بازگشت

مرگ مادر




اما افسوس و صد افسوس که روزگار خوشي فاطمه عليهاالسلام دوامي نداشت. تا خواست در محيط آزاد نفس راحتي بکشد مادر مهربانش خديجه را از دست داد.

هنوز يکسال نبود که پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله و يارانش از زندان شعب آزاد شده بودند که خديجه از دار دنيا رفت. [1] آه، اين حادثه ي جانگداز چقدر روح حساس فاطمه ي کوچک را افسرده نمود و نهال اميدش را پژمرده کرد، و بزرگترين ضربه ها را بر روح و روانش وارد ساخت. فاطمه (عليهاالسلام) هرگز احتمال وقوع چنين حادثه ي ناگواري را نمي داد.

گاه و بيگاه از فراق مادر اشک مي ريخت و در جستجوي مادر از هر کسي سراغ مي گرفت. وقتي پيغمبر از دفن خديجه فارغ شد و به خانه برگشت، فاطمه (عليهاالسلام) دور پدر مي گشت و مي گفت: پدر جان! مادرم کجاست؟ پيغمبر متحير بود جواب را چه بگويد که جبرئيل نازل شد و گفت: در پاسخ فاطمه بگو: مادرت با کمال آسايش و راحتي در کاخي که از زبرجد ساخته شده زندگي مي کند. [2] .


پاورقي

[1] مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 174.

[2] ينابيع المودة ص 313 بحار ج 16 ص 1.