بازگشت

اختر برج كمال





رخت چون بر بست زهرا زين ديار

مرغ روحش شد سوي دارالقرار


شد خموش آن طاير بشکسته بال

گشت آفل [1] اختر برج کمال


اين گل اميد را هم چرخ چيد

محرم سر ولايت آرميد


ديد مولا در جهان يک بار نيست

راز دل را محرم اسرار نيست


خيره خيره کرد با حسرت نگاه

بر رخ رخشان تر از خورشيد و ماه


گفت کي پشت و پناهم فاطمه

روز و شب خورشيد و ما هم فاطمه





اي زبان حق کنون گوشي چرا؟

اي چراغ خانه خاموشي چرا؟


اي وجود تو توانائي من

وي جمالت نور بينائي من


اي گل خوشبوي باغ آرزو

دل فسرد از بلبلان نغرگو


در بهار اي نوگل افسردي چه زود

من خزان ديدم تو پژمردي چه زود


جان فداي قامت دلجوي تو

اين سياهي چيست بر بازوي تو؟


چهره ات هرگز چنين نيلي نبود

بر رخ تو ضربه ي سيلي نبود


آسمان جا دارد ار خون مي گريست

صبر در حق راستي کار عليست





پاورقي

[1] آفل: فرورونده، ناپديد شونده، غروب کننده.