بازگشت

رسول اكرم و اهل البيت




اگر چه بحث تعيين مصداق در صفحات آينده مطرح مي شود، ليکن شکي نيست که خود پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم داخل در عنوان «أهل البيت» است، زيرا «الف


ولام» در «البيت» بَدَل مضاف إليه محذوف بوده، اصل آن «أهل بيت النبوّة» است و پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم به عنوان کسي که پيغمبري قائم به او است، قطعاً داخل در «بيت النبوّة» خواهد بود.

اساساً محور، در اين چند آيه، پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم است، زيرا خطاب به همسران آن حضرت و «أهل البيت» از آن جهت است که منسوب به او هستند، چنانکه روايت ذيل به وضوح دلالت بر اين مدّعا مي کند: عن أبي سعيد الخدري (رضي اللَّه عنه) قال: قال رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و سلم: «نزلت هذه الآية في خمسة: فيّ و في... (إنّما يُريد اللَّه ليُذْهب عنکم الرجس أهلَ البيت و يطهّرکم تطهيراً). [1] .

در آيه ي مربوط به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز همينگونه است، زيرا رحمت و برکات خاصّه ي مورد اشاره در آيه ي (رحمت اللَّه و برکاته عليکم أهل


البيت) [2] نه تنها شامل خود آن حضرت مي شود، بلکه به يمن وجود آن پيامبر بزرگ خدا، شامل حال خاندان او شده است.

نتيجه اينکه فضيلت اذهاب رجس و کرامت تطهيري که در آيه ي محلّ بحث آمده، شامل خود رسول اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم مي شود.

از سوي ديگر، با ادلّه ي عقلي و نقلي ثابت شده است که پيغمبران الهي بايد معصوم مطلق باشند. بدين معنا که هيچگونه خطا، اشتباه، گناه و لغزشي از آنان نبايد صادر شود. اين عصمت و مصونيت، نه تنها در امور مربوط به رسالت و نبوت ضرورت دارد، بلکه در جميع شئون فردي و اجتماعي آنان اعم از اعتقادي، اخلاقي، رفتاري و... نيز بايد وجود داشته باشد، چون هر پيامبري بايد مورد اعتماد امّت و مخاطبان رسالت خود باشد و تنها عصمت در زمان رسالت براي جلب اين اعتماد، کفايت نمي کند، بلکه بايد هميشه و


در همه ي زمينه هاي ديني معصوم باشد تا اعتماد مردم را جلب کند. لذا عصمت انبيا (عليهم السلام) اختصاص به دريافت وحي، حفظ و ابلاغ آن ندارد، بلکه آنها از هر گناهي معصوم هستند. اين اصل کلي، درباره ي همه ي پيامبران الهي با حفظ مراتب و درجاتي که دارند، جاري است و پيامبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم نيز، که سرآمد و خاتم پيامبران است، مشمول اين قاعده ي کلي است.

مقتضاي عصمت مطلق و فراگير اين است که: اين اذهاب رجس و تطهير اوّلاً، بايد به صورت دفع باشد، نه رفع، زيرا معنا ندارد که بگوييم: رجس و پليدي به سراغ معصوم مطلقي همانند رسول اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم آمد ولي خدا مي خواهد آن را اذهاب و رفع کرده، پيغمبرش را تطهير کند. ثانياً، دفع آن بايد به اراده ي تکويني باشد، نه تشريعي، چون اگر به اراده ي تشريعي باشد، اطميناني به تحقق آن وجود ندارد، يعني ممکن است اذهاب رجس و تطهير تحقق پيدا بکند و ممکن است تحقق پيدا نکند.


بنابراين، چاره اي نيست جز اينکه بگوييم: اين آيه، خبر از اراده ي قطعي الهي، يعني اراده ي تکويني مي دهد و به اصطلاح، جمله ي اخباري است، نه انشايي. بدين معنا که خداوند خبر مي دهد چنين چيزي را اراده کرده است، نه اين که دستور مي دهد چنين چيزي بايد بشود. در نتيجه نمي توان گفت: اين بخش از آيه، تعليل براي احکام مذکور در آيات قبل يا بعد است، بلکه جمله اي جدا و مستقل از قبل و بعد خودش است که مخاطبي جداگانه دارد، خواه با هم نازل شده باشند يا جداي از هم.

از سوي سوم، اذهاب رجس و تطهير پيامبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم و بقيه ي اهل بيت از يک سنخ است، زيرا اگر کيفيت آن در بقيه ي اهل بيت فرق مي کرد، بايد به صورت جداگانه بدان اشاره مي شد.

بنابراين، جمله ي مورد بحث ارتباطي با همسران پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم ندارد و سخن کساني که مي گويند: چون اين آيه در ضمن آيات مربوط به همسران پيغمبر


اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم است، شامل آنها نيز مي شود، قابل قبول نيست، زيرا با اين احتمال، معناي صحيحي نمي توان براي آيه ذکر کرد. افزون بر اين، از جهت ادبي نيز داراي اشکال است که بعداً مي آيد. [3] .

از آنچه تاکنون گذشت مي توان نتيجه گرفت که ترکيب (أهل البيت) دلالت مي کند بر اينکه مخاطبان اين بخش، يعني اهل البيت بايد معصوم باشند، در حالي که کسي عصمت را، به معنايي که در مورد رسول اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم گفته شد، براي تمام مؤمنان بني هاشم (آل عقيل، آل جعفر، آل عباس، آل علي که صدقه بر آنها حرام است) ادّعا نکرده است. چنانکه ادعاي عصمت براي همسران پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم نيز نشده است.

(و): عاطفه است و جمله ي دوم را به جمله ي اوّل پيوند مي دهد و تقدير آن چنين است: «إنّما يُريد اللَّه ليُطهّرکم...».


(يطهّر): صيغه ي اوّل مضارع از باب تفعيل است. ماضي آن طَهَّرَ و ثلاثي مجرد آن «طَهُرَ» و «طَهَرَ» مقابل نجاست و قذارت است، خواه در امور مادي باشد، مانند: (ثيابک فطهّر) [4] يا در امور معنوي، مانند: (لمْ يُرِد اللَّه أن يطهّر قلوبهم) [5] ، (ذلکم أطْهَرُ لقلوبکم). [6] [7] .

(کُمْ): ضمير جمع مذکر مخاطب است که خطاب به همان (أهل البيت) مي باشد.

ابتدا به نظر مي رسد تطهير، تکرار همان اذهاب رجس است، ليکن فخر رازي را عقيده بر اين است که لطيفه اي در اينجا وجود دارد و آن اينکه: ممکن است از چيزي اذهاب رجس شود ولي محلّ آن تطهير


نگردد. بدين ترتيب (لِيُذْهب عنْکم الرِجْس) اشاره به ازاله ي ذنوب است [8] و (يطهّرکم) اشاره به پوشش خلعت کرامت. بدين معنا که به ازاله و اذهاب رجس از مخاطبان، اکتفا نشده است، بلکه به خلعتِ کرامتِ طهارت نيز پوشيده شده اند. [9] .

به عبارت ديگر: اذهاب رجس، صيقل دادن است و تطهير، نقاشي و آرايش کردن. يکي صاف کردن است و ديگري صفا دادن، يکي پيراستن است و ديگري آراستن، يکي تخليه است و ديگري تحليه و بالاخره يکي نفي است و ديگري اثبات. آن يکي آثاري دارد که بيشتر آن شخصي است و ديگري برکاتي دارد که غالباً به ديگران ثمر مي دهد. از اين رو تکراري در کار نيست، بلکه اولي زمينه ي دومي را فراهم مي کند.

(تطهيراً): مصدر باب تفعيل و مفعول مطلق تأکيدي است و تنوين آن براي تعظيم است، يعني


تطهيري که درباره ي شما اراده کرده، تطهير عادي و معمولي نيست، بلکه تطهيري ويژه است. [10] .

در نتيجه مخاطبان اين فقره از آيه، يعني اهل البيت با برخورداري از طهارت کامل، به مقام پاکان رسيده، با حقيقت قرآن کريم، تماس و ارتباط کامل خواهند داشت: (لا يمسُّه إلّا المطهّرون)، [11] بلکه خود، قرآن ناطق هستند.


پاورقي

[1] درّالمنثور، ج 6، ص 604. متن کامل روايت و ترجمه آن در ص 83 خواهد آمد.

[2] سوره ي هود، آيه ي 73.

[3] ر. ک: ص 67.

[4] سوره ي مدّثر، آيه ي 4.

[5] سوره ي مائده، آيه ي 41.

[6] سوره ي احزاب، آيه ي 53.

[7] طهر الشي ء من بابي قَتَل و قَرُبَ... (مصباح المنير، «طهر»)، هو ما يقابل النَجَس والقَذر، أعم من أن يکون في مادّي أو معنويّ (التحقيق، «طهر»).

[8] البتّه به صورت دفع کردن، نه رفع کردن.

[9] تفسير کبير، ج 13، جزء 25، ص 210.

[10] و تأکيده بالمفعول المطلق دليل علي أنّ طهارتهم طهارة کاملة في أعلي مراتب الطهارة (ينابيع المودّة، ص 109).

[11] سوره ي واقعه، آيه ي 79.