بازگشت

مظلوميت زهرا از منابع شيعي




1. امام صادق عليه السلام فرمود:... عمر به فاطمه عليهاالسلام گفت: يا بيرون کردن علي عليه السلام را از خانه براي بيعت ابوبکر انتخاب کن، يا سوزانيدن همه ي شما را!! [1] .

امام صادق عليه السلام زدن عمر با تازيانه به بازوي فاطمه عليهاالسلام را ياد مي کند بطوري که مانند بازوبند سياه شد و درب خانه را چنان فشار داد که به شکم فاطمه عليهاالسلام اصابت کرد و شش ماه بود که حضرت به محسن حامله بود و او را سقط کرد. بعد عمر و قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، و او آنچنان سيلي به صورت فاطمه عليهاالسلام زد که گوشواره هايش از زير مقنعه پيدا شد، و او با صداي بلند گريه مي کرد و مي گفت: واابتاه، وا رسول الله، دخترت فاطمه را تکذيب کردند و زدند و جنيني که در شکم داشت کشتند. [2] .

2. در ارشاد القلوب آمده: فاطمه عليهاالسلام فرمود:... دسته هاي هيزم را بر در خانه ي ما جمع کردند و آتش آوردند تا در خانه را با ما بسوزانند. من در آستانه ي در ايستادم، و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم که از ما دست بردارند و ما را ياري کنند. عمر تازيانه را از دست قنفذ غلام ابوبکر گرفت و آنچنان بر بازويم زد که تازيانه بر بازويم پيچيد، و بازويم مانند بازوبند ورم کرد. همچنين با لگد به در کوبيد و آن را به


طرف من فشار داد. من که حامله بودم بصورت بر زمين افتادم و آتش شعله مي کشيد و حرارتش به صورتم مي خورد. او با دستش چنان زد که گوشواره از گوشم به زمين افتاد، و وضع حمل مرا گرفت و محسن بدون جرم کشته شد و سقط گرديد.

آيا اين امت بر جنازه ي من نماز بخوانند در حالي که خدا و رسول از آنان بيزار است و من نيز از آنان بيزارم. [3] .

3. عظمت مصيبت فاطمه عليهاالسلام را از لسان امام صادق عليه السلام چنين مي شنويم: حضرت به مفضل فرمود:... هيچ روز محنت ما مثل کربلا نيست، اگر چه روز سقيفه و آتش بپا کردن بر در خانه ي اميرالمؤمنين و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام و زينب و ام کلثوم و فضمه و کشتن محسن با فشار در بزرگتر و پرمصيبت تر و تلختر است، زيرا اين ريشه و اصل روز ناراحتي و شکنجه و مصيبت بود. [4] .

4. در نامه ي طولاني که عمر براي معاويه نوشته مي گويد:... به فاطمه گفتم: اگر علي از خانه بيرون نيايد دسته ي هيزم آورده ام!! يا خانه را با اهل آن آتش مي زنم و کساني که در خانه اند مي سوزانم، يا علي را براي بيعت مي کشانم.

بعد تازيانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را زدم، و به خالد بن وليد گفتم: تو با مردانمان بيائيد هيزم جمع کنيد؟ من هم آتش مي زنم. فاطمه گفت: اي دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن اميرالمؤمنين!

او با دست از باز شدن در مانع مي شد. من به دستش زدم و فاطمه در را تکان داد. باز کردن در بر من مشکل شد و با تازيانه به دستان فاطمه زدم. تازيانه او را به درد آورد و گريه و ناله اي از او شنيدم که نزديک بود نرم شوم و از در خانه اش باز گردم. کينه هائي که به علي داشتم بياد آوردم و ولع او در ريختن خون بزرگان عرب و نيرنگ و سحر محمد را به ياد


آوردم و در را فشار دادم.

فاطمه شکم خود را به در خانه مانند سپر چسبانيده بود. شنيدم فاطمه ناله اي زد که من گمان کردم مدينه زير و رو شد و گفت: يا ابتاه يا رسول الله، اينگونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي کنند؟! آه اي فضه، نزد من بيا و مرا بگير، به خدا قسم بچه اي که در رحم داشتم کشته شد.

من در آن حال ناله ي فاطمه از درد زايمان را شنيدم در حاليکه به ديوار تکيه داده بود. در را رد کردم و داخل خانه شدم. فاطمه چنان با من روبرو شد که ديدگانم پوشيده شد. از روي مقنعه چنان به صورتش سيلي زدم که گوشواره اش شکست و بر زمين افتاد. [5] .

5. الموسوعة الکبري عن فاطمة الزهراء عليهاالسلام نقل کرده: در حديث مفصل که آمدن فاطمه عليهاالسلام به محشر و شفاعت دوستانش را ذکر مي کند و هنوز از ستمها و مصائب منافقين و دشمنان در سوز و گداز است، مي فرمايد: «الهي احکم بيني و بين من ظلمني...». بارالها، بين من و آنانکه به من ستم کردند حکم کن. [6] .


پاورقي

[1] بحار الانوار: ج 53 ص 18.

[2] بحار الانوار: ج 53 ص 19.

[3] بحار الانوار: ج 8 قديم ص 240 از ارشاد القلوب ديلمي.

[4] نوائب الدهور في علائم الظهور: ج 3 ص 194.

[5] بحار الانوار: ج 30 ص 286 ح 151.

[6] الموسوعه الکبري عن فاطمه الزهراء عليهاالسلام: ج 20 مخطوط و بحار الانوار: ج 43 ص 219 ح 1 از امالي صدوق: مجلس 5 ص ح 4.