بازگشت

علي مرتضي ميزان است از حيث جهاد




علي عليه السلام مجاهد في سبيل الله است چه آن حضرت هم جهادش با دشمن خارجي و بيروني و هم جهادش با دشمن داخلي و دروني و هر دو خالصا لوجه الله و براي خوشنودي و رضاي الهي بوده است و در هر دو صورت اخلاص در عمل داشته است.

و الحق عارف رباني جلال الدين محمد بلخي خراساني مشهور بملاي رومي را در کتاب مثنوي معنوي اشعار در رباري است که ناظر بجهاد آن حضرت است با نفس که اين جهاد را جهاد اکبر نامند و بمورد است در اين مقام ذکر آن.

ملا گويد:


از علي (ع) آموز اخلاص عمل

شير حق را دان منزه از دغل


در غزا پهلواني دست يافت

زود شمشيري برآورد و شتافت


او خَيُو انداخت بر روي علي (ع)

افتخار هر نبي و هر ولي


او خيو انداخت بر روئي که ماه

سجده آرد پيش او در سجده گاه





در زمان شمشير انداخت آن علي (ع)

کرد او اندر غزايش کاهلي


گشت حيران آن مبارز زين عمل

کرد او اندر غزايش کاهلي


گشت حيران آن مبارز زين عمل

وز نمود عفو و رحم بي محل


گفت بر من تيغ تيز افراشتي

از چه افکندي مرا بگذشتي


در شجاعت شير ربانيستي

در مروت خود که داند کيستي


بازگو دانم که اين اسرار هوست

ز آنکه بي شمشير کشتن کار اوست


صانع بي آلت و بي جارحه

واهب اين هديه هاي رائحه


صد هزاران روح بخشد هوش را

که خبر نبود دو چشم و گوش را


راز بگشا اي علي مرتضي (ع)

اي پس از سوء القضاء حسن القضاء


بازگو اي باز عرض خوش شکار

تا چه ديدي اين زمان از کردگار





چشم تو ادراک غيب آموخته

چشمهاي حاضران بر دوخته


اي علي که جمله عقل و ديده اي

شمه اي واگو از آنچه ديده اي


تيغ حلمت جانها را چاک کرد

آب علمت خاک ما را پاک کرد


يا تو و اگر آنچه عقلت يافته است

يا بگويم آنچه بر من تافته است


از تو بر من تاخت چون داري نهان

ميفشاني نور چون بر بي زبان


ليک اگر در گفت آيد قرص ماه

شبروان را زودتر آرد براه


ماه بي گفتن چو باشد رهنما

چون بگويد شد ضيا اندر ضيا


چون تو بابي آن مدينه علم را

چون شعائي آفتاب حلم را


باز باش اي باب بر جوياي باب

تا رسند از تو قشور اندر لباب





باز باش اي باب رحمت تا ابد

بارگاه ما له کفوا احد


بازگو اي باز عنقا گير شاه

اي سپاه اشکن بخودني با سپاه


در محل قهر اين رحمت ز چيست

اژدها را دست دادن کار کيست


گفت من تيغ از پي حق ميزنم

بنده حقم نه مامور تنم


شير حقم نيستم شير هوا

فعل من بر دين من باشد گوا


من چو تيغم و آن زننده آفتاب

ما رميت از رميت در حراب


رخت خود را من زره برداشتم

غير حق را من عدم انگاشتم


من چو تيغم پر گهرهاي وصال

زنده گردانم نه کشته در قتال


سايه ام من کدخدايم آفتاب

حاجبم من نيستم او را حجاب





خون نپوشد گوهر تيغ مرا

باد از جا کي برد ميغ مرا


که نيم کوهم ز صبر و حلم و داد

کوه را کي در ربايد تند باد


باد خشم و باد شهوت باد آز

برد او را که نبود او اهل راز


کوهم و هستي من بنياد اوست

ور شوم چون کاه بادم باد اوست


جز بياد او نه جنبد ميل من

نيست جز عشق احد سر خيل من


تيغ حلمم گردن خشمم زده است

خشم حق بر من چو رحمت آمده است


غرق نورم گرچه سقفم شد خراب

روضه گشتم گرچه هستم بوتراب


چون درآمد علتي اندر غزا

تيغ را ديدم نهان کردن سزا


تا احب الله آيد نام من

تا که ابغض لله آيد کام من





تا که اعطالله آيد جود من

تا که امسک لله آيد بود من


بخل من لله عطالله و بس

جمله لله ام نيم من آن کس


و آنچه لله ميکنم تقليد نيست

نيست تخييل و گمان جز ديد نيست


ز اجتهاد وز تحري رسته ام

آستين بر دامن حق بسته ام


بيش از اين با خلق گفتن روي نيست

بحز را گنجاي اندر جوي نيست


پست ميگويم به اندازه عقول

عيب نبود اين بود کار رسول


گفت اميرالمومنين با آن جوان

که به نگام نبرد اي پهلوان


چون خدو انداختي بر روي من

نفس جنبيد و تبه شد خوي من


نيم بهر حق شد و نيمي هوا

شرکت اندر کار حق نبود روا





گبر اين بشنيد نوري شد پديد

در دل او تا که زنارش بريد


گفت من تخم جفا ميکاشتم

من تو را نوعي دگر پنداشتم


تو ترازوي احد خو بوده اي

بل زبانه هر ترازو بوده اي


عرضه کن بر من شهادت را که من

من تو را ديدم سرافراز ز من


او به تيغ حلم چندين خلق را

واخريد از تيغ چندين حلق را


تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر

بل ز صد لشکر ظفر انگيزتر


حال که معلوم شد براي سنجش اعمال و اخلاص در آن ميزان علي مرتضي عليه السلام است بر عموم مسلمانان و اهل ايمان است که اعمال خود را در تمام شئون کماليه انسانيه از اعتقاد و ايمان و اخلاق و افعال و اعمال با اين ميزان حق سنجيده و اعمال آنحضرت را سر مشق علمي و عمل خود قرار داده و آن بزرگوار را ميزان و اسوه شناخته از هر جهت و هر بابت تبعيت و پيروي آن


حضرت را بر خود فرض و لازم الاتيان بدانند.

و در اين صورت است که مصداق واقعي شيعه علي عليه السلام بوده و در عداد حزب الله و انصار دين الله و از مقربين حق محسوب و اوصاف علامات شيعه بودن را دارا و واجد مقام شامخ و رفيعي در بهشت بوده و از شراب تنسيم بهره و نصيبي بقدر مرتبه و درجه معرفت توحيدي و ولايت خواهد بود.

قال علامته الرباني ملا محسن الفيض الکاشاني قدس الله سره السبحاني في بعض کتبه نقلا عن کتب العامه عن رجل قال لکعب الاحبار ماتقول في شيعته علي بن ابي طالب هذه الشيعته فقال اني اجد صفتهم في کتاب الله المنزل انهم حزب الله و انصار دينه الي ان قال و هم المقربون الابرار يشربون من الرحيق المختوم و تلک عين يقال لها تسنيم لا يشرب منها غير هم فان تسنيما عين وهبها الله لفاطمته بنت محمد صلي الله عليه و آله زوجته علي عليهماالسلام يخرج من تحت قائمته العرش و کل عين تسيل الي اسفل الجنان فانها عين تسنم الي عليين يشرب منها خاصته اهل الجنته و هم شيعته علي عليه السلام و احبائه و تلک قول الله عز و جل (يسقون من رحيق مختوم ختامه مسک و في ذالک فلتينا فس المتنافسون و مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقربون) سوره مطفيين آيه 25 الي 28


علامه رباني و محقق صمداني ملا محسن فيض کاشاني فدس سره در برخي از کتب نفيسه خود از کتب عامه نقل ميکند از رجلي که سئوال نمود از کعب الاحبار چه ميگوئي در حق شيعه حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام. کعب الاحبار در جواب او گفت من يافتم وصف و صفت ايشان را در کتاب الله المنزل که ايشان مصداق حزب الله و انصار دين الله مي باشند الي ان قال و ايشان مصداق مقربين و ابرارند که مي نوشند در بهشت از شراب رحيق مختوم و آن چشمه ائيست که بآن تسنيم گفته مي شود و غير از شعييان علي عليه اسلام کسي حق ندارد از آن شراب بخورد و اين تسنيم چشمه ائيست که آنرا بخشيده و عطا فرموده ذات اقدس خداوند متعال بحضرت فاطمه (ع) دختر حضرت محمد صلي الله عليه و آله زوجه حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام و اين چشمه تسنيم خروجش از تحت قائمته العرش الوهي است و در افق اعلاست.

هر چشمه در بهشت شرابش سيلان دارد بسمت اسفل و پايين بهشت مگر چشمه شراب تسنيم که مسيرش رو ببالا است و سيلانش بعالم اعلي عليين است. و اين شراب تسنيم مختص خاصان از اهل بهشت است که ايشان همان شيعيان و محبان علي مرتضي


عليه السلام مي باشند. و ناظر باين است قول خداي عزوجل که فرموده ساقيان ميکده بهشتي به آنها شراب سر بمهر نوشانند که بمشک مهر کرده اند و عاقلان بر اين نعمت و شادماني ابدي بايد به شوق و رغبت بکوشند ترکيب طبع اين شراب ناب از عالم بالاست از سرچشمه ائيکه منحصرا مقربان الهي از آن شراب مي نوشند: (رزقنا الله و اياکم انشاءالله).

قال الباقر عليه السلام تسنيم اشرف اهل الجنته يشر به محمد صلي الله عليه و آله صرفا و يمزج لاصحاب اليمين و ساير اهل الجنته. از کتاب نفيس علم اليقين علامه ملا محسن فيض کاشاني. (ره) حضرت امام محمد باقر عليه السلام که شکافنده علوم اولين و آخرين است در تعريف و توصيف شراب تسنيم فرموده است:

شراب تسنيم شريفترين و برترين و عاليترين شرابهاي اهل بهشت است.

اين شراب تسنيمي صرف و خالص و نابش مخصوص عقل کل خاتم الانبياء و الرسل حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله است. (البته حضرات ائمه اطهار دوازده امام معصوم اوصياء قدسين آنحضرت هم از اين شراب ناب سهم دارند ولي ديگران سهم ندارند آنحضرت هم از اين شراب ناب سهم دارند ولي ديگران سهم ندارند بلکه ممزوجش را با صحاب يمين و ابرار ميدهند.