بازگشت

مسأله امامت




به طور کلّي، فهمِ قانونِ وحي، تفسير، تطبيق، حفاظت آن، اين چهار مرحله بعد از پيامبر بزرگ اسلام شخص فهيم و معصومي را مي طلبد که عهده دار آنها گردد.

در اينجا سؤالي پيش مي آيد که آيا امامت مهمتر است يا نبوّت؟ در جواب بايد گفت:

نبّي به معناي آورنده ي قانون است و قانون بما هُوَ هُوَ داراي هيچ اثري نيست و مهّم آن است که اجرا شود و مجري قانون «امامت» است. پس به يک معنا امامت فوق نبوّت است چون علي عليه السلام نمونه ي اعلاي امامت است. امّا ما معتقديم که مقام پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بالاتر از مقام حضرت علي عليه السلام است، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله علاوه بر اين که نبّي است امام هم هست و به همين معني قرآن کريم اشاره دارد:

(وَإِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلَماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلّناسِ إِماماً) بر اساس اين ايه ابراهيم پس از گذراندان امتحانات الهي در دوران نبوّت به مقام امامت رسيد.

پس «لَوْلا عَلِيٌّ لَما خَلَقْتُکَ» هم درست مي شود و در کتاب «ضياء العالمين» مرحوم ملّا ابوالحسن جدّ مادري صاحب جواهر قدس سره و در «مجمع النّورين» مرحوم فاضل مرندي صفحه ي 14 نقل شده است که «لَوْلا عَلِيٌّ لَما خَلَقْتُکَ» و همچنين «لَوْلا فَاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما». پس تا اينجا مسئله «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ وَ لَوْلا عَلِيٌّ لَما خَلَقْتُکَ» مورد بحث و بررسي قرار گرفت و ديديم که کاملاً با عقل و تواتر روايات و روح فلسفه هماهنگ و همسو است. و امّا حديث قدسي «لَوْلا فاطِمَةُ


لَما خَلَقْتُکُما» اگر فاقد سند هم باشد نمي توانيم آن را ردّ کنيم. قبلاً اشاره کرديم که جهان هستي براي انسان و انسان براي حرکت استکمالي آفريده شده است. حرکت استکمالي برنامه مي خواهد و برنامه ي کمال يابي را هم نبّي صلي الله عليه و آله آورده و او مي خواهد انسان را به کمال واقعي اش هدايت کند تا کامل شود.

انسان کامل يعني چه؟ يک معناي انسان کامل، وصول به حقّ است. در اين بُعد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله افضل از همه است. ولي در عين حال پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و علي مرتضي عليه السلام يکي هستند به دليل آيه ي مباهله که خداوند در آن مي فرمايد:

(قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنائَنا وَ أَبْنائَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذبينَ). [1] تعبير به «أنفسنا» گوياي اين حقيقت است که علي عليه السلام به منزله نفس پيامبر است و در روايت آمده است که: «أَنَّا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَ سايِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّي» وقتي بنا است که مقدّمات تولّد حضرت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام فراهم شود دستور مي آيد از جانب ايزد متعال که چهل روز از خديجه عليهاالسلام فاصله بگير. در اين چهل روز حضرت رسول گرامي صلي الله عليه و آله در مسجد معتکف مي شود و حضرت خديجه عليهاالسلام در خانه و هر دو مشغول عبادت و توسل به ذات اله مي شوند. امّا خود حضرت خديجه بحسب وظيفه نمي داند که چه امر مهمّي در پيش است و جريان چيست و همين ندانستن، به او حالت اضطرار مي دهد تا توسّل و ارتباط بيشتري برقرار کند. بعد از شب چهلم دستور آوردن ميوه بهشتي براي حضرت


رسول صلي الله عليه و آله صادر مي شود. پيامبر صلي الله عليه و آله معمولاً تنها غذا ميل نمي فرمودند ولي اين بار مأمور است که به تنهايي غذا بخورد و آن شب احدي را ميهمان نکرد و فرمود: اين غذا خاصّ خودم مي باشد. غذاي آن شب از سيب هاي بهشتي بود و پس از خوردن آن ميوه بهشتي نزد حضرت خديجه عليهاالسلام مي رود. در همه ي دوران حمل و بارداري حضرت خديجه عليهاالسلام هر زماني که پيامبر گرامي وارد منزل مي شدند، متوجّه مي شدند که حضرت خديجه با کسي سخن مي گويد. حضرت مي فرمودند: با چه کسي صحبت مي کني؟ عرضه مي داشت با فرزندي که در شکم دارم؟

حضرت زهرا عليهاالسلام حافظ امامت است يعني اگر فاطمه عليهاالسلام بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله نبود اساس امامت از بين رفته بود. وقتي کساني در حال برنامه ريزي و توطئه ي ترور حضرت علي عليه السلام توسط خالد بن وليد بودند، اسماء بنت عميس همسر ابوبکر اين گفتگو را شنيد.

فَقالَتْ لِجارِيَتِها إِذْهَبي إِلي مَنْزِلِ عَلِيٍّ عليه السلام أَوْ فاطِمَةَ عليهاالسلام وَإِقْرَئيهِمَا السَّلامَ وَ قُولي لِعَلِيٍّ عليه السلام «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِکَ لِيَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنّي لَکَ مِنَ النَّاصِحينَ». [2] اسماء به کنيز خود گفت: به منزل علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام برو و سلام مرا به آنان برسان و از جانب من بگو: «سران قوم درباره ي تو مشورت مي کنند تا تو را بکشند. پس خارج شو که من از خيرخواهان توام.»

در واقع اسماء بنت عميس، خواست با بيان اين آيه به حضرت علي عليه السلام برساند که قدرت طلبان، نقشه ي شهادت شما را مي ريزند.


بعضي از روايت گوياي آن است که حضرت زهرا عليهاالسلام آنان را نفرين فرمودند، به طوري که ديوار مسجد لرزيد! اساساً همه مي دانستند که فاطمه چه شخصيّتي دارد او حضرت علي عليه السلام را از چنگال دژخميان نجات داد. زهرا عليهاالسلام حافظ امامت بود. در اصول کافي نقل شده که چون علي عليه السلام جنازه ي مطهّره ي حضرت زهرا عليهاالسلام را دفن مي کرد فرمود:

قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَديعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهيْنَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْراءُ [3] يعني «امانت پس گرفته شد و گروگان دريافت گشت و زهرا از دستم ربوده شد.»

«لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما» قابل توجيه است. چون اگر تداوم امامت و حفظ امامت نبود، نبوّت و اصل امامت مثمرثمر نمي بود. فاطمه عليهاالسلام الگويي کامل در همه جهات است. سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي» «فاطمه پاره ي تن من است.» گوياي چنين حقيقتي است.

به هر حال، اين حديث قدسي «لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما» کاملاً قابل توجيه است و اشکالي هم ندارد. زيرا هدف از اصل خلقت و آفرينش، وجود انسان ساز آنهاست. و ما به هر مقامي از مقامات عاليه ي انساني برسيم، بدون الگوپذيري آنان نخواهيم رسيد. و بدون ارتباط با خاندان وحي و عصمت رسيدن به کمال واقعي انسان ناممکن است. و در زيارت جامعه ي کبيره هم مي خوانيم: مَنْ أَرادَ اللَّهَ بَدَءَبِکُمْ وَ مِنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مِنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ.

«هر که خدا را خواهد به شما آغاز کند، و هر که او را به يکتايي


پرستد تعليمات شما را پذيرد، و هر که آهنگ او را کند به شما روآوَرَد.»

آري، آنانند اسوه هاي فضيلت و الگوهاي کمال انساني. خلاصه ي مطالب گذشته اينکه: حديث مزبور مي تواند بر اين معني استوار باشد که:

1- کار فاطمه عليهاالسلام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نوعي تکميل کار پيامبر بود. آن هم در مسئله حفظ امامت که مهمترين نعمت الهي است و اگر زهرا عليهاالسلام نبود امامت از ميان مي رفت. پس او رفع مانع نمود و در تثبيت مراد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دخيل بود.

2- او حافظ امامت بود که از نبوّت مهمتر است. اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از علي عليه السلام مهمتر است بدين جهت است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم نبوّت داشت و هم امامت.

3- الگوي انسان تربيت شده به طور کامل، زهراء عليهاالسلام مي باشد. زيرا تکوّن وجودِ او قبل از انعقاد نطفه، به ميوه بهشتيِ مخصوص مي رسد. پس نبوّت و امامت اسلامي مي خواهد يک همچو وجودي را به عنوان الگو نشان دهد.



پاورقي

[1] سوره آل عمران، آيه 60.

[2] سوره قصص، آيه 20.

[3] اصول الکافي، ج 1، ص 459. (ترجمه ي اصول کافي، ج 2، ص 356)