بازگشت

حضرت زهرا در خانه ي شوهر




زهراي اطهر عليهاالسلام به فرمان خداوند متعال به عقد علي عليه السلام درآمد که پيش از اين، نحوه و چگونگي آن به اجمال گذشت. اين ازدواج سبب گرديد تا آيه شريفه ي مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان... يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان [1] به نحوه احسن و اکمل بر خود جامه ي عمل بپوشاند و مصداق خارجي پيدا کند. بلي، دو درياي ولايت و عفت با يکديگر تلاقي کردند و برزخ رسالت بين آنان بود و نتيجه اين تلاقي در عالم ناسوت خروج لولوء، يعني امام حسن عليه السلام و مرجان، يعني امام حسين عليه السلام بود.

فاطمه ي زهرا- سلام الله عليها- که بنابر مشهور ميان شيعه و اهل سنت در بيستم جمادي الاولي، يعني پنج سال بعد از مبعث رسول خدا در مکه از مادرش خديجه تولد گشت، مدت هشت سال با پدر بزرگوارش در مکه زيست و پس از هجرت رسول خدا به مدينه در سال دوم بعد از هجرت به عقد علي عليه السلام درآمد و تاريخ اجرا صيغه ي عقد روز اول ماه ذي الحجه و به قولي ششم ماه بود و در روز سه شنبه و چهارم ذي الحجه به خانه ي علي عليه السلام رفت. بنابراين، سن مبارکش هنگام ازدواج ده سال بود.

آن روز که رسول خدا دار فاني به قصد سراي باقي ترک گفت سن فاطمه عليهاالسلام هيجده سال و هفت ماه بود. با يک محاسبه ي ساده روشن مي گردد که دوران خانه داري زهرا عليهاالسلام در خانه ي علي عليه السلام تا هنگام رحلت حضرت ختمي مرتيت


هشت سال و هفت ماه بوده است.

در مدت زندگاني حضرت بعد از پدر بزرگوارش اقوال مختلف است. آنچه که در اين باب نوشته اند از اين قرار است: چهل شب [2] .، دو ماه [3] .، 75 روز [4] .، سه ماه [5] .، شش ماه [6] .، و هشت ماه [7] .. بنا بر اقول گفته شده نتيجه گيري مي شود که دوران زندگي آن حضرت با علي عليه السلام حدود نه سال بوده است.

تا زماني که رسول خدا صلي الله عليه و آله در دنيا بود فاطمه عليهاالسلام زندگي بسيار خوشي داشت؛ ليکن بعد از وفات رسول خدا چنان تحت فشارهاي جسمي و روحي قرار گرفت که قلم از بيان آن عاجز است.

با توجه به مطالب فوق، دوران زندگي آن حضرت را به طور خلاصه به سه قسمت مي توان تقسيم نمود: اول دوران قبل از ازدواج، دوم بعد از ازدواج تا رحلت رسول خدا، سوم بعد از رحلت رسول خدا تا شهادت که به گواهي تاريخ سخت ترين دوران عمر آن حضرت بوده است.

دوران پيش از ازدواج را قبل از اين، به اجمال، به تصوير کشيديم؛ حال کوتاه سخني در باب دوران دوم:

زندگي زهرا عليهاالسلام و أميرالمؤمنين در مدت نه سال بسيار لذت بخش بود؛ زيرا امر زناشوئي بين زن و شوهري واقع شده بود که هر دو نفر عاليترين مقام انساني بودند. به عبارت ديگر، دو انسان کامل که در تمام تاريخ زندگي ابناي بشر بي سابقه بوده است و همچنان بي سابقه خواهد بود.

علي عليه السلام يک انسان کامل به تمام معنا بود و اگر فاطمه عليهاالسلام نبود براي علي عليه السلام در عالم، کفوي پيدا يافت نمي شد؛ زيرا کفو و همسر يک انسان کامل، بايد خود يک انسان کامل باشد و انسان کامل چه زن باشد و چه مرد بايد معصوم


از گناه و پاک و پاکيزه از عيوب ظاهري و باطني باشد، و چنين همسري در عصر و زمان علي عليه السلام، و حتي قبل و بعد از او تا قيامت نبوده و نخواهد بود جز فاطمه زهرا- سلام الله عليها- شاهد بر اين مدعا آيه ي تطهير است که به اتفاق قاطبه ي مفسرين درباره ي پنج تن آل عبا نازل گرديده است که فاطمه ي زهرا عليهاالسلام از آن جمله است [8] . علاوه بر رواياتي که نقل کرديم، شکي نيست که چنين زني نصيب هيچيک از انبيا، حتي پيامبر اسلام نشده است. پس انبيا از آدم تا خاتم و هم چنين جمله ي اوصيا همسري که کفو آنان باشد نداشته اند، غير از علي عليه السلام که همسر او کفو او بود که روايات هم به معاضدت با اين سخن برخاسته اند.

مرحوم اربلي در کتاب ارزشمند خود [9] روايت کرده است که پيامبر خدا فرمودند:

«لولا علي لم يکن لفاطمه کفو [10] ».

اگر علي عليه السلام نبود براي فاطمه عليهاالسلام چنين همسري يافت نمي شد.

و در همان کتاب و همان صفحه از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است که حضرت فرمودند:

«لولا أن الله تعالي خلق أميرالمؤمنين لفاطمه عليهماالسلام ما کان لها کفو علي وجه


الأرض آدم فمن دونه [11] ».

اگر خداوند متعال علي را براي فاطمه عليهاالسلام خلق نکرده بود پس کفو و همسري براي زهراء عليهاالسلام يافت نمي شد، از آدم تا خاتم و تا آخر دنيا.

همچنين از پيامبر خدا روايت شده است که حضرتش فرمودند:

«لولا أن أميرالمؤمنين لتزوج فاطمه لما کان لها کفو علي وجه الأرض الي يوم القيامه».

اگر نبود تزويج علي عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام، پس براي فاطمه عليهاالسلام کفو همسري روي زمين تا قيامت پيدا نمي شد.

و روايت در اين باب بسيار است. اين احاديث صراحت دارند بر مدعاي ما و اينکه کفو به تمام جهات در آيين همسري ميان انسانهاي کامل در عمر دنيا منحصر است به يک مورد و آن همين جا است و نسخه ي دوم نداشته و نخواهد داشت. از اين رو است که مي گوييم همسري فاطمه عليهاالسلام با علي عليه السلام در امر زناشويي يکي از امتيازات برجسته و منحصر به فرد أميرالمؤمنين است که نصيب هيچ انساني کاملي از انبيا و اوصيا نشده است؛ چنانکه رسول خدا به علي عليه السلام مي فرمايد:

«يا علي اوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا: صهرا مثلي و لم اوت أنا مثلي، و اوتيت زوجه صديقه مثل ابنتي و لم اوت مثلها زوجه، و اوتيت الحسن و الحسين من صلبک و لم اوت من صلبي مثلهما؛ و لکنکم مني و أنا منکم [12] ».


يا علي! به تو سه چيز داده شد که به احدي حتي من داده نشده است. پدر زني مثل من و من پدر زني مثل خود نداشته ام، و به تو زني صديقه مثل دخترم فاطمه عليهاالسلام داده شد و من چنين زني نداشتم، و از ثلب تو فرزنداني مثل حسن و حسين بوجود آمد که از صلب من چنين فرزنداني بوجود نيامد؛ اما من از شما و شما از من هستيد.

هنگامي که اساس و پايه زندگاني در امر زناشويي بر اين اصل استوار شود اين زندگي از هر حيث قابل تجليل و تحسين است و آنان که در اين زندگي شرکت دارند از لذت روحي و معنوي کامل برخوردارند.

ما بر اين باوريم که تمام اختلافات بين هر دو نفر، چه آن دو زن و مرد باشند و چه هر دو زن و يا هر دو مرد باشند ناشي از نقص طرفين، و يا دست کم يک طرف است؛ حال چه آن نقص ايماني باشد و چه اخلاقي و چه فرهنگي و چه غير آن... به همين دليل است که بين انسانهاي کامل اختلاف رخ نمي دهد. رسول خدا و اميرالمؤمنين عليه السلام در تمام دوران زندگي با هم اختلافي نداشتند؛ زيرا رسول خدا يک انسان کامل آشنا به وظيفه خود بود و علي عليه السلام هم وظيفه خود مي دانست و از تمام جهات در حد کمال بود. هم چنين بين امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در مدت چهل و هفت سال که با هم زندگي کردند اختلاف پيدا نشد و اگر تمام ائمه ي معصومين، و بلکه تمام انبيا و مرسلين - فرضا - در يک عصر مي بودند اختلافي نداشتند، پس منشأ اختلاف - در حقيقت - نقص و جهل است.

علي عليه السلام و زهرا عليهاالسلام به طوري که اشاره شد در سطح اعلاي ايمان و فرهنگ و اخلاق و معرفت بودند. علي عليه السلام خود را کاملا مي شناخت و زهرا عليهاالسلام را هم مي شناخت. فاطمه- سلام الله عليها- هم چنين بود. آن دو نسبت به هم وجهي براي مخالفت با يکديگر نمي ديدند، لذا در تمام عمر حتي براي يک مرتبه، بين


علي و زهراء برخوردي به وقوع نپيوست و اگر در بعضي از روايات سوءتفاهمهايي نقل شده براي مصلحت بوده تا به وسيله رسول خدا فضائل علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بيشتر آشکار گردد و اين حقيقتي غير قابل انکار است.



پاورقي

[1] سوره ي الرحمن، 55: 19 - 22 اوست که دو دريا را با هم درآميخت. و ميان آن دو دريا حايلي است که هيچگاه به هم نمي آميزند... از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون آورد.

[2] فتال نيشابوري: روضه الواعظين، ص 151؛ مجلسي: بحارالانوار، ج 43: ص 119.

[3] مجلسي: بحارالانوار، ج 43: ص 213.

[4] مجلسي:بحارالانوار، ج 43: ص 212 (به نقل از: عيون المعجزات).

[5] ابن سعد: الطبقات الکبري، ج 8: ص 18.

[6] بلاذري:انساب الاشراف، ص 402.

[7] ابن عبدالبر، الاستعاب، ص 749.

[8] اينجانب (مهدي جعفري) در کتاب «مسند فاطمه عليهاالسلام» در ذيل حديث کسا به ذکر گوشه اي از مهمترين منابع اين مدعا پرداخته ام که متتبعان را بدان ارجاع مي دهم (صص 287 - 296).

[9] اربلي: کشف الغمه، ج 1: ص 472.

[10] علاوه بر مدارک فوق الذکر در متن مجلسي: بحارالانوار، ج 43: ص 141/ ح 37؛ بحراني: عوالم العلوم، ج 11: ص 277/ ح 4.

البته اين خبر با الفاظ ديگري هم آمده است في المثل، ام سلمه، از پيامبر خدا نقل مي کند که حضرتش فرمودند: «لو لم يخلق عليا لما کان لفاطمه کفو» ديلمي: فردوس الاخبار، ج 3: ص 418/ ح 5170؛ قندوزي: ينابيع الموده، صص 177 و 181 و 237 و 250؛ خوارزمي: مقتل الحسين، ج 1: ص 66؛ قاضي نورالله: احقاق الحق، ج 7: ص 2 و ج 17: ص 35.

[11] علاوه بر مدرک اشاره شده در متن ابن شهرآشوب: مناقب آل ابي طالب، ج 2: ص 29؛ مجلسي: بحارالانوار، ج 43: ص 107.

اين روايت به صورت «لو لا أن الله تعالي خلق فاطمه لعلي، ما کان لها علي وجه الارض کفو، آدم فمن دونه» در اين منابع آمده است کليني: الاصول من الکافي، ج 1: ص 461/ ح 10؛ طوسي: تهذيب التهذيب، ج 7: ص 470/ ح 90؛ صدوق: من لا يحضره الفقيه، ج 3: ص 393/ ح 4383؛ عاملي: وسائل الشيعه، ج 14: ص 49/ ح 6 (به تحقيق عبدالرحيم رباني شيرازي).

[12] شيخ صدوق: عيون اخبار الرضا، ج 2: ص 48/ ح 188؛ همو صحيفه الامام الرضا عليه السلام تحقيق: مدرسه سيدالشهدا، ص 247/ ح 158؛ طوسي: کتاب الامالي، ج 1: ص 354؛ خوارزمي: المناقب، ص 209؛ همو: مقتل الحسين، ج 1: ص 109؛ حمويني: فرائد المسطين، ج 1: ص 142/ ح 106؛ زرندي: نظم الدرر، ص 113؛ ابن شهر آشوب: مناقب آب ابي طالب، ج 3: ص 261؛ قاضي نورالله: احقاق الحق، ج 4: ص 444؛ مجلسي: بحارالانوار، ج 39 - ص 89/ ح 2؛ فيروزآبادي: فضائل الخمسه، ج 3: ص 148.