بازگشت

مقدمه




نياز جامعه ي کنوني به الگوي زندگي

جامعه ي کنوني آنچنان در زندگي ماشيني و مصرفي غرق شده است که از درک اين حقيقيت بي خبر مانده که اساس زندگي، ماشين و مصرف نيست بلکه مناسبات انساني و همکاري و محبت ورزي زن و شوهر و پدر و مادر و فرزند است و همه ي زندگي بر محور مودت و محبت زن و مرد و فرزند دور مي زند.

در زندگاني فاطمه ي زهرا (س) مي بينيم که آنقدر همبستگي و عشق و علاقه ي خانوادگي با شوهر و فرزند و پدر و مادر برقرار است که چون پدر رحلت مي کند، از گريه ي او مردم مدينه سخت متأثر مي شوند و به او پيغام مي دهند که يا شب گريه کند يا روز، و در ديدار با زنان مدينه اظهار مي دارد «اصبحت واللَّه


عاتقة عن دنياکم» (من در حالي صبح کردم که از دنياي شما بيزارم) و براي مرگ و ديدار پدر لحظه شماري مي کند.

آري، فاطمه ي زهرا (س) به آدمهاي ماشيني و مصرفي که علاقه به پدر و مادر و همسر و فرزند را فداي رسيدن به صنعت و سياست و پول کرده اند و فرزندان را به پانسيون و پدر و مادر را به خانه ي سالمندان و همسران را به خارج از خانه و خانواده تبعيد مي کنند، مي آموزد که اين دنياي پر سر و صداي ماشيني در برابر جريان عظيم عشق و زندگي و مرگ که اساسي ترين جريان حيات بشري است، امري گذران و سطحي است و خانواده بزرگتر از حکومت و دولت، و فداکاري عميق تر از جنگ اقتصادي به دل مي نشيند و خوشبختي در دارايي و مقام و قدرت و زندگي لوکس و ماشيني و مصرفي نيست.

خانواده و پرستاري از فرزند بنايي استوار است و پيامبر اکرم (ص) مي فرمودند:

ما مِنْ شَيْ ءٍ اَحَبُّ اِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعَمّر في الْاِسْلامِ بِالنِّکاح [1] .

هيچ بنياد اسلامي نزد خداوند عزّ و جل پسنديده تر از بناي ازدواج و خانواده نيست.

ويل دورانت مي گويد: «اصل خانواده در ناتواني بي اندازه ي کودک و استعداد روزافزون او، پس از تولد، براي رشد و تربيت است».

خداوند طبيعت خانواده را طوري قرار داده است که «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ» [2] (زنان لباس شمايند و شما لباس زنانيد). يعني خداوند مردان را در خدمت زنان و زنان را در خدمت مردان و کودکان درآورده است و در اين خدمتگزاري، سِرّ پايدارترين و عميق ترين هسته ي رضايت زن و مرد نهفته است.

بنابراين، پيوند ازدواج براي قانوني ساختن رابطه ي عشقي و شهواني زن و


مرد نيست بلکه پيوندي است ميان پدر و مادر و فرزند و براي حفظ و بقاي نسل.

فاطمه ي زهرا (س) با اينکه عمرش کوتاه بود اما زندگي خانوادگيش از کيفيت بسيار بالايي برخوردار بود و خداوند او را مادر نسلي کثير و بابرکت قرار داد.

معيار انتخاب همسر براي فاطمه ي زهرا (س) مال و منال نبود بلکه آن همه خواستگاران ثروتمند را رد کرد و علي (ع) را براي همسري پذيرفت که به جاي مال، علم و شجاعت داشت.

متأسفانه جامعه ي کنوني مال و ثروت را اساس زندگي مي داند و در بسياري از ممالک پدر و مادر دختر خود را به کسي مي دهند که استعداد ميلياردر شدن داشته باشد. با اين حال، بسياري از غربيها پس از چشيدن طعم تلخ زندگي مادّي، در حال بازگشت و در جستجوي الگوي نيکويي هستند که زندگي واقعي را با آنان بازگرداند، زيرا زن به طور فطري خواهان زندگي بر پايه ي عشق معنوي و صفاي باطني است نه اميال و شهوات جسماني. بسياري از جوانان در غرب با اين فطرت پاک به اسلام مي گرايند، زيرا تمدن مادي و ماشيني همه ي وسايل رفاه را برايشان فراهم ساخته اما زندگي زناشويي و ارتباط خانوادگي را از آنان گرفته است. به قول ويل دورانت: «ايمني اجتماعي افزايش يافته ولي ايمني فردي کمتر شده، زندگي جسماني سالم تر ولي زندگي اقتصادي در زحمت، جوانان دليرتر و از خود راضي تر ولي از نظر مادي بسيار بيچاره و از نظر اقتصادي جاهل، و به جهت تهي بودن کيسه جرأت ازدواج پيدا نمي کنند و آن را به تأخير مي اندازند.

دختر شهري که از انتظار زياد خسته شده است، سرانجام مردي را پيدا مي کند که دستش را براي ازدواج به سويش دراز مي کند. آنها ازدواج مي کنند اما به صورت نوعي قرارداد تجارتي که با سر رسيدن مدت، هر دو از قيد آن آزاد مي شوند.

منهاي لذت عميقي که مراسم باشکوه عقد ازدواج در خاطراتشان براي هميشه ماندگار مي کند و پيوند معنوي ميان آن دو برقرار مي سازد، آنها با عشقي


آسان رهسپار خانه مي شوند اما خانه اي وجود ندارد و حياطي آراسته با گل و گياه در انتظار آنان نيست. آنان خود را در اتاق بي روح آپارتمان زنداني مي کنند؛ اتاق تنگي که حوصله ندارند با رنگ و سليقه ي خود آن را بيارايند. آنچه هست سستي و ملامت و خاطرات تيره است.

چيزي نمي گذرد که زن نوميد مي گردد، زيرا در آن خانه چيزي که آن چهار ديواري را تحمل پذير کند نيست. به هر بهانه اي که هست آنجا را ترک مي کند. مردم هم نوميد مي شود زيرا به هنگام بازگشت به آن خانه کسي در انتظارش نيست تا با لبخند در را به رويش باز کند و با آماده کردن خانه و تهيه ي غذاي آراسته و سفره ي گسترده، خستگي را از تنش بدر آورد. در آن خانه صداي کودکي سکوت شب را به هم نمي زند و شادي کودکان روز را درخشان تر نمي گرداند. در اين خانه از خودگذشتگي و محبت جاي خود را به خودپرستي و خودبيني و بي اعتمادي داده است.

اين ازدواج و زندگي نيست بلکه نوعي همکاري جنسي است به جاي همکاري پدري و مادري، و چون اساس و ريشه ندارد رو به زوال و فساد مي گذارد. انس و الفت به تحقير مي انجامد و ديگر زن با همه ي فداکاري و گشاده دستي چيزي ندارد که بدهد. چون بچه ندارد براي ناساگاري هزار بهانه دارد. زن از آن مهر روزهاي نخست که از ميان رفته مي نالد و ديگر در خانه به بدن و لباس و رفتار و گفتار خود، که وقتي مرد را به سوي او مي کشاند و او را در نظر مرد درخشان تر جلوه مي داد، توجهي نمي کند. و بدين ترتيب طلاق سر مي رسد. متأسفانه در غرب و کشورهاي غربزده سال به سال ازدواجها ديرتر و جداييها زودتر فرامي رسند.» [3] .

قرآن با ارائه ي زندگي خديجه و فاطمه (س)، بهترين الگوي رفتاري را براي خوشبختي خانوادگي ارائه مي دهد.



پاورقي

[1] فروع کافي، ج 5، ص 328.

[2] بقره/ 187.

[3] لذات فلسفه، ترجمه ي دکتر عباس زرياب خوئي، تهران 1370، صص 167- 170.