بازگشت

حمد




الحمدلله علي ما انعم.

حمد و ستايش خداي را بر نعمتهايي که ارزاني داشت.

الحمد: بنابر آنچه شهرت يافته، حمد: «هو الثناء علي الجميل الاختياري». ستايش انسان يا


موجودي است بر عملي يا صفتي که از روي اختيار از او سر مي زند و از زيبايي و حسن برخوردار است؛ مانند ستودن شجاعت يا بخشندگي کسي که از شجاعت و سخاوت برخوردار است:

ذلکم الله ربکم خالق کل شي ء. [1] .

اين است خدا، پروردگار شما که آفريننده ي هر چيزي است.

و در سوره ي سجده، آيه ي 7 آمده است:

الذي احسن کل شيء خلقه.

(خدا) همان کسي است که هر چيزي را که آفريده، نيکو آفريده است.

همانطور که مي بينيم، در آيه ي پيشين، خالق و آفريدگار همه ي موجودات (آنچه که بر آن، شي ء يا چيز اطلاق مي شود)، پروردگار متعال دانسته شده و در آيه ي اخير به حسن و زيبايي آنها اشاره شده است. به تعبير دقيق تر، هستي با حسن و زيبايي و نيکويي، برابر معرفي شده است.

در توصيف خداوند آمده است:

هو الله الواحد القهار. [2] .

اوست خداي يگانه ي قهار (چيره شونده).

و نيز در سوره ي طه، آيه ي 111 آمده است:

و عنت الوجوه للحي القيوم.

و چهره ها براي آن (خداي) زنده ي پاينده، خضوع مي کنند.

همچنين در سوره ي مريم، آيه ي 93 آمده است:

ان کل من في السموات و الارض الا آتي الرحمن عبدا.

هر که در آسمانها و زمين است، جز بنده وار به سوي خداي رحمان نمي آيد.

از کنار يکديگر نهادن اين آيات، فهميده مي شود که خداوند در آفرينش جهان، مقهور و مغلوب هيچ قاهر و غالبي نبوده و نيست و تمام آنچه در آسمانها و زمين است، بنده و مطيع و مملوک او هستند و هستي در برابر عظمت، قدرت و حشمت خداي حي قيوم، فروتنانه رسم بندگي را به جاي مي آورد.

با تامل و تحقيق در آيات ياد شده، نکاتي مهم استفاده مي شود که از اصول معارف توحيد


اسلامي است و در واژه ي جامع و گوياي «حمد»، انعکاس يافته است.

نکته ي نخست: آفرينش، آفريدگاري جز خدا ندارد. در فلسفه ي الهي به اثبات رسيده است که تنها خداي تعالي فاعل مستقل و مبدا حقيقي موجودات عالم است و در آفرينش هستي، قائم به ذات خويش است و به تصريح قرآن کريم: «الله لا اله الا هو الحي القيوم». اوست موثر حقيقي در عالم و هيچ چيز ديگر و هيچ کس جز او در هستي تاثير گذار نيست: «لا موثر في الوجود الا الله». چرا که استقلال در هستي که ملاک عليت و ايجاد است، جز در او نيست و استقلال همه ي موجودات، نسبي است و همه ي علل فاعلي وجود، از خود، هستي و قوامي ندارند و نيازمند اجزاي علل ترکيبي هستند. بنابراين، قائم به ذات نيستند، نه در اصل هستي و نه در ترکيبات از اجزا و صورتها و موارد و نه در وضع و حال و اطواري که دارا هستند. هستي و قيام و قوام و دوام آنها بايد از ذات قيومي باشد که به خود، قائم است.

علل فاعلي وجود، در واقع، معدات (زمينه ها) و عوامل موثر در حرکات و دگرگوني هاي اجسام هستند تا معلول را به منبع فيض و مبدا اول، نزديک سازند.

فاعل حقيقي (الهي)، آن است که جاذبه ي عمومي و حيات، از تجليات اوست. صدرالمتالهين مي گويد:

قد اشتهر من الفلاسفة الاقدمين، ان الموثر في الوجود هو الواجب تعالي والفيض کله من عنده و هذه الوسائط کالاعتبارات و الشروط التي لابد منها في ان تصدر الکثرة عنه تعالي فلا دخل لها في الايجاد بل في الاعداد. [3] .

مشهور در ميان پيشينيان از فيلسوفان، آن است که در عالم، موثري جز خداي تعالي نيست و فيض هستي، تماما از پيشگاه اوست و اين واسطه ها (علل طبيعي)، اعتبارات و زمينه ها و شرايطي هستند که در صدور کثرتها به عنوان علل اعدادي لازم اند؛ لکن در ايجاد و اعطاي هستي، هيچ گونه نقش و تاثيري ندارند.

او همچنين در اين زمينه مي نويسد:

فقد ثبت ان العلل السابقة ليست عللا بالذات فهي معدات و معينات. و بالجملة علل بالعرض، فالفاعل بالحقيقة مبدأ الوجود و مفيده کما في عرف الالهيين و اما ما يطلق عليه الفاعل في الطبيعيات مما لا يفيد وجودا غير التحريک، فقد دريت ان


مثل هذه العلة تکون معدة، و ليست علة بالذات. [4] .

(در گذشته) ثابت شد که علتهاي سابق بر هر موجودي، علت بالذات نيستند؛ بلکه معدات و زمينه ها و تعين هاي آن موجودند. چکيده ي سخن اينکه: (در عرف فيلسوفان الهي) فاعل حقيقي، آن است که مبدا و اصل هستي و معطي (دهنده ي) آن است. اما آنچه که در علوم طبيعي (طبيعيات) بدان فاعل گفته مي شود، اثري جز تحريک ندارد (گرچه اين اثر نيز از فاعل حقيقي است) و هيچ گاه فيض هستي از آن سر نمي زند. بر اين اساس، دريافتي که چنين علت (فاعل طبيعي) را علت اعدادي مي نامند، زمينه ي تاثير علت حقيقي را فراهم مي کند، ولکن علت واقعي و بالذات نيست.

و به قول فيلسوف سبزواري:


معطي الوجود، في الالهي، فاعل

معطي التحرک الطبيعي قائل [5] .


در عرف فيلسوفان الهي، فاعل حقيقي آن است که اعطاي هستي مي کند و موجودات را از عدم و نيستي به عرصه ي هستي و حايت (به حسب ماهيت و وجود ماده و صورت) مي آورد، لکن فاعل طبيعي که در حرکات و دگرگوني هاي اجسام، موثر است، در حقيقت «معد» و زمينه است، نه موجد ماده و نه صورت آن.

در قرآن کريم در سوره ي واقعه، در ضمن آياتي چند و در خطاب با منکران معاد آمده است:

افرايتم ما تمنون- ءانتم تخلقونه ام نحن الخالقون؟ [6] .

آيا آنچه را که (به صورت نطفه در رحمها) فرومي ريزيد، ديده ايد؟ آيا شما آن را خلق مي کنيد يا ما آفريننده ايم؟

افرايتم ما تحرثون- ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون؟ [7] .

آيا آنچه را کشت مي کنيد، ملاحظه کرده ايد؟ آيا شما آن را (بي ياري ما) زراعت مي کنيد، يا ماييم که زراعت مي کنيم؟

افرايتم الماء الذي تشربون- ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون؟ [8] .


آيا آبي را که مي نوشيد، ديده ايد؟ آيا شما آن را از (دل) ابر سپيد فرود آورده ايد، يا ما فرود آورنده ايم؟

افرايتم النار التي تورون- ءانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشوون- نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوين. [9] .

آيا آن آتشي را که برمي افروزيد، ملاحظه کرده ايد؟ آيا شما (چوب) درخت آن را پديدار کرده ايد، يا ما پديد آورنده ايم؟ ما آن را مايه عبرت و وسيله ي استفاده براي بيابانگردان قرار داده ايم.

از اين آيات، به وضوح درمي يابيم که در بينش قرآن کريم، خالق حقيقي انسان، خداوند است و نيز زارع حقيقي و آفريدگار آب و آتش، اوست. پدر و مادر، کشاورزان، ابر و باد و باران، همه و همه، شرايط و زمينه ها و معدها هستند که در عرف و اصطلاح، فاعل ناميده مي شوند و خداي تعالي، فيض هستي را به واسطه ي آنها به آفريده هاي خود مي رساند.


ابر و باد و مه و خورشيد و فلک درکارند

تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري


همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبري


در سوره ي زمر، آيه ي 62 آمده است:

الله خالق کل شي ء و هو علي کل شي ء وکيل.

خدا آفريدگار هر چيزي است، و اوست که بر هر چيز نگهبان است.

و در همان سوره، آيه ي 67 آمده است:

و ما قدروا الله حق قدره و الارض جميعا قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عما يشرکون.

و خدا را آنچنان که بايد به بزرگي نشناخته اند، و حال آنکه روز قيامت، زمين يکسره در قبضه ي (قدرت) اوست و آسمانها در پيچيده به دست اوست. او منزه است و برتر است از آنچه (با وي) شريک مي گردانند.

نکته ي دوم: زيبايي و نيکويي عالم است. همان گونه که گفته شد، حسن و زيبايي و آفرينش، برابر يکديگرند؛ بدين معنا که آنچه زيبا و نيکوست، مخلوق خداوند است و هر آنچه که مخلوق و آفريده است، زيبا و نيکوست. به تعبير دقيق تر، در نگرش قرآن به جهان، در هندسه ي هستي جمال و زيبايي موج مي زند و آفريدگار جهان، زيباترين و نيکوترين خالق است.


در آيه ي 14 سوره ي مومنون، بعد از اشاره به مراحل آفرينش انسان، آمده است:

فتبارک الله احسن الخالقين.

آفرين باد بر خدا که بهترين و نيکوترين آفرينندگان است!

در سوره ي سجده، آيه ي 7 آمده است:

الذي احسن کل شي ء خلقه.

خدا همان کسي است که هر چيزي را که آفريده، نيکو آفريده است.

و در خصوص انسان که عصاري آفرينش است، در سوره ي غافر، آيه ي 64 آمده است:

و صورکم فاحسن صورکم.

و (خدايي که) شما را صورتگري کرد و صورتهاي شما را نيکو نمود و همچنين در سوره ي تين، آيه ي 4 بعد از چهار سوگند آمده است:

لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم.

به راستي، انسان را در نيکوترين اعتدال آفريديم.

سرمايه ي کمال هر کاملي، اثري از آثار کمال حق است و پيرايه ي جمال هر جميلي، پرتوي از انوار جمال مطلق است:


فکل مليح حسنه من جماله

معار له بل حسن کل مليحة


بينايي هر ديده ي بينا همه او بين

زيبايي هر چهره ي زيبا همه او دان


استاد محمدتقي جعفري مي گويد:

در تفسير هويت زيبايي هاي محسوس و معقول و تعريف آنها تاکنون مطالب بسيار فراواني گفته شده است. اگر يک متفکر و محقق در آن تفسيرات و تعريفات، دقت لازم و کافي نمايد، يقين حاصل خواهد کرد به اينکه هيچ يک از آنها نمي تواند زيبايي را، چه محسوس و چه معقول، به طوري توضيح بدهد که هيچ سؤالي و ابهامي در موضوع باقي نگذارد؛ مگر اينکه زيبايي را خواه از قطب درون ذات و خواه از قطب برون ذات، با خالق جمال که خداست، منظور بدارد؛ يعني شخص متفکر محقق، در نهايت کوشش و سعي خود به اين نتيجه خواهد رسيد که همه ي زيبايي ها، چه در قلمرو محسوس و چه در منطقه هاي معقول، نمودهايي نگارين يا حقايق بهجت انگيزي هستند که با شفافيت خود، کمالي را نشان مي دهند که وابسته


به کمال مطلق، يعني وابسته به خدا مي باشند. [10] .


جمال يوسف آمد خمي از مي

به قدر خود نصيبي هر کس از وي


يکي را بهره، مخموري و مستي

يکي را رستن از پندار هستي


يکي را جان فشاندن بر جمالش

يکي را لال ماندن در خيالش


نکته ي سوم: خداوند در آفرينش جهان، مقهور قدرت هيچ قاهري نبوده و نيست. تمام هستي، تسليم اراده و مشيت اوست. فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست. زنده مي کند و مي ميراند. او بر هر چيزي تواناست و کتاب الهي، سرشار از اين تعبيرات است که بيان کننده ي قهر و غلبه ي خداوند بر هر موجودي است.

در سوره ي اعراف، آيه ي 54 آمده است:

ان ربکم الله الذي خلق المسوات و الارض في ستة ايام ثم استوي علي العرض يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره، الا له الخلق و الامر، تبارک الله رب العالمين.

در حقيقت، پروردگار شما آن خدايي است که آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛ سپس بر عرش (جهانداري) استيلا يافت. روز را به شب- که شتابان آن را مي طلبد- مي پوشاند و (نيز) خورشيد و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده اند (پديد آورد). آگاه باش که (عالم) خلق و امر، از آن اوست. فرخنده خدايي است پروردگار جهانيان!

بنابر محتواي آياتي که در تبيين و توضيح معناي حمد بدانها اشاره شد، روشن مي شود که حمد، همان ستايش انسان يا موجودي است بر عمل يا وصفي که از روي اختيار از او سر مي زند و از حسن و زيبايي و نيکويي، برخوردار است: «هو الثناء علي الجميل الاختياري».

گذشته از آنچه گفته شد، «حمد» و «لوم» (ستايش و سرزنش) دو واژه ي مقابل اند و به مصداق «تعرف الاشياء باضدادها»، ملامت و سرزنش در صورتي مقبول و معقول است که شخص مورد سرزنش، کار زشت و ناشايستي را از روي اختيار و آزادي انجام داده باشد؛ چرا که اگر از روي اجبار و اکراه مرتکب شود، در عرف، سرزنش او را نمي پسندند؛ بلکه ملامتگر، خود سزاوار سرزنش خواهد بود. بدين روي، حمد و ستايش در جايي پسنديده و معقول است که شخص مورد ستايش، کار خوب و پسنديده اي را در پرتو آزادي و اختيار و اراده ي خويش انجام بدهد.


حاصل سخن اينکه ذات و صفات حق متعال، زيباست و منشأ هر زيبايي و حسن است و آفرينش، جلوه ي زيبا و نگارين نگارنده ي غيب و شهود است و عروس زيباي هستي، نمايشي از جلوه ي زيبايي اوست:


اين همه عکس مي و نقش نگارين که نمود

يک فروغ رخ ساقي است که در جام افتاد


ساقيا جام مي ام ده که نگارنده ي غيب

نيست معلوم که در پرده ي اسرار چه کرد


آنکه پر نقش زد اين دايره ي مينايي

کش ندانست که در گردش پرگار چه کرد


(حافظ)

بنابراين، مي شايد که فاطمه عليهاالسلام سخن خويش را در پايگاه توحيد، با زيباترين ستايشها از معبود يگانه ي بيآغاز؛ چرا که روح پاک و ضمير شفاف و صيقل يافته اش در کوران روزگار پر حادثه ي بعثت، سامان گرفته است و در پرتو عرفان ژرف و وسيعش هيچ يک از رويدادهاي تلخ و شيرين زندگي که مشيت رباني و جلوه هاي زيباي رحماني است، در او تاثير منفي و تلخي نمي گذارد و همه چيز را- آنچنان که هست- زيبا ببيند و شيرين تلقي مي کند:


غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد

ساقيا باده بده شادي آن کاين غم از اوست


به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقي است

به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست


زخم خونينم اگر به نشود به باشد

خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست


پادشاهي و گدايي بر ما يکسان است

که بر اين در همه را پشت عبادت، خم از اوست


بدين روي، آنچنان که شايسته ي مقام بندگي و معرفت بود، خدا را ستود، چونان همسرش امام عارفان، علي عليه السلام که در سخت ترين شرايط خدا را به زيباترين شکل ستايش مي کرد:

اللهم انت اهل الوصف الجميل و التعداد الکثير.

بار خدايا! ستايش نيک و بي شمار، تنها تو را سزد.



پاورقي

[1] سوره ي غافر، آيه ي 62.

[2] سوره ي زمر، آيه ي 4.

[3] الاسفار الاربعة، ج 2، ص 283.

[4] الاسفار الاربعه، ج 2، ص 280.

[5] غرر الفرائد، ص 418.

[6] سوره ي واقعه، آيه ي 58- 59.

[7] سوره ي واقعه، آيه ي 63- 64.

[8] سوره ي واقعه، آيه ي 68- 69.

[9] سوره ي واقعه، آيه ي 71- 73.

[10] ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 61، ص 80.