بازگشت

تربيت نخستين زهرا




باري پرورش زهرا در کنار پدرش رسول خدا و در خانه ي نبوت بود، آنجا که فرود آمد نگاه فرشتگان، و مرکز نزول وحي و آيه هاي قرآن است. آنجا که نخستين گروه از مسلمانان به يکتائي خدا ايمان آوردند، و بر ايمان خويش استوار ماندند. آنانکه پروردگار دلهايشان را آزمود، و در قرآن کريم مدح فرمود. تربيت ديني را هم از آموزگاري چون محمد (ص) فرا گرفت، پيغمبري که مُعلِّمِ انسانهاي جهان است. و تا جهان باقي است مشعل دين و دانش بنام او فروزان.

کودک خردسال اين نومسلمانان را مي ديد که هر روز با شور و هيجان براي فرا گرفتن آيت هاي قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مي آيند. در اين خانه بود که تکبير گفتن، روي به خدا ايستادن، و هر شبانروز در اوقاتي خاص پروردگار يکتا را به بزرگي ياد نمودن آغاز شد. آن سالها در سراسر عربستان و همه ي جهان اين تنها خانه اي بود که چنين بانگي از آن برمي خواست. «اَللَّهُ اَکْبَرُ» و زهرا تنها دختر خردسال مکه بود که چنين جنب و جوشي را در کنار خود مي ديد. اين بانگ آسماني اين مراسم بي مانند، در روح اين طفل خردسال چه اثري نهاد، سالها بعد آشکار گرديد.

او در خانه تنها بود و دوران خردسالي را به تنهائي مي گذراند. دو خواهر او رقيه و ام کلثوم سالياني چند از او بزرگتر بودند. او در اين خانه همبازي نداشت. شايد اين تنهائي هم يکي از انگيزه هائي بوده است که بايد از دوران کودکي همه ي توجه وي به رياضت هاي جسماني و آموزشهاي روحاني معطوف گردد. اَللَّهُ اَکْبَرُ، اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ. اندک اندک آيه هاي ديگر مي رسد


و درسهاي وسيع تر داده مي شود. درسهائي از اخلاق قرآني و سفارش هائي براي تحصيل خوي انساني. مردم همه برابر خدا و حکم الهي يکسانيد! کسي بر ديگري برتري ندارد! برده و ارباب در پيشگاه حق تعالي مساوي هستند. شما موظفيد با بردگان، با اسيران، با مستمندان، مهرباني کنيد و با آنان خوشرفتار باشيد. به دختران چون پسران حرمت نهيد و با آنان درشتي نکنيد! و در کنار رسيدن اين تعليمات و آموختن آن بمسلمانان، و شوري که آنان در فرا گرفتن اين درسها نشان مي دادند، دشمني همشهريان و خويشاوندان را با پدرش مي ديد. آنان چنين سخناني را خوش نداشتند. نمي خواستند مردم با اين گفته ها که تا آنروز سابقه نداشت آشنا شوند. گسترش اين تعليمات موجب درهم ريختن زندگاني آنان مي شد. اما براي اينکه بيم خود را پنهان سازند و به گمان خويش گفته هاي او را از تأثير بيندازند، بدو تهمت مي زدند: جادوگر است، ديوانه است، يتيم ابوطالب کجا و پيغمبري کجا؟ چرا اين وحي به مرد بزرگ و دولتمندي از مکه و يثرب فرود نيامده. [1] تا دير نشده بايد اين کار را چاره کرد. اما اگر او را بکشيم با ابوطالب و بني هاشم درگيري خواهيم داشت. بهتر است پيروان او را از گردش پراکنده سازيم. و اگر بزبان خوش پند نگرفتند و او را رها نکردند، بزور متوسل شويم.

سلاح مردم بي منطق چيست؟ دشنام، آزار، و اگر ممکن شود کشتار. در شهر کوچک خبرها بسرعت پخش مي شود و خانه ي پدرش مرکز انعکاس جريانهاي آنروز مکه بود. امروز بلال را شکنجه کردند! امروز به عمّار آسيب رسيد! امروز مادر عمار را کشتند! عموي پدرش ابولهب چنين گفت و ابوجهل چنان، و گزارشهاي ناخوشايندي از اين قبيل. تا روزيکه شنيد پدرش پيروان خود را فرموده است مکه را ترک گويند و به


حبشه بروند، چون نمي توانسته است بيش از اين شاهد آزار نومسلمانان باشد. چرا اين مردمان بايد از خانه و زندگي خود دست بردارند و خطر سفر را بر خود هموار سازند؟ به جائي بروند که نمي دانند کجاست، و از کسي پناه بخواهند که نمي دانند کيست؟ و روش او چيست. پدرش بآنان گفته است نجاشي با پناهندگان خود خوشرفتاري مي کند، اما مگر اينان چه گناهي کرده اند که بايد نزد او بروند؟ چرا بايد رنج غربت را تحمل کنند؟ راستي اين سنگ پاره ها و قطعه چوب ها که بنام خدا درون خانه کعبه نهاده اند، اين اندازه حرمت دارد؟ آيا بزرگان قريش نمي دانند که اين دست پرداخت کارگران نه سودي دارد نه زياني؟ نه! آنان از چيز ديگري مي ترسند. از زيانهائي که با پخش اين دعوت محمد (ص) دامنگير آنان مي شود:

«الذي جمع مالا و عدده. يحسب ان ماله أخلده. کلا لينبذن في الحطمة [2] .» (سوره ي همزه)

آري پيکار در گرفته است. دسته اي مي خواهند از طاعت مخلوق باطاعت خالق بگريزند، طوق بندگي را بشکنند و آزاد شوند. و براي همين است که همه ي اين بلاها را بجان مي خرند و از پرستش خدا باطاعت شيطان بازنمي گردند، و دسته اي که مي خواهند، اينان همچنان ابزار افزايش مکنت آنان باشند. هر يک از اين حادثه ها به نوعي در قلب بظاهر کوچک و بمعني بزرگ او اثري مي نهاد و هر پيش آمد بدو درسي مي داد. درس پايداري، آنان که به حکومت الله گردن نهند، و بر سر گفته ي خود بايستند، فرشتگان بر آنان فرود مي آيند. [3] امنيت و آسايش روحي اينجهان و بهشت جاودان آن جهان در انتظار کسي است که


برابر پيش آمدها استقامت ورزد و از کيد شيطان نهراسد. اين ها درس هائي بود که به مسلمانان داده مي شد، و او که مستقيم با گيرنده ي دستورات مربوط بود جداگانه مي آموخت. او بايد اين آزمايش ها را يکي پس از ديگري ببيند تا چون فولادي که پي در پي آبش مي دهند مقاومتش افزوده گردد. اما آزمايش ها پايان يافتني نيست، هر روز آزمايشي و هر شب رياضتي.

دوره هاي آزمايش يکي پس از ديگري مي گذرد، و هر آزمايش تلخ تر از آزمايش پيشين است. آزمايش ها پيوسته دشوارتر و دردناک تر مي شود. تهديد، خشونت، آزار، گرسنگي و سختي زندگاني.

روزي مي شنود دشمنان شکنبه ي شتري را بر سر پدرش افکنده و رخت او را آلوده ساخته اند. دوان دوان خود را به پدر مي رساند و جامه ي او را از آن آلودگي پاک مي سازد. روز ديگر خبر مي دهند که پاي پدرش را با پرتاب سنگ آزرده اند. هيچيک از اين رفتارهاي خشونت آميز نتيجه اي چنانکه دشمنان مي خواهند نمي دهد. نه محمد (ص)از دعوت دست مي کشد و نه نومسلمانان از گرد او پراکنده مي شوند. ديري نمي گذرد که قريش شکست خورده و خشمگين، تصميم سخت تري مي گيرند. بايد رابطه ي بني هاشم با مردم قطع شود. آنان بايد در محاصره ي اقتصادي و اجتماعي قرار گيرند، گرسنگي و جدائي از مردم براي ايشان درس خوبي است. چندي که بدين حال بمانند خسته مي شوند. بستوه مي آيند، و براي آسايش خود هم که شده است از حمايت محمد (ص) دست برمي دارند. آنگاه محمد يکي از دو راه را پيش روي خود خواهد داشت: از کاري که پيش گرفته است بازايستادن، يا بدست قريش کشته شدن. شعب ابوطالب در فاصله ي کمي از شهر مکه براي تبعيد شدگان در نظر گرفته مي شود. خوراک، پوشاک، ديد و بازديد براي آنان ممنوع است. چه مدت در اين دره ي مخوف بسر برده اند؟ دقيقاً معلوم نيست. ابن هشام مدت


را دو يا سه سال نوشته است [4] در اين مدت بر زهرا چه گذشته است خدا مي داند. بيشتر سنگيني بار چنين زندگي بدوش اوست. اما دشوارتر و دردناک تر از همه ي اين رنج ها مرگ عزيزانست.


پاورقي

[1] و قالوا لو لا نزل هذا القرآن علي رجل من القريتين عظيم.

[2] مال ها را بر هم مي نهد و مي شمارد و مي پندارد اين مال او را جاويدان خواهد ساخت نه چنين است، اين مال آتش جان او خواهد شد.

[3] اِنَّ الَّذِيَن قالُوا رَبُّنا اللَّه ثُمَّ اسْتقامُوا تَتَنزَّلُ عَلَيْهِمُ الْملئِکَةُ (فُصِّلَت- 30).

[4] ج 1 ص 375.