بازگشت

فتح فدك بدست پيامبر و اميرالمؤمنين




بحار الانوار: ج 21 ص 22 ج 29 ص 110، 114، 348. تهذيب الاحکام: ج 1 ص 424.

الخرائج: ج 1 ص 113.

پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله جبرئيل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در اين فرمان تصريح شده بود که اين اقدام مي بايست توسط شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند.

آن دو بزرگوار، اسلحه ي لازم را برداشتند و اسبهاي خود را آماده کردند و در تاريکي شب از لشکر جدا شدند و از خيبر حرکت کردند تا به سرزمين فدک رسيدند و کنار قلعه ي آن آمدند.


فتح يک قلعه توسط دو نفر کاري بود استثنايي و مي بايست حساب شده انجام شود، و پشتيباني خداوند که هميشه بدرقه ي راه پيامبر صلي الله عليه و آله بود مسير ماجرا را به سوي پيروزي پيش مي برد.

مردم فدک که پيگير اخبار فتح خيبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه ي عظيم را دريافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاي آن را محکم بسته بودند و شبي سراسر اضطراب را مي گذراندند.

در چنين شرايطي که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام به پاي قلعه رسيدند و بصورت عادي هيچ راهي براي نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوي ديگر نبايد افراد داخل قلعه وجود کسي را بيرون قلعه احساس مي کردند. تصميم بر آن شد که مخفيانه از ديوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداي بلند اذان بگويند. در اين صورت اهل قلعه خود را در محاصره ديده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصميم بر فرار مي گيرند و براحتي مي توان اقدامي بزرگ را به انجام رساند.

اميرالمؤمنين عليه السلام بر کتف پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزه ي الهي اميرالمؤمنين عليه السلام از ديوار قلعه ي فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز ديوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداي تکبير بلند نمود.

مردم قلعه ي فدک که گمان مي کردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوي درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمينهاي بيرون قلعه پراکنده شوند.


اميرالمؤمنين عليه السلام از ديوار قلعه پايين آمد و با پيامبر صلي الله عليه و آله که بيرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگير شدند و هيجده نفر از بزرگان آنان بدست اميرالمؤمنين عليه السلام به قتل رسيدند و در نتيجه بقيه تسليم شدند.

پيامبر صلي الله عليه و آله خود و فرزندان آنان را اسير نمود و غنائم را همراه آنان به مدينه آورد.