بازگشت

اولين توطئه پس از رحلت رسول اكرم




ابوبکر بن عبداله بن ابي از طريق عايشه نقل مي کند: «چون پيامبر صلي اللَّه عليه و آله رحلت فرمود ابوبکر در سُنحْ بود. پس عمر برخاست و به سخن درآمده گفت: به خدا سوگند رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله نمرده است و دست و پاي کساني را که گويند پيامبر مرده است خواهد بريد. تا اينکه ابوبکر آمد و به عمر گفت اي سوگند خورده آرام باش. هر کس محمد صلي اللَّه عليه و آله را عبادت مي کرده همانا که او مرده است، و هر کس خدا را مي پرستد، همانا خداوند زنده و جاودان است. عمر با شنيدن سخنان ابوبکر ساکت شد. [1] در حاليکه مردم قبل از آمدن ابوبکر آياتي براي عمر قرائت کردند که پيامبران نيز مانند ديگر مردم از دنيا مي روند اما عمر آرام


نگرفت قصد او اين بود که مردم را متوجه خود کند که با علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت نکنند تا ابوبکر از سُنْح برسد. و اين دو مطلب ذيل گواه بر نيت اوست: ابن کثير گويد، هنگامي که آيه ي «... اليوم اَکْملتُ لکم دينکم...» نازل شد عمر مي گريست، علت را از وي سؤال کردند گفت: بعد از کمالي نقصاني هست و او احساس کرد فوت پيامبر نزديک است. [2] و هم چنين در روز بيعت عامه از سخنان ديروز خود عذرخواهي کرد. [3] .

«عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر در همان حال که کنار جسد مطهر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله بود احساس مي کرد توطئه اي در شرف وقوع مي باشد که سير زمان به زودي آن را آشکار مي سازد در مقابل چشم حاضرين دستش را به سوي حضرت علي عليه السلام گشود و گفت دستت را بگشاي تا با تو بيعت کنم، تا مردم بگويند عموي پيامبر با پسر عموي پيامبر بيعت کرد و ديگر دو نفر با تو مخالفت نخواهند کرد، مولاي متقيان علي عليه السلام فرمود، عمو جان من بکار رسول خدا مشغولم. عباس پس از شنيدن اين پاسخ ديگر سخني نگفت. [4] .

هنگامي که بني هاشم مشغول تجهيز رسول خدا بودند گروهي از اصحاب پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در سقيفه بني ساعده اجتماع کردند تا براي پيامبر جانشيني انتخاب کنند و در همان روز رحلت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله با عبدالله بن عثمان (ابوبکر ابوقحافه) بيعت شد چنانکه در کتاب سيره ابن هشام آمده است آن را بيعت عامه گويند. [5] .


طولي نکشيد که اين خبر ناگوار قلب و روح خسته و مصيبت زده ي حضرت فاطمه و علي عليهم السلام را بار ديگر در هم کوبيد. صداي تکبير مردم از مسجد به گوش آنها رسيد. حضرت علي عليه السلام به عمويش عباس نگاه کرد و گفت چه شده است، که در همين لحظه براء بن عازب در خانه رسول خدا را کوبيد و گفت: اي گروه بني هاشم با ابوبکر بن ابي قحافه بيعت شد. بعضي از بني هاشم گفتند با ابوبکر بيعت شد با اينکه ما به محمد سزاوارتريم. مسلمانان با نبودن ما کاري انجام نمي دهند. عباس گفت: به پروردگار کعبه در حالي که مهاجر و انصار درباره ي عظمت علي شک نداشتند، بيعت با ابوبکر را انجام دادند. [6] .

اين دو واقعه ي ناگوار يعني رحلت رسول خدا و بيعت با ابوبکر که انحراف سريع مردم از خط رهبري پيامبر بود دردناکترين مصائبي بود که بر حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد و پس از بيعت سقيفه بود که مردم متوجه مراسم تدفين پيامبر اکرم شدند و او را در همان حجره عايشه که وفات يافته بود به خاک سپردند. [7] .


دخت گرامي رسول خدا فاطمه ي زهرا به سوي قبر پدر گراميش شتافت و تربت مطهر قبر پدر را برداشته و مي بوسيد و مي گريست و چنين زمزمه مي کرد: چه کسي بر منبر و محراب پيامبر حاضر خواهد شد، چه کسي به فرياد دختر عزيز مرده ات خواهد رسيد [8] فاجعه ي تو بر من بزرگ است و تسلي به کلي از من دور شده است پس گريه ام در هر زماني تازه و نو است پدر جان: آنچنان مصيبت ها بر من باريدن گرفته اند که اگر اينگونه بر روزها مي باريدند روزها شب مي شد. [9] .


پاورقي

[1] ر. ک: سيره ي ابن هشام، ترجمه ي اسحاق همداني، جلد دوم، ص 1121، طبقات، جلد دوم، صص 322- 331، کامل، جلد اول، صص 404- 403 و شرح ابن ابي الحديد، جلد اول، ص 178.

[2] ر. ک: البداية و النهاية، جلد سوم جزء پنجم، ص 189.

[3] ر. ک: طبقات، دوم، ص 324.

[4] علي بن ابي طالب، جلد اول، ص 229، هم چنين رجوع شود به الامامة و السياسة، جلد اول، ص 33.

[5] ر. ک: به سيره ي ابن هشام، جلد دوم، ص 1120.الطبقات الکبير، جلد سوم، ص 131. مروج الذهب جلد اول، ص 654. تاريخ يعقوبي، جلد دوم، ص 1. کامل، جلد دوم، ص 21.

[6] ر. ک: تاريخ يعقوبي، جلد اول، ص 523، علي بن ابي طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، جلد اول، ص 237.

[7] ر. ک: طبقات، جلد دوم، صص 349- 348. المدينة المنورة، صص 121 و 118 در اين صفحات آمده است: عايشه مدتي در همين حجره در کنار قبر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله مي زيست سپس خواب ديد که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از او مي خواهد که از اين محل خارج شود گفته اند، به علت توطئه عايشه و طلحه و زبير در اين حجره عليه علي عليه السلام بود که پيامبر به خواب عايشه آمد و فرمودند از اين محل بيرون رود.

[8] ر. ک: از ولادت تا شهادت فاطمه عليهاالسلام صص 257- 256.

[9] ناسخ التواريخ، جلد سوم، صص 193- 191.