بازگشت

نماز سبب دوري از كبر است




«و الصلاه تنزيها لکم عن الکبر» و واو در «والصلاه» براي عطف است. يعني «و جعل الله الصلاه تنزيها- الخ» که معناي عبارت اين مي شود: خداوند متعال نماز را براي شما سبب و وسيله دوري از کبر قرار داد. سر مطلب آن است که کلمه ي «صلاه» در اصل لغت به معناي دعا است و در اصطلاح شرع عبارت است از دعاي مخصوص که اول آن تکبيره الاحرام و آخر آن تسليم باشد [1] پس مجموع قرائت و قيام و رکوع و سجود و ساير اذکار و او راد را صلاه مي گويند و چون مشتمل است بر سجود و سجده در اصل لغت عرب به معناي خضوع و خشوع است پس صلاه خضوع آور است و بديهي است که خضوع ناشي از تواضع است که ضد تکبر است. پس صلاه براي در هم شکستن تکبر و خودخواهي است و نمازگزار واقعي نمي تواند تکبر داشته باشد. و لذا فرمود: «تنزيها لکم عن الکبر».

براي مزيد توضيح مي گوييم: بشر به مقتضاي فطرت حيواني داراي خوي تفرعن و خودبيني است و اگر در مکتب دين تربيت نشود از تواضع و فروتني


بدور مي ماند و از اينجاست که عرفا مي گويند نداي «انا ربکم الأعلي» در همه متفاوت است. پس اگر خود را بشناسد و در مکتب توحيد تربيت شود اين نداي کفرآميز در او مي ميرد والا زنده مي شود و روز به روز، بلکه ساعت به ساعت بالا مي گيرد تا وقتي مکنون قلبي خود را به زبان اظهار کند، خصوصا اگر مانعي براي اظهار نداشته باشد. اينجا است که خداوند متعال بشر را به توحيد دعوت مي کند تا خودبيني را از او گرفته و او را خدابين کند، آنگاه اين اعتقاد را در مرحله ي عمل به صورت نماز قرار داد تا حالت تضرع و زاري و خضوع او از مرحله ي اعتقاد که يک امر قلبي است به مرحله ي عمل خارجي درآيد.

خداوند در هر شبانه روز پنج نوبت نماز را واجب ساخت تا توجه و خضوع عملي او کامل گردد و خدا را فراموش نکند. و چون اعراب از لحاظ تکبر و غرور سرآمد تمام ملل بوده و هستند نماز براي آنها بسيار مشکل بود حتي در بعضي از روايات وارد شده است که از حضرت رسول تقاضا کردند تا نماز را از دين بردارد و به لحاظ فلسفه اي که ذکر شد نماز براي بشر و مخصوصا اعراب متکبر و مغرور لازم بود؛ چنانکه در قرآن مجيد مي فرمايد:

(و استعينوا بالصبر و الصلوه و انها لکبيره الا علي الخاشعين) [2] .

به صبر و نماز استعانت بجوييد. بدرستي که نماز سنگين است مگر بر کساني که خاشع و خاضعند.

اما اينکه نماز را براي خدا براي ما قرار داده پس شکي در آن نيست و آيات و روايات در اين باب بسيار است. خداوند مي فرمايد:

(قل لعبادي الذين آمنوا يقيموا الصلوه) [3] .

به بندگان من که ايمان آورده اند بگو تا نماز بگزارند.

و در آيه ي ديگر مي فرمايد:

1- (ان الصلوه تنهي عن الفحشاء و المنکر) [4] .


بدرستي که نماز آدمي را از فحشا و منکر باز مي دارد.

2- (الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوه...) [5] .

آنان که به غيب ايمان مي آورند و نماز مي گزارند.

3- (ان الصلاه کانت علي المؤمنين کتابا موقوتا) [6] .

نماز را تمام ادا کنيد که نماز بر مؤمنان در وقتاي معين واجب گشته است.

و رسول خدا فرمود:

«من ترک صلوه متعمدا فقد کفر [7] ».

هر کس از سر تعمد نماز را ترک گويد کافر مي شود.

در کتاب «علل الشرايع» شيخ صدوق قدس سره روايت راجع به علت وجوب نماز وارد شده است که بسيار مفيد و در عين حال جامع است که ما آن روايت را نقل و سپس ترجمه مي نماييم:

باسناده عن محمد بن سنان، ان ابالحسن علي بن موسي الرضاء کتب اليه فيما کتب في جواب مسائله أن عله الصلوه، قال: «انها اقرار بالربوبيه لله عزوجل، و خلع الأنداد، و قيام بين يدي الجبار جل جلاله بالذل و المسکنه، و الخضوع، و الاعتراف، و الطلب للاقاله من سالف الذنوب، و وضع الوجه علي الأرض کل يوم خمس مرات اعظاما لله عزوجل و أن يکون ذاکرا غير ناس و لا بطر و يکون خاشعا متذللا راغبا، طالبا للزياده في الدين و الدنيا، مع ما فيه من الانزجار و المداومه علي ذکر الله عزوجل باليل و النهار، لئلا ينسي العبد سيده، و مدبره، و خالقه، فيبطر و يطغي، و يکون في ذکره لربه، و قيامه بين يديه زاجرا له عن المعاصي و مانعا له عن انواع الفساد [8] ».

حضرت رضا عليه السلام در جواب مسائل محمد بن سنان چنين نوشت که علت وجوب


نماز اقرار به ربوبيت خداوند متعال است و اينکه براي او مثل و نظيري نيست و ايستادن در مقابل پروردگار با ذلت و بيچارگي و خضوع و اعتراف به واحدنيت او و طلب توبه از گناهان گذشته و گذاشتن صورت بر زمين در هر روزي پنج مرتبه براي تعظيم پروردگار است. و اينکه متوجه خدا باشد و او را فراموش نکند. و اينکه خاضع و خاشع و ذليل و مايل و طالب براي زيادتي در دين و دنيا باشد با آنچه که در نماز است از انزجار از غير خدا و مداومت بر ذکر حضرت باري در روز و شب؛ براي آنکه فراموش نکند مولا و مدبر امور و خالق خود را. زيرا اين فراموشي سبب در پيش گرفتن راه طغيان و سرکشي است و ديگر آنکه ذکر و قيام او براي پروردگار باشد، در حالتي که از معاصي الهي به دور و از انواع فساد بر حذر باشد.

مؤلف گويد: اين روايت بهترين سخن براي توضيح کلام حضرت است؛ چراکه اهل البيت أدري بما في البيت.


پاورقي

[1] کليني: الفروع من الکافي، ج 1: ص 21؛ حر عامبلي: وسائل الشيعه، ج 1: ص 256؛ دارمي: السنن، کتاب الطهاره: ص 31 و کتاب الصلاه: ص 73؛ ترمذي: جامع الصحيح، کتاب الطهاره: ص 3 و کتاب المواقيت: ص 62؛ ابن ماجه، السنن، ج 3: ص 32؛ ابي داود: السنن، الوضوء: ص 22؛ احمد بن حنبل: المسند، ج 1: صص 122 و 129 و ج 3: ص 240.

[2] سوره ي بقره، 2: 45.

[3] سوره ي ابراهيم، 14: 45.

[4] سوره ي عنکبوت، 29: 45.

[5] سوره ي بقره، 2: 3.

[6] سوره ي نساء، 4: 103.

[7] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 207؛ مجلسي: بحارالانوار، ج 79: صص 216 و 217؛ احمد بن حنبل: المسند، ج 3: صص 270 و 389؛ مسلم: الصحيح، کتاب الايمان: ص 134؛ دارمي: السنن؛ کتاب الصلاه: ص 29.

[8] شيخ صدوق: علل الشرايع، ج 2: ص 317؛ همو: عيون اخبار الرضا، ج 2: ص 102؛ همو: من لا يحضره الفقيه، ج 1: ص 139؛ حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 3: صص 4 و 5.