بازگشت

ام ابيها




يکي از کنيهاي معروفه فاطمه ي زهراء سلام الله عليها اين کنيه است

(يص) در مقاتل الطالبين از حضرت صادق عليه السلام بدين گونه روايت است ان فاطمه تکني ام ابيها و در (کشف الغمه) بدين عبارت است ان النبي کان يحبها و يکنيها بام ابيها و در فقره اخيره دو چيز علاوه است يکي محبت حضرت رسول است که فاطمه


را دوست ميداشت و يکي تعيين اين کنيه است از آنجناب پس از بابت محبت بآن حضرت او را بدين کنيه ميخواند و اگر صاحب طبع لطيف و ذوق منيف في الجمله دقت کند ميداند که خواندن آن مخدره را بدين کنيه بعد از ذکر کلمه يحبها دلالت واضحه بر کثرت محبت آنجناب ميکند)

و در فارسي ام بمعني مادر است و هاء ابيها راجع بفاطمه است يعني مادر پدرش و اين فقره معلوم است که بطريق حقيقت نيست بلکه بطريق مجاز است بناء علي هذا بايستي معني مناسبي بدست آورد و دانستي که اولا ام بمعني مادر است و ثانيا ام در نزد اهل لغت بمعني قصد است هنگاميکه بفتح همزه قرائت شود مثل اينکه ميگوئي ام فلان فلانا اي قصده و بضم اهل هر چيزي را گويند و اصل ام امه بوده است فلذا جمع ان امهات ميآيد و امهات در مردم و امات در بهائم مستعمل است و گاه تاء ميآورند و يا امت لاتفعلي گويند چنانکه يا ابت افعل در قرآن است و امام هم از اين ماده مشتق است چون مقصود خلق و پيشرو انسان است و في التفسير در معني و کل شيئي احصيناه في امام مبين فرمودند هو الکتاب) و انها لبامام مبين هو الطريق والامام بالفتح هو القدام و آنچه کثير الاستعمال است و از آن غالبا اراده ميکنند همان اصل را ميخواهند از آن جمله ام الجيش است که اسم است از براي رايت عظمي که در قلب لشکر مرجع و ملجا براي عساکر است قيس بن حطيم گفت.


نصبنا امنا حتي ائذ عروا

و صار القوم بعد الفتهم شلالا


و جاده اعظم را ام الطريق گويند و فاتحته الکتاب را ام الکتاب گويند و مکه را ام القري و شراب را ام نامند چون سبب از براي گناهان ديگر است و ام الدماغ کما في تفسير مجمع البيان مقدم را گويند و هر چيزيکه مقدم است و جامع او را ام الراس گويند و ام الدماغ هم براي آنکه مجمع حواس و مشاعر است و زمين را هم گويند براي آنکه اصل انسان از اوست و رجوعش هم بسوي او است کما قال الله تعالي جل شانه الم نجعل الارض کفاتا احياء و امواتا) و قال منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري و اميه بن الصلت گفته.




فالارض معقلنا و کانت امنا

فيها مقابرنا و منها نولد


و رايس قوم را ام القوم خوانند و ماهيه را ام الوجود گويند چون مظهر وجود است و عناصر اربعه را امهات ميخوانند براي توليد مواليد ثلاثه و ثمره درخت را نيز ام گويند چون مقصد و مقصود اوست شاعر گويد.


گر نبودي ميل اميد ثمر

کي نشاندي باغبان بيخ ثمر


پس بمعني ان شجر در ميوه زاد

گر بصورت از ثمر بودش ولاد


گر بصورت من ز آدم زاده ام

پس بمعني جدجد افتاده ام


زين سبب فرموده است آن دو فنون

رمز نحن الآخرون السابقون


لان المقصود من الشجر هو الثمر و اول الفکر آخر العمل پس از تذکره اين عبارات مصطلحه و الفاظ مستعمله چند وجه بنظر مي رسد که جمع آنها هم منافات ندارد

(اول) آنکه فاطمه (ع) زهراء ثمره شجره نبوت است و حاصل عمر حضرت رسالت است و فرزند مقصود پدر و مادر است و فاطمه ي زهرا (ع) مخصوصا دختري بود که غرض اصلي و مقصد کلي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از وي بوجود آمد و فاطمه آن صدف دراري و لآلي عصمت که سماوات علويه و ارضين سفليه از ايشان استوار و برقرار است مقصد و مقصود و ميوه قلب و مسعود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود پس معني ام ابيها آنست که فاطمه «ع» اصل پيغمبر است و همان فرزنديست که پيغمبر ميخواست و مقصودش بود با آنچه از نتايج کريمه و فوائد عظيمه که بر وي از جهت فرزندي مترتب شده و از فضائل نفسانيه اش خواسته پس ام بمعني مادر نيست در اين مقام بلکه بمعني قصد و اصل و مقصود و اين معني با مطابقه اي اراده لغويين بلکه اهل حديث درست ميآيد و اگر بخواهيم مقصود را مطابقه ي با هر يک از اين الفاظ کنيم نيز صحيح است بواسطه ائمه معصومين عليهم السلام چنانچه اکرم رائس گفته شود بواسطه تقدم و مجموعيت توالد و تناسل ذريه ي طيبه اش و ام الجيش براي آنکه پناه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و امت پيغمبر بوده است که از شکست وي شکست فاحش بر اسلام و اسلاميان وارد مي آيد و اگر (ام القري) بنامند نيز صحيح است بواسطه ائمه ي معصومين (ع).


و قال بعض العرفان ان فاطمه (ع) من بين الانوار الالهيه بمنزله الماهيه و تلک الانوار في مرتبه الوجود فهي الماهيه الکليه والخزانه التي فيها الصور العلميه فهي ام لجميع الموجودات من البدايات والنهايات.


مشکوه نور الله جل جلاله

زيتونه عم الوري برکاته


هي قطب دارئه الوجود و نقطته

لما تنزلت اکثرت کثراتها


هي احمد الثاني احمد عصرها

هي عنصر التوحيد في برکاتها


(يص) وجه دوم در افواه والسنه بسيار شايع است پدر گاهي به پسرش از راه رأفت و رحمت در مقام نصيحت ميگويد پدر جان بابا جان و بدخترش ميگويد نه نه جان مادر جان اينگونه الفاظ بين عرب و عجم شايع است مانند برادر جان و نظائر آن و اين قسم عبارات و اصطلاحات از فرط محبت و کثرت شفقت و دوستي پدر بفرزند است پس بناء علي ذلک معني ام ابيها بطريق حقيقت نيست بلکه عبارتي است که معمول بين پدران و فرزندان از راه عطوفت ميشود و ممکن است که حضرت اقدس نبوي هم اين طور اراده فرموده باشد و فاطمه زهرا (ع) را بدين عبارت خوانده باشد يعني اي مادر من تا حکايت کند از فرط محبتش بدخترش و عبارت حديث که مذکور شد يحبها و يکنيها بام ابيها دلالت بر همين معني و بيان ميکند.

(وجه سوم) چون آيه و افي هدايه النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم در مدينه نازل شد و زوجات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هر يک بکنيه ام المومنين مفتخر شدند و همگي امهات مومنين شدند فاطمه زهرا (ع) ازين تشريف براي خود شرف و مزيتي خواست پس سيد مختار فاطمه را چون جان شيرين در بر کشيد و بوسيد و بوئيد و بدين کنيه اش خواند و ناميد يعني اگر زنهاي من مادرهاي امت من هستند تو بالاتر از ايشاني قدرا و رتبه که مادر مسني و مويد مضمون آيه مسطوره نهي از نکاح و تزويج زوجات مطهره است کما قال الله تعالي و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابدا) و اين فقره واضح است اموميت زوجات طاهرات از براي مسلمين از جهت تعظيم و تشريف است نه از روي حقيقت و چنين است اختصاص اين لفظ بفاطمه زهراء (ع) و


صاحب خصايص وجوه ديگري در معني ام ابيها ذکر فرموده چون در نظر حقير جلوه نکرد از نقل آن خودداري نمودم.