بازگشت

فاطمه در شعب ابي طالب




هنوز بيش از دو بهار از عمر نازنين فاطمه عليهاالسلام نگذشته بود، که فشار و خفقان و آزار و اذيت مشرکين به جايي رسيد، که حضرت ابوطالب- بزرگترين حامي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله- نسبت به آن حضرت احساس خطر کرد و به تمام فاميلهايش سفارش نمود: با تمام هوشياري از جان رسول خدا مواظبت کنند.

کفار قريش مي ديدند که آيين جديد اسلام روز به روز گسترش مي يابد و پادشاه حبشه را متاثر مي سازد و رسول خدا نيز حاضر نيست تحت هيچ شرايطي از تبليغ آيين مبين اسلام دست بردارد، و لذا پيمان نامه اي را امضا کردند که:

1- کسي حق ندارد با مسلمانان خريد و فروش نمايد.

2- ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع است.

3- ازدواج و زناشويي با مسلمين قدغن مي باشد.

4- در ستيز و حرکتهاي سياسي و اجتماعي بايد از مخالفان مسلمانان حمايت کرد.

چون اين پيمان شوم امضا شد، حضرت ابوطالب دستور داد: کليه بني هاشم، شهر مکه را ترک کرده و در کنار آن به شعب ابوطالب- که در ميان دو کوه قرار گرفته- بود پناه برند....

مدت سه سال (از سال هفتم تا دهم بعثت) که خانواده ي پيامبر و از جمله حضرت فاطمه عليهاالسلام با ساير بني هاشم (در محاصره ي اقتصادي، سياسي و اجتماعي قريش)، در همين دره سکني گزيدند، در وضع دلخراشي بسر مي بردند و از شدت گرسنگي و فشار، ناله هاي جانسوز فرزندان و نونهالان به گوش سنگدلان مکه مي رسيد ولي کوچکترين اثري در آنها نداشت.

مورخين مي نويسند: مسلمانان در طول اين مدت آن چنان در تنگنا قرار گرفتند که رنگ رخسارشان تغيير يافت. ضعف، ناتواني و بيماري بر آنان مستولي گشت، زيرا: در اثر محدوديت شديد نمي توانستند روزانه بيش از يک


عدد خرما و يا نصف آن را بخورند. [1] .

فاطمه عليهاالسلام در طول اين سنوات (از دو سالگي تا پنج سالگي) با چشمان تيزبين و در عين حال نگراني خود مي ديد که پدر بزرگوارش چگونه در خطر جدي قرار گرفته و خواب و آسايش از او و طرفدارانش سلب شده است و عمويش ابوطالب، چگونه او را از خواب شيرين در دل شب بيدار نموده و رختخوابش را از ترس خطر جابجا مي کند. [2] .

آري فاطمه عليهاالسلام در اين برهه از تاريخ مي ديد که مسلمانان رنجور و فاميلهاي وي از شدت گرسنگي پوست شتر دور افتاده اي را که در زير خاک و غبار دشت حجاز آلوده گرديده، با آب مي شويند و سپس با آتش نرم مي کنند و آنگاه از روي اضطرار به وسيله ي آن رفع گرسنگي مي نمايند. [3] .


پاورقي

[1] سيره ي ابن هشام، ج 1، ص 350- تاريخ طبري، ج 2، ص 78- فروغ ابديت، ج 1، ص 283.

[2] بحارالانوار، ج 35، ص 93.

[3] فروغ ابديت، ج 1، ص 384.