بازگشت

خواب ديدن ابن عنين شاعر قرن هفتم




در کتاب عمدة الطّالب در ذکر احوالات «بني داود بن موسي الحسني» داستان عجيبي نقل شده که در بين علماي نسب شناس، و غير آنها مشهور است و سند مورد


اطمينان دارد، و در ديوان ابن عُنَين [1] ذکر شده است و آن اينکه:

ابن عُنَيْن شاعر، سالي به سوي مکّه رهسپار شد، اموال و کالاهاي بسياري همراه داشت، در راه بعضي از سادات منسوب به بني داود به او دستبرد زدند و همه ي اموال او را غارت کردند، حتّي لباسش را از تنش بيرون آوردند و چندين زخم بر بدنش وارد نموده و سپس او را در همانحال گذاشتند و گريختند.

ابن عُنين براي سلطان يمن، عزيز بن ايّوب نامه ي شکايت نوشت و از او دادخواهي کرد.

در آن وقت سلطان يمن، برادرش مَلِک ناصر را به ساحل دريائي که آن را از دست اهالي فرهنگ، بيرون آورده و فتح کرده بود، فرستاده بود، و خود مَلِک ناصر، از برادرش خواسته بود، که اجازه دهد تا مدّتي در ساحل دريا باشد.

ابن عُنين در نامه ي خود با ذکر قصيده ي تحريک کننده اي که سروده بود، سلطان يمن را به انتقام گرفتن از ساداتي که اموالش را غارت نموده بودند، دعوت نموده بود، اشعار آغاز آن قصيده چنين است:


اَعْيَتْ صِفاتُ نَداکَ الْمصقع اللَّسنا

وَ جِزْتَ فِي الْجُودِ حَدَّ الْحُسْنِ وَالْحسنا


وَ لا تَقُلْ صاحِبَ الْاِفْرَنْجِ اَفْتَحُهُ

فَما تَساوِيِ اِذا قايَسْتَهُ عَدَنا


وَانْ اَرَدْتَ جِهاداً فَارْق سَيْفَکَ مِنْ

قَوْمٌ اَضاعُوا فُروضَ اللَّهِ وَ السُّنَنا


طَهِّرْ بِسَيْفِکَ بَيْتَ اللَّهِ مِنْ دَنَسٍ

وَ مِن خَساسَةِ اَقْوامٍ بِهِ وخنا


وَ لا تَقُلْ اِنَّهُم اَوْلاد فاطِمَةٍ

لَوْ اَدْرَکُوا آلَ حَرْبِ حارَبُوا الْحَسَنا


يعني: «صفات نيک و سخاوت تو گويندگان فصيح و بليغ را از بيان آن عاجز نموده، و تو در سخاوت و بخشش به جائي رسيده اي که از مرز خوبي و خوبترها فراتر رفته اي، مگو که من ساحل تحت استعمار فرهنگ را فتح کرده ام، زيرا با مقايسه ساحل فرهنگ با شهر عَدَنْ، اين دو، همسان نيستند (ساحل کجا و عدن کجا؟) تو اگر قصد جهاد داري شمشير خود را به سوي قومي بکش که واجبات و سنن الهي را تباه ساختند، با شمشير خود خانه ي خدا (مکّه) را از ناپاکيها و از اقوام پست و زشت (مانند


قوم بني داود) پاک کن.

نگو که آنها از فرزندان فاطمه (س) هستند و با آنها نمي جنگم، زيرا که اين ها (سادات دزد) اگر به دودمان ابوسفيان دسترسي يابند براي کشتن امام حسن همدست خواهند شد».

وقتي که ابن عُنين اين قصيده را سروده و براي سلطان يمن فرستاد، در عالم خواب ديد در کنار کعبه است و حضرت زهرا (س) مشغول طواف کعبه مي باشد، به پيش رفت و سلام کرد، ولي حضرت زهرا (س) جواب سلام او را نداد، گريه و زاري کرد و عاجزانه به آن حضرت عرض کرد که من چه گناهي کرده ام که موجب شده جواب سلام مرا نمي دهي؟

حضرت زهرا (س) در پاسخ ابن عُنين اين اشعار را خواند:


حاشا بَنِي فاطِمَةِ کُلِّهُمُ

مِنْ خِسَّتِهِ تعرض اَوْمِنْ خنا


وَ اِنَّما الْاَيّام فِي غَدْرِها

وَ فِعْلِهَا السُّوءِ اَسائَتْ بِنا


وَ اِنْ اَسامِنْ وَلَدِي واحِدٌ

جَعَلْتَ کُلُّ السَّبِّ عَمْداً لَنا


فَتُبْ اِلَي اللَّهِ فَمَنْ يَقْتَرِف

ذَنْباً بِنا يَغْفِرلَهُ ما جَني


اَکْرِمْ لَعَيْنِ الْمُصْطَفي جَدِّهُمْ

وَلا تُهِنْ مِنْ آلِهِ اعينا


فَکُلَّما نالَکَ مِنْهُمْ، عَنَا

تلقِي بِهِ فِي الْحَشْرِ مِنّا هِنا


يعني: «حاشا که همه ي فرزندان فاطمه (س) پست و زشت باشند، ولي روزگار با مکر و حيله با ما بدي و ستم کرد، اگر يک نفر از اولاد من بدي نمود، تو نبايد عمداً به همه ي آنها دشنام بدهي، از کردار خود توبه کن، که اگر کسي نسبت به ما بدي کرده باشد و توبه کند، خداوند او را مي آمرزد، بخاطر جدّشان حضرت مصطفي (ص) آنها را گرامي بدار و هيچيک از آل او را ميازار و توهين مکن، و هر چه از ناحيه ي آل رسول (ص) به تو رسيد، پاداش آن را در روز قيامت هنگام ملاقات با ما دريافت خواهي کرد».

ابن عُنين مي گويد: در اين حال با زاري و گريه و ترس از خواب بيدار شدم، و دريافتم که به برکت حضرت صدّيقه ي طاهره (س) زخمهاي بدنم خوب شده، در آن هنگام توبه کردم و از آنچه گفته بودم پشيمان شدم، و سپس اين اشعار را (به عنوان عذرخواهي) سرودم و حفظ کردم:


عُذْراً اِلي بِنْتِ نَبِيِّ الْهُدي

تَصْفَحُ عَنْ ذَنْبِ مُسيي ءٍ جَنا


وَ تَوْبَة تَقْبَلُها مِنْ اَخِي

مَقالَة تُوقعُهُ فِي الْعِنا





وَ اللَّه لَوْ قَطَّعَنِي واحِدٌ

مِنْهُمْ بِسَيْفِ الْبَغْيِ اَوْ بِالْقِنا


لَمْ اَرَما يَفْعَلُهُ سَيِّئاً

بَلْ اَرَهُ فِي الْفِعْلِ قَدْ احْسَنا


يعني: «به پيشگاه دختر پيامبر هدايت، عذر آورم که از گناه گنهکاري که جنايت کرده، بگذرد، و توبه کردم که قبول کند توبه را از برادر صاحب گفتاري که همين گفتار، او را به زحمت انداخته است، (از اين پس) سوگند به خدا اگر يکي از آنها (اولاد فاطمه) با شمشير ستم يا با نيزه ي ظلم مرا پاره پاره کند، کردار او را زشت نمي نگرم، بلکه به عنوان کار شايسته مي نگرم».



پاورقي

[1] عُنين (بر وزن حسين) ابوالمحاسن محمد بن نصرالدين بن الحسين بن عُنين انصاري کوفي دمشقي، شاعر معروف قرن هفتم است که داراي ديوان مي باشد، و به سال 630 ه.ق از دنيا رفته است (رياحين الشّريه ج 2 ص 127)- مترجم.