريزد و تبسم مي کند؛ تبسم براي نعمت جاودان آخرت که الآن مادرش خديجه سيده ي قريش، امّ المؤمنين با آن روبرو است و گريه براي جدايي جسماني مادر؛ جدايي که قلم تقدير براي هر موجود زنده اي در اين دنيا رَقم زده است. اين سنّت خدايي است براي خَلق و آن همه عواطفي است که خدا در نهاد هر انسان نهاده است؛ احساس غم و شادي.

بدرود اي مادر مؤمنان. بدرود اي همسر حبيب خدا. بدرود اي مامِ دعوت به اسلام و اي مادر اسلام! که آن (دعوت) را در کودکي اش پروراندي. با چهره ي زيبا به دنيا آمد! و تو از شيره ي ايمان و يقين و صدق، تغذيه اش کردي. به او مهر ورزيدي و هر چه داشتي دادي. مهرباني کردي و به اينسان بهترين بخشنده و انفاق کننده بشمار آمدي.


آه! اگر امروز از روضه ي رضوان که در آن جاي داري بنگري، خواهي ديد آن اسلام که تو (با مرگ) او را در گاهواره اش ترک گفتي، اينک به جواني و شادابي رسيد و اقطار زمين را در آغوشِ رحمت خويش گرفت!

زهرا عليهاالسلام بي درنگ از گريه بازايستاد و آماده شد که او و خواهرانش در کنار پدر غمزده (در مشکلات و ناملايمات) ايستادگي کنند و شروع کرد تا خانه را مرتّب کند و سر و سامان بدهد و پدر متوجّه شد که دخترانش در اين لحظه تحوّلي شکوهمند يافته اند و دخترش با صداي بلند مي گويد: (اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ).