بازگشت

مشكلات ابوبكر در غصب فدك




مشکلات فراواني ابوبکر بن ابي قحافه را در غصب فدک احاطه مي نمايد که هيچگاه نمي تواند از عهده ي جوابگوئي آنها برآيد، که به مواردي از آنها اشاره مي گردد.

مشکل اول: يکي از اين مشکلات ابي بکر مطالبه ي دليل و بيّنه از فاطمه ي


زهراء در صدق دعواي او درباره ي فدک مي باشد.

اين مشکل براي ابوبکر در دو صورت قابل مؤاخذه مي باشد:

يکي از آن دو صورت، مطالبه ي دليل نمودن از معصوم که توضيح محذورات آن گذشت.

دوم، عدم قبول قول خودش درباره ي فدک، زيرا اگر ابوبکر يقين داشت که فدک از آن بيت المال مسلمين است و نحله ي فاطمه، و يا ارث بجا مانده ي از پيامبر نمي باشد، پس چرا از آن حضرت مطالبه ي دليل و بينه نمود.

معناي مطالبه ي دليل نمودن ابوبکر اين است که خود مردد است که وضعيت فدک به چه نحو بايد بوده باشد، زيرا قطع داشتن به عدم ارث انبياء و يا اختصاص فدک به بيت المال مانع از اين مي باشد که از کسي مطالبه ي دليل نمايد و نفس مطالبه ي دليل دليل بر بطلان عمل او در غصب فدک مي باشد.

مشکل دوم: جعل حديث در عدم ارث انبياء مي باشد، ابوبکر در توجيه عمل غاصبانه ي خود در مورد فدک روايت نمود که پيامبر فرمود:«انا معاشر الأنبياء لا نورث و ما ترکناه صدقة» يعني پيامبر فرمود که ما پيامبران بعد از خود ارث باقي نمي گذاريم و آنچه را که بعد از ما باقي بماند صدقه محسوب مي گردد.

اين روايت از ابي بکر مشکلات متعدد را در پي خواهد داشت که از جمله ي آنها اين است:

ابوبکر در ميان صحابه به عنوان صحابي قليل الرواية يعني کسي که بسيار کم از پيامبر روايت نقل کرده چگونه به تنهائي مي تواند راوي اين


حديث بوده باشد!؟

در ميان صحابه و نزديکان پيامبر اسلام کساني ديگر بودند که از هر حيث اولي به نقل روايت از آن حضرت در ارث انبياء بوده، و يا لااقل احکام ارث را از آن حضرت شنيده باشند.

وانگهي مسأله ارث انبياء از مسائل کوچک ديني و اعتقادي نبوده است که در شرايع آسماني ديگر از آن اسمي به ميان نيامده، تا بعدها در دين اسلام مورد ترديد و اختلاف قرار گرفته باشد، آن هم براي کساني که عمر خود را در کنار پيامبر گذرانده و از درياي علوم نبوت استفاده نموده و باب مدينه ي علم آن حضرت محسوب مي گرديدند.

بعضي چنين استفاده نموده اند که پيامبر اسلام قبل از رحلت خود از بودن هفت دينار صدقه در نزد خود اساس خوف نموده و دستور فرمود که آن را به فقرا برسانند، و همينکه به سفارش آن حضرت عمل نمودند احساس خوشحالي نمود.

عبدالفتاح عبدالمقصود که از دانشمندان و نويسندگان به نام معاصر مصري مي باشد بعد از نقل اين واقعه و احساس خوف نمودن حضرت از بودن هفت دينار در نزد خود مي گويد:

فهل يمکن القول بأن رسول اللَّه الذي لم يغفل عن الدنانير علي قلتها يغفل أمر الأرض و هي الأکثر الکثر؟

... کلا لم يتصدق محمد بفدک لأنّها لا تقع في مجال تطبيق ذلک الحديث المنقول عن أبي بکر، فلم تکن ملکاً له بل کانت ملکاً لسواه... ماکاً لابنته الزهراء، لم ينازعها في ملکها أحد من


الناس کما هو ثابت في التاريخ.

اين دانشمند مي گويد: آيا ممکن است پيامبري که از بودن هفت دينار که مبلغ بسيار ناچيزي بود غافل نگشته از فدک که بسيار بالاتر و بيشتر بوده غافل گشته باشد و در مورد صدقه دادن آن هيچ فرماني صادر ننموده باشد؟

بسيار بعيد است که کسي چنين توهمي نمايد زيرا آن حضرت مي دانست که فدک از ملک او خارج گشته، و او ديگر مالک آن نمي باشد، و کسي ديگر هم حق دخالت در آن را نمي تواند داشته باشد زيرا فدک ملک زهراء بوده و تاريخ هم بر اين امر به روشني گواهي مي دهد.

مشکل سوم: نصوص فراوان دلالت مي نمايد که صديقه ي طاهره سلام اللَّه عليها همواره بر ابوبکر غضبناک و از خلافت او ناراضي بوده است.

اگر خلافت ابي بکر و يا عملکرد او صحيح بوده باشد لازم مي آيد که آن محبوبه ي خدا به غير طاعت امام و رهبر خود از دنيا رفته باشد؛ و اين برخلاف موازين عقلي و نقل صحيح از اخبار و احاديث مي باشد.

فاطمه ي زهرا سلام اللَّه عليها بر طبق نقل صحيح «سيدة نساء العالمين» و «سيدة نساء الجنة» است و اين سيادت و تاج کرامتي را که خداوند به او عنايت فرموده هيچگاه با غضب بر امام و رهبر خود که مردن با آن همانند مردن در جاهليت است قابل جمع نبوده و نمي باشد.

در روايات فراواني که مورد اتفاق شيعه و سني قرار گرفته است به طرق صحيح در کتب اخبار وارد شده است:«مَنْ ماتَ وَ لَيْسَ في عُنُقِهِ


بَيْعَةٌ ماتَ ميتةً جاهِليَةً» [1] ، و في بعضها:«مَنْ ماتَ بِغير إمامٍ ماتَ ميتَةً جاهِليَةً».

يعني: اگر کسي بميرد و ملتزم به بيعت امامي نگرديده باشد، مُردن او مُردن اهل جاهليت است».

با در نظر گرفتن اين روايات اگر صديقه ي طاهره سلام اللَّه عليها بيعت امامي را نداشته باشد بايد بدون امام از دنيا رفته، و مردن او مردن جاهليت بوده باشد؟

و حال آنکه اين مطلب برخلاف اعتقاد تمامي فرق مختلف اسلامي مي باشد.

اگر بگويند: آن حضرت با ابي بکر بيعت کرده که قطعاً باطل است و اگر بگويند: آن حضرت با هيچ امامي بيعت ننموده که به طور يقين کفر محض است، زيرا آن حضرت برترين بانوي عالميان است، و نمي توان پذيرفت که برترين بانوي عالميان، و سيده ي زنان بهشت در حالي از دنيا رفته باشد که بيعت با امامي را نپذيرفته باشد.

از نظر سند اين حديث در صحيحين «بخاري» و «مسلم» و غير آن دو به سندهاي صحيح نقل شده و از نظر اهل سنت جاي هيچگونه بحث و ترديد در آنها نيست و از نظر دلالت هم احدي در لزوم بيعت و اعتقاد و


اطاعت از امام مفترض الطاعة ترديد ننموده است.

پس به حکم ضرورت ديني بايد فاطمه ي اطهر امام مفترض الطاعه اي داشته باشد که به حکم نصوص متضافره ي در کتب صحيحه اين امام مفترض الطاعه هيچگاه براي او ابوبکر نبوده و نيست، چرا که فاطمه «ماتت و هي واجدة عليهما» يعني فاطمه از دنيا رفت در حالي که بر ابي بکر و عمر غضب نموده بود.

بخاري که در نظر اهل سنت بر همه ي کتب اخبار مقدم است، و اهل سنت او را بعد از قرآن مورد احترام قرار مي دهند در خصوص غضب فاطمة بر ابي بکر در چند مورد از کتاب صحيح خود اين موضوع را نقل و بدان استشهاد نموده است:

در کتاب «خمس» و «وصايا» و «مواريث» و در «مغازي» اين مسأله مورد تصديق قرار داده است:

در باب غزوه ي خيبر روايت نموده است:«أنّ فاطمة جاءت إلي أبي بکر تطلب ميراثها من خيبر و فدک، فأبي أبوبکر أن يدفع إلي فاطمة منها شيئاً فغضبت فاطمة!!

در کتاب «خُمس» مي گويد: فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه فهجرت أبابکر، فلم تزل مهاجرته حتّي تُوفّيت. [2] يعني: غضب کرد فاطمه بر ابابکر و اين غضب ادامه پيدا نمود تا آن حضرت از دنيا رفت!!

در کتاب «فرائض» مي گويد: فَهَجَرَتْهُ فاطمة فلم تکلّمه حتّي ماتت. [3] .


يعني: فاطمه بر او غضب کرد و با او سخن نگفت تا از دنيا رفت.

در کتاب «مغازي» در باب غزوه ي خيبر مي گويد: روي بسنده عن عروة عن عائشة: إنّ فاطمة بنت النبي صلي اللَّه عليه و آله و سلم أرسلت إلي أبي بکر تسأله ميراثها من رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و سلم ممّا أفاء اللَّه عليه بالمدينَة و فدک و ما بقي من خمس خيبر، فقال أبوبکر: إنّ رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و سلم قال: «لا نورث ما ترکنا صدقة»- إلي أن قال:- فأبي أبوبکر أن يدفع إلي فاطمة منها شيئاً. فوجدت فاطمة علي أبي بکر في ذلک، فهجرته فلم تکلمه حتي تُوفيت. [4] .

يعني فاطمه براي ابابکر پيغام فرستاد که حق مرا از اموال خيبر و هم از سهم الإرث پدرم به من برگردان! ابوبکر در جواب گفت: پيامبر فرموده است که ما انبيا چيزي را براي خود به ارث نمي گذاريم!! و بنابراين مانع از اين گشت تا دختر پيامبر به اموال خود دسترسي پيدا نمايد و فاطمه نيز بر او غضب نموده و با او تکلم ننمود تا از دنيا رفت.

در حديث «ذهبي»: قال «الزهري» عن عروة عن عائشة: إنّ فاطمة سألت أبابکر بعد وفاة رسول اللَّه أن يقسم لها ميراثها ممّا ترک رسول اللَّه مما أفاء اللَّه عليه. فقال لها: إنّ رسول اللَّه قال:«لا نورث ما ترکنا صدقة». فغضبت و هجرت أبابکر حتّي تُوفّيت. [5] .


اين همه نقلها در غضب آن حضرت بر ابي بکر براي اين است که ثابت گردد که رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله که فرمود:«يا فاطمة! إِنَّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبکِ وَ يَرضي لِرضاکِ. [6] يعني: اي فاطمه، همانا خداوند به غضب تو غضبناک و به رضايت تو راضي مي شود، غضب پروردگار متعال بر غضب فاطمه از چه فرد يا افرادي مي باشد.

خداوند در قرآن مي فرمايد:«وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوي». [7] .

يعني: آنانکه غضب من بر آنها وارد شود نابود گشته و رسوا مي گردند.

و با اين نقلهاي فراوان که همگي مورد اتفاق فريقين مي باشند ثابت خواهد گرديد که غاصب فدک که باعث و باني غضب زهراء مي باشد حزب سقيفه و خلافت ابي بکر مي باشد که همان هم سبب حمله به خانه ي او و شهادت و سقط محسنش گرديد.


پاورقي

[1] صحيح البخاري: کتاب الفتن، باب سترون بعدي اُموراً تنکرونها: ج 87:8. صحيح مسلم، کتاب الامارة، باب «وجوب ملازمة جماعة المسلمين»: ج 4 ص 517. مسند أحمد: ج 446:3.

[2] صحيح البخاري: کتاب الخمس: ج 504:4 رقم 1265.

[3] صحيح البخاري: کتاب الفرائض: ج 551:9 رقم 1574.

[4] صحيح البخاري: کتاب المغاري: باب غزوة خيبر: ج 252:5 رقم 704. صحيح مسلم في کتاب الجهاد و السير: باب قول النبي صلي اللَّه عليه و آله:«لا نورث». سنن البيهقي: ج 300:6. مشکل الآثار: ج 47:1.

[5] تاريخ الإسلام (الذهبي): عهد الخلفاء الراشدين: 21، و اخرج المصادر، أخرج البخاري في الفرائض: ج 3:8، باب قول النبي صلي اللَّه عليه و آله:«لا نورث ما ترکنا صدقة» في الفضائل: ج 209:4- 210. صحيح مسلم: الجهاد و السير: رقم 1758 و 1759 و 1761. و باب حکم الفي ء من کتاب الجهاد والسير: 11- 12 به شرح النووي ج 77:12. النسائي في الفي ء: ج 132:7 في کتاب قسم الفي ء. أحمد في المسند: ج 4:1 و 6 و 9 و 10 و 25.

[6] المستدرک: ج 3: 154. مجمع الزوائد: ج 9: 203.

[7] سوره ي طه: آيه ي 81.