بازگشت

تفاوتها




ممکن است سؤال يا اشکال ديگري مطرح شود که: ادعاي يکي بودن حقيقت وجودي زن و مرد با وجود تفاوتهاي آشکار بين اين دو امري برخلاف واقعيت است. علاوه، اين ادعا مخالف آيات صريح قرآن کريم است که برتري مردان را نسبت به زنان به صورت آشکار بيان مي دارد: «الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا مِن اموالهم [1] .» مردان قوّام بر زنان هستند يعني قوام امر و مديريت زنان را مردان به عهده دارند زيرا هم بر زنان برتري جسمي دارند و هم زمام مسائل اقتصادي به دست مردان است.

و نيز مي فرمايد: مردان بر زنان برتري دارند: «و للرجال عليهنَّ درجةً». [2] پس چگونه ادعا مي شود که بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد و اين دو از يک حقيقت هستند؟!

بخش دوم اين بحث را از پاسخ به اين سؤال شروع مي کنيم که زن و مرد گرچه در آفرينش و حقيقت انساني و نيز پيمودن راه تکامل يکي هستند؛ ليکن از نظر اندام و روحيّات تفاوتهاي غير قابل انکاري دارند. زن داراي لطافت اندام و ظرافت روح، سرشار از عطوفت و احساس و مظهر مهر و محبت است. زن از روحيه اي موعظه پذير و متأثر


برخوردار است و شايد اشاره به همين نکته باشد که مي فرمايد: «أفمن يُنشئُوا في الحليه و هو في الحِضام غير مبين» [3] و در حديث هم از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده: «المرأة ريحانة ليست بقهرمانة [4] .» در مقابل؛ مرد از بدني مستحکم و روحي ستبر و نيرويي مؤثر برخوردار بوده و به خاطر همين تفاوتهاست که وقتي سخن از مسؤوليتهاي سنگين و سخت سياسي و اجتماعي به ميان مي آيد، قوّت روح و جسم مطرح است: «و زاده بسطةً في العلم و الجسم [5] ». و براي همين ظرافت روح و لطافت اندام همواره گرايش زن به مسؤوليتهايي است که با اندام و روح او متناسب است زن علاقه مند به کارهاي ظريف و زيبا مانند گل سازي، گل دوزي، قلاب بافي، خياطي و صنايع ظريف دستي مي باشد. در مقابل، مرد به کارهايي علاقه مند است که قدرت و قوّت بيشتري مي طلبد و سخت و خشن است رمز و راز وجود اين تفاوتها از همين جا به خوبي روشن مي شود؛ زيرا مسؤوليتهاي جامعه هيچگاه يکنواخت نبوده بلکه همواره توأم با کارها و مسؤوليتهاي ظريف و سبک، سخت و خشن در خانه و بيرون خانه است. کارهاي ظريف خانه، و هنر تربيت فرزند و کارهاي سخت و سنگين کشاورزي و صنعتي و استخراج معادن از دل کوهها و جنگ و دفاع در مقابل دشمن، مسائل غير قابل اجتناب زندگي بشر است.

با وجود اين تفاوتها در جامعه، حال اين سؤال مطرح است که آيا عقل و حکمت اقتضا مي کند که برخي از مسؤوليتها بدون مسؤول


بماند؟ و يا آن مسؤوليتها را کسي از نظر جسمي و روحي مناسب با آن نيست، به عهده بگيرد؟ و يا هر مسؤوليتي را فردي به عهده بگيرد که هم از نظر اندام و هم از نظر روح با آن تناسب دارد؟ مسلماً راه سوّم بر اساس حکمت نظام آفرينش است. از اين مطلب اين نکته نيز روشن مي شود که: افراط در حکم به تساوي در حقوق و آزادي زنان به همان اندازه ي تفريط در امور روابط زن و مرد و حقوق فردي و اجتماعي زن، ناصحيح است. زيرا وجود تفاوت در اندام و روحيّه تفاوت در انتخاب مسؤوليتها و نيز حقوق را مي طلبد و حکم و تساوي در اين زمينه ها ناديده گرفتن واقعيتهاي نظام خلقت است.

زيرا در بسياري از موارد حکم به تفاوت در حقوق، مطابق با نظام تکوين و آفرينش است، نه حکم به تساوي. لذا حکم به يکسان بودن زن و مرد در انتخاب مسؤوليتها بر خلاف تناسب روحي و جسمي آنها است. بنابراين مسؤوليتها بر خلاف تناسب روحي و جسمي آنها است. بنابراين مسؤوليتهاي سنگين را که مناسب با جسم و روح مردان است به عهده ي زنان گذاشتن بر خلافت حکمت و نظام تکوين است.

از اينجا پاسخ سؤالاتي مانند اينکه چرا انبيا همگي مرد بودند، چرا زنان از مسؤوليت رهبري جامعه محرومند چرا برخي حقوق اقتصادي زن با مرد، مانند «ارث» فرق مي کند و چرا در برخي از قوانين جزايي مانند قصاص و ديات با يکديگر فرق دارند؛ روشن مي شود.

اين تفاوتها بر اساس تفاوت در بدن و روحيات زن و مرد است.

اگر زن در برخي موارد از مرد سهم کمتري در ارث دارد و اگر زن از داشتن مسؤوليت رهبري و شرکت در جهاد ابتدايي معاف است، بخاطر آن است که اندام و روحيات زن تناسبي با فعاليتهاي سنگين


اجرايي مانند رهبري را ندارد و کمتر بودن ارث زن به اين دليل است که در نظام خانوادگي اکثر هزينه ها حتي هزينه هاي شخصي زن به عهده ي مرد است و اين مقدار ارث با توجه به اينکه نوعاً هيچ هزينه اي را متحمّل نمي شود، نسبت به مرد که همه ي هزينه ها را به عهده دارد، فزوني مي کند و نيز قوانين جزايي مربوط به اعضاي بدن انسان است و ربطي به حقيقت و شخصيت انسان ندارد. اگر ديه زن، نصف ديه مرد است، چنين نيست که شخصيت زن هم نصف شخصيّت مرد باشد در اين مسائل پيامبر و امام معصوم با افراد عادي يکسان هستند اگر با مسائل معنوي و حقيقت انساني آنان ارتباط داشت، چگونه پيامبر و امام در برابر قانون با ديگران يکسان مي بود.


پاورقي

[1] نساء، 34.

[2] بقره، 228.

[3] زخرف، 18.

[4] بحار، ج 100، ص 253.

[5] بقره، 247.