بازگشت

مراسم ازدواج فاطمه




يک ماه از ماجراي عقد علي و فاطمه عليهاالسلام مي گذشت تا اينکه جعفر و عقيل [1] و بنابر نقل شيخ طوسي، همسران پيامبر به علي گفتند که در صورت تمايل از آن حضرت بخواهند تا مراسم عروسي را به راه اندازد.

و با اعلام موافقت از سوي علي و رفت و آمد ام أيمن به خانه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم. نخست ام أيمن در محضر رسول خدا چنين گفت: اي رسول خدا اگر خديجه زنده بود امروز در مراسم جشن و عروسي فاطمه عليهاالسلام چشمش روشن مي گشت، اين علي است که همسرش را مي خواهد.

پس چشم فاطمه عليهاالسلام را به وسيله همسرش روشن بنما و هر دو را جمع نموده و چشم ما را هم به اين کار روشن گردان.

پيامبر در پاسخ فرمود: چرا خود علي چنين درخواستي از من نکرده، چرا که توقع ما از او چنين بود... [2] .

ام أيمن گويد: پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود: حال به دنبال علي رفته و او را به نزد من بياور.

به دنبال فرمان پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم به سوي علي رفته ديدم که او در انتظار من است، تا مرا ديد پرسيد: اي ام أيمن چه کردي؟ عرض کردم: پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم در انتظار توست.


علي فرمود: من همان وقت برخاسته بر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم وارد شدم در حالي که از شرم و حيا از رسول خدا سر به زير انداخته بودم، در محضرش نشستم.

پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: آيا دوست داري که همسرت به نزد تو بيايد؟

من در حالي که سرم پايين بود گفتم: آري پدر و مادرم به فدايت.

پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: من امشب يا فردا شب اين کار را انجام خواهم داد. [3] .

پس به اميرمؤمنان فرمود: يا علي منزلي را آماده کن تا فاطمه عليهاالسلام را به آن جا منتقل کني.

علي فرمود: يا رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و سلم هيچ منزلي يافت نمي شود مگر منزل حارثه بن نعمان.

پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: به خدا سوگند ما ديگر از حارثه خجالت مي کشيم زيرا بيشتر خانه هايش را از او گرفته ايم. اين سخن که به گوش حارثه رسيد خدمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم آمده، عرضه داشت: يا رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و سلم من و اموالم در اختيار خدا و رسولش هستيم... پس فاطمه عليهاالسلام را در شب عروسي در خانه حارثه بن نعمان اسکان داد. [4] .


پاورقي

[1] مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 353.

[2] امالي طوسي، ص 40.

[3] بحار الأنوار، ج 43، ص 131.

[4] اعلام الوري ص 81.