بازگشت

آن حادثه ها چيست؟




دو جنبش متضاد که پس از مرگ پيغمبر اسلام در مدينه- مرکز استقرار و نشر دين اسلام- پديد گرديد:

1- جنبشي که مي کوشيد روش پيغمبر اسلام (ص) را در اداره ي حوزه اسلامي دنبال کند، و به تعبير ديگر مي خواست نگاهبان سنت رسول خدا باشد.

2- حرکت ديگري که به گمان و يا باجتهاد خويش، به تناسب پيشرفت زمان، تجديدنظر در نظام سياسي و احياناً بعضي نظام حقوقي دين را ضروري مي دانست، و معتقد بود سنت گرايان واقعيت را چنانکه بايد درک نمي کنند، و اين دگرگوني متناسب با خواسته هاي عصر، و به سود مسلمانان و موجب تقويت قدرت مرکزي و حفظ وحدت اسلام است. و اگر بخواهيم همين معني را در قالب عبارتي روشن تر بريزيم بايد گفت:

حرکتي بود که مي خواست مسير حکومت در راههاي ترسيم شده ي عصر پيغمبر باشد و حرکتي که استقرار نظام سياسي تازه را- هر چند با سنت رائج مطابقت ننمايد- ضروري مي دانست. امروز هم که نزديک چهارده قرن از آن حادثه مي گذرد، هر دو جنبش طرفداراني از مسلمان و جز مسلمان، شرقي يا غربي دارد.

فاطمه (ع) و شوهرش و خاندان پيغمبر و تني چند از ياران آنان، پيشروان حرکت نخستين بودند و گروهي (بيشتر مهاجران و کمتر انصار) رهبران حرکت ديگر.

چنانکه در ضمن اين گزارش خواهيم ديد، رويدادهاي پي در پي دختر پيغمبر اسلام را ناچار ساخت که خود پيشرو سنت گرايان گردد. او


با سخنراني، اندرز، اعتراض، ناخشنودي نمودن و سرزنش، سنت شکنان و يا تجددطلبان را از عاقبت نامطلوب روشي که پيش گرفتند آگاه ساخت. بر خلاف آنچه بعض نويسندگان نوشته اند، و ظاهر بعض روايات هم شايد آنرا تأييد کند، آنچه در آن روزها گفتند و کردند جنبه ي شخصي ندارد. نه آنروز و نه اين زمان تنها سخن بر سر آن نبوده و نيست که: شخصيتي که سال سي و پنجم هجري زمامدار مسلمانان شد بايد سال يازدهم بخلافت رسيده باشد. يا فلان مزرعه را چرا گرفتند؟و چه مبلغ درآمد داشته؟ يا اگر درآمد آنرا از صاحب آن بازداشته اند، غرامت آن چيست؟. يا او از چه راه مي تواند نان خورش فرزندان خود را آماده کند؟ دقت در اسناد دست اول، و سخنان علي و فاطمه و فرزندانش (ع) و مطالعه ي روشي که در زندگاني پيش گرفتند، روشن مي سازد که اين خاندان بدانچه نمي انديشيده اند مهتري يا مالداري بوده است.

گفتگو و کشمکش از اين جا پديد شد، که اگر امروز نظامي عادلانه و اصلي تثبيت شده و به سود دسته اي خاص تغيير يافت، چه کسي تضمين مي کند که فردا و پس فردا اصل هاي ديگري دگرگون نشود؟ و بدنبال آن مشکلي از پس مشکلي پديد نگردد؟ تا آنجا که نظام اصلي يکباره درهم بريزد و مقررات آن اصالت خويش را از دست بدهد.

هنوز بيش از ربع قرن بر فرياد اعتراض نمي رفت که نسل آن روز اين حقيقت را دريافت و عاقبت ناميمون سنت شکني را بچشم خود ديد، اما ديگر کار از کار گذشته بود. و بيش از نيم قرن نگذشت که بيک باره هم نظام سياسي و هم قوانين مدني و حقوقي که با چنان تلاش و کوشش و مجاهدت و قرباني دادن فراوان پي ريزي شده بود بهم خورد. روش حکومت الهي به سيرت دوره ي جاهلي باز گرديد. و زمامداري خاص خانداني گرديد که پيش از اسلام نيز بر عرب مهتري مالي و احياناً سروري سياسي داشتند.


کتاب حاضر وظيفه ندارد اين دو حرکت را تحليل کند، و درباره ي رفتار سران دو نهضت بداوري برخيزد، يا درباره ي آن دسته از مسلمانان که در چنان دوره ي پرآشوب مي زيستند قضاوت نمايد. اکنون قرن هاست از آن حادثه ميگذرد. صدها کتاب و ده ها مقاله و هزارها سخنراني بر سر حق بودن يکي از دو جريان و باطل بودن ديگري نوشته و القا شده است، اما چون يکي از دو دسته نمي خواهد تسليم منطق ديگري شود، بحث و جدال همچنان تازگي خود را نگاه داشته است. اگر چنين بحث ها به نتيجه ميرسيد، و يا اگر نتيجه آن از روي انصاف پذيرفته مي شد، بايد در همان روزهاي نخست پايان يابد.

چرا آن درگيري و درگيري هاي همانند آن نبايد به نهايت برسد؟ خود بحثي است.

متأسفانه من نه آن تسامح و يا روشن بيني عرفاني را دارم که بگويم: چنين تضادها سطحي و صوري است و سنت جاري الهي بخاطر بقاي جهان آنرا خواسته است:


چونکه مقتضي بد دوام آن روش

مي دهدشان از دلايل پرورش


تا نگردد ملزم از اشکال خصم

تا بود محجوب از اقبال خصم


تا که اين هفتاد و دو ملت مدام

در جهان ماند الي يوم القيام [1] .


و سرانجام کنگره ها از منجنيق بيرون خواهد رفت و حرکتها بيک نقطه خواهد رسيد،و سنت گرا و سنت شکن هر دو در کنار هم و در جوار آمرزش حق تعالي خواهند زيست، نه چنين صلاحيتي را در خود مي بينم و نه وظيفه اي که بر گردن گرفته ام اين رخصت را بمن خواهد


داد. کساني که پژوهش تاريخ را عهده دار مي شوند، جز مطالعه ي اسناد و تتبع در گزارش هاي گوناگون و مقابله و جرح و تعديل روايت ها چاره اي ندارند. گزارشگر ناچار بايد آنچه را رخ داده بنويسد، و تا آنجا که مي تواند باستناد و قرائن در باره ي رويدادها داوري کند، و نقطه هاي انحراف را- اگر موجود باشد- بنماياند. در اينصورت است که حقيقت آشکار خواهد شد. اما آن سندها را چگونه بپذيريم؟ و چسان طبقه بندي کنيم و با چه ميزاني بسنجيم؟، خود کاريست دشوار.

از روزيکه اين حادثه رخ داده است، تا آنگاه که محدثان و مؤرخان آنرا در کتابهاي خود ثبت و ضبط کرده اند و از گزند فراموشي، تصرف در عبارت، و ديگر عوارض مصون مانده، دويست سال يا اندکي کمتر گذشته است. در آن دو قرن سياست هاي نيرومندي- که هر يک دسته ها و گروههاي چندي را زير پوشش و يا بدنبال خود داشته- برابر هم ايستاده و يا يکي جاي خود را بديگري داده است. آنانکه با تاريخ صدر اسلام تا پايان سده ي سوم آشنائي دارند، مي دانند جعل روايت، تخليط و تدليس در آن، محو حديث و يا تفسير و يا تأويل حديث به سود خود و باطل ساختن دعوي حريف کاري رائج بوده است.

گروههاي وابسته به سياست اموي، خوارج، عباسي و گروههاي مقابل آنان، نومسلماناني که گواهي به خدا و پيغمبري محمد (ص) را وسيله ي حفظ جان ساخته و در نهان تيشه بريشه ي اين دين مي زدند، استادان مکتب هاي فکري که در حلقه هاي درس، تنها مي خواسته اند سخن طرف مقابل را باطل سازند، چه دستکاريها در اين مدت دراز در اين سندها کرده اند؟ خدا مي داند، حال سندهاي سياسي چنين است. اما داستان هاي تاريخي و روايت هائي که بيان دارنده ي زادروز و يا سال مرگ يکي از شخصيت هاست، در اين گونه گزارشها هم چون اعتماد راويان بر حافظه بوده است، کمتر ديده مي شود حادثه ها يکسان روايت شده باشد.


در چنين شرايط چه بايد کرد؟ نويسنده اين صفحات کوشيده است تا حد ممکن گزارش خود را بر اساس سندهاي دست اول و يا نزديک به دست اول تنظيم کند، چه در اين سندها احتمال دست خوردگي کمتر است [2] و نيز تا آنجا که توانسته است گزارشها را با قرينه هاي خارجي تطبيق کرده و بالاخره از ميان گفته هاي گوناگون آنرا پذيرفته است که همه و يا اکثريت در قبول آن هم داستان اند و يا بگونه اي آنرا تأييد مي کنند.

با اينهمه نمي گويم آنچه نوشته ام حقيقتي است که در خارج رخ داده است، چه آن حقيقت را جز خداي تعالي ديگري نمي داند.



پاورقي

[1] مثنوي. نيکلسن. دفتر پنجم ص 20.

[2] اما معني اين سخن نه اينست که نوشته هاي ديگران درباره ي زندگاني دختر پيغمبر (ص)، از نظر نويسنده دور مانده است، چنانکه در فهرست مصادر کتاب خواهيد ديد، به بيشتر آنچه دراين باره نوشته شده، توجه داشته ام.