بازگشت

زن در جهان متمدن




ديدگاه اول که مسلّم برخلاف فطرت و کرامت انساني زن مي باشد؛ هيچگاه مورد پذيرش جامعه ي انساني نبوده است و حتي جامعه ي


منهاي وحي نيز در تلاش و تکاپو بود تا اين سنتهاي ظالمانه را از بين ببرد و زن را از قيد و بند جاهليت و قرون وسطايي آزاد کند. اين تلاش از قرن هفدهم به بعد افزايش بيشتري داشت و چون اساس آن مبتني بر احساسات بود سريعاً رشد کرد و تا قرن بيستم در بسياري از نقاط جهان نفوذ کرده حاميان بسياري پيدا کرد و حتي جوامع بين المللي مانند «سازمان ملل» آن را پذيرفته قانونمند کرد.

اين نظريه که بر اساس تساوي زن و مرد در حقوق سياسي، اجتماعي، معاشرت،انتخاب شغل و مسؤوليت و... است، آزادي کامل زن و مرد را مبنا قرار داده هر گونه قيد و بندي را مخالف آزادي و کرامت زن مي پندارد. طرفداران اين ديدگاه گرچه ممکن است. براي احياي شخصيت زن قدم به ميدان گذاشته باشند، امّا چون شناخت صحيح و کاملي از آفرينش زن نداشتند، راه افراط را پيش گرفتند همانگونه که گروه اوّل راه تفريط را پيموده بودند. به همين دليل نه تنها در جهت احياي شخصيّت زن موفقيتي کسب نکردند بلکه با شعارهاي: حقوق زن، دموکراسي، حقوق بشر و احياي شخصيّت زن، با برقراري آزادي مطلق در روابط اجتماعي، باعث سقوط ارزش زن و در نتيجه انحطاط جامعه شدند. اين گروه با ايجاد فضاي باز و رهايي از هر نوع محدوديت، مصونيت را با محدوديت به اشتباه گرفتند و باعث از بين رفتن ارزشهاي انساني و الهي شدند که دست آوردهاي اين ديدگاه را به شرح ذيل مي توان بيان نمود: