بازگشت

فاطمه(س) از ولادت تا هجرت


زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام داراى نكاتى لطيف و مسائلى ظريف مى باشد كه براى هر پژوهشگرى از زواياى مختلف قابل تحقيق و بررسى است. در اين زمينه، سخنان فراوان و كتاب ها و مقالات بى شمارى به رشته تحرير در آمده است و هركس نسبت به فراخور استعداد و ذوق و علاقه خود، در مورد پاره تن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مطالبى بيان نموده و تحليل هايى را عرضه كرده است. اما شرح حال اين لاله ملكوتى و تشريح فضائل و مناقب آن بانوى عصمت، همچون ساحل درياهاى عميق و بى كران، پايان ناپذير بوده و براى شناخت كامل اين شخصيت فرزانه راهى بس دراز در پيش است و به قول مولوى:



يك دهان خواهم به پهناى فلك







تا بگويم وصف آن رشك ملك



زهراى مرضيّه، نوباوه رسالت، عصاره انسانيت، همسر و همسنگ ولايت و سرچشمه مهر و عطوفت و معنويت است. فاطمه عليهاالسلام نه تنها مادر امامان معصوم عليهم السلام بلكه تسلّى بخش رنجها و لحظات پرمشقّت خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله وسلم بود و به همين جهت به «امّ ابيها» ملقّب گرديد.1



وجود فاطمه عليهاالسلام برترين گواه اين ادعاست كه زنان هم مى توانند به اوج معنويت هايى كه رادمردان الهى رسيده اند، نائل آيند. اين كوثر جوشان محمد صلى الله عليه و آله وسلم در پرتو انوار آسمانى، مناجات هاى شبانه، توكّل، معرفت و اخلاص توانسته بود به منبع نورانيت الهى و اقيانوس عرفان و معنويت اتصال يابد.



در اين نوشتار برآنيم كه ما نيز همچون دگران از اين درياى معرفت جرعه اى نوشيده و از بوستان فضيلتش خوشه اى بچينيم و نگاهى هرچند گذرا به زندگى آن سرور بانوان عالم، از بدو تولد تا هنگام هجرت و ورود به مدينه، داشته باشيم.



درخشش نور



در روز بيستم جمادى الثانى، در حالى كه از بعثت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم پنج سال مى گذشت، نوزاد دخترى چشم به جهان گشود كه خانه نورانى پيامبر خاتم را بيش از پيش، معنويت بخشيده و به آن محفل باشكوه طراوت و شادابى ويژه اى بخشيد.



رسول گرامى آن چنان از وجود اين نوزاد به وجد و شعف آمده و لذت مى برد كه مى فرمود: «اين دختر روح و جان من است، بوى بهشت را از وجودش استشمام مى كنم.»2



مفضّل بن عمرو روزى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اى پسر پيامبر! تولد مادرت فاطمه چگونه بود؟



امام صادق عليه السلام فرمود: بلى، چون خديجه با رسول صلى الله عليه و آله وسلم ازدواج نمود زنان مكه او را ترك كرده و تنهايش گذاشتند، پيش او نمى رفتند، به او سلام نمى كردند و هيچ زنى را نمى گذاشتند كه نزد او برود و حالش را جويا شود؛ در اين وضعيت بحرانى، خديجه از تنهايى دلتنگ شد و سايه غربت و بى كسى، او را ناراحت كرده و به وحشت انداخت، تا اينكه به فاطمه عليهاالسلام آبستن شد. بعد از آن فاطمه عليهاالسلام با وى هم سخن شده و از شكم مادر، خديجه را دلدارى مى داد. اين راز را خديجه پنهان نگه داشته بود و حتى به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ابراز نمى كرد تا اينكه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به منزل آمده و گفت و گوى ميان اين مادر را با دخترش شنيد. پرسيد: اى خديجه! با كه سخن مى گويى؟ خديجه اظهار داشت: اين جنين، با من سخن گفته و انيس لحظات تنهايى ام شده است.



رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: اى خديجه! اين جبرئيل است كه به من مژده مى دهد كه اين جنين، دختر است و او نسلى پاكيزه و مبارك خواهد داشت و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا به وسيله او تداوم خواهد بخشيد و از تبار وى امامان معصوم عليهم السلام به وجود خواهند آمد كه بعد از پايان نبوت و انقطاع وحى، ادامه دهنده رسالت من خواهد بود.



امام صادق عليه السلام در ادامه سخن خود افزود: آرى، خديجه همچنان با جنين خود در رحم مأنوس و هم سخن بود تا اينكه هنگام ولادت فرزندش رسيد. او به زنان قريش پيغام داد كه: «مرا در اين مورد يارى كنيد.» آنان نپذيرفتند و گفتند: تو در ازدواج با محمد، با ما مخالفت كردى و ماهم امروز، حمايت و پرستارى خود را از تو دريغ خواهيم داشت.



خديجه از اين سخن ناراحت و دل شكسته شد. اما خداوند متعال براى قدردانى از تلاشها و زحمات حضرت خديجه عليهاالسلام چهار زن بهشتى را به يارى آن بانوى با ايمان فرستاد. آنان آمدند، اما خديجه از ديدن آن زنان ناشناس متحيّر و شگفت زده شد؛ يكى از آنان خود و همراهانش را چنين معرفى كرد: اى خديجه! ما فرستادگان خداوند براى خدمت رسانى به تو هستيم و من، سارا و اين، آسيه ـ كه همنشين تو در بهشت است ـ و آن ديگرى، مريم دختر عمران، و بانوى آخر هم، مادر تمام آدميان و مادر ما حواء است. خداوند ما را فرستاده كه از تو پذيرايى كنيم.3



همانند زنان ديگر، يكى سمت راستش نشست و يكى سمت چپش و سومى برابرش و چهارمى پشت سرش. فاطمه عليهاالسلام پاك و پاكيزه متولد شد و چون به زمين آمد، نورى از او درخشيد و اين نور نه تنها تمام خانه هاى مكه را روشن ساخت بلكه نقطه اى در شرق و غرب عالم نماند مگر اين كه از نور فاطمه عليهاالسلام به آنجا تابيد.4



در اين حال، ده نفر از حورالعين كه هريك طشت و ابريق بهشتى پر از آب كوثر، به همراه خود داشتند، وارد خانه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شده و فاطمه عليهاالسلام را با آب كوثر شستشو دادند و بعد، دو پارچه سفيد و خوشبو آورده و نوزاد را به آن پيچيدند. فاطمه عليهاالسلام در اولين لحظات لب به سخن گشوده و چنين گفت:



«اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ ابى رسول اللّه سيّدالانبياء و انّ بعلى سيّدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط؛ گواهى مى دهم بر اين كه جز خداوند يكتا، معبود ديگرى نيست و پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم سرور پيامبران و همسرم سالار اوصيا و پسرانم سرآمد پيامبرزادگانند.»5



نامگذارى



بعد از تولد، «فاطمه» زيباترين نامى بود كه خداوند متعال بر دخت پيامبر برگزيد. امام وجود فاطمه عليهاالسلام و حركات و سكنات وى در كاهش آلام و رنج ها و نگرانى هاى پيامبر نقش مهمى داشت.



باقر عليه السلام فرمود: «چون مادرم فاطمه عليهاالسلام متولد شد خداى متعال به يكى از فرشتگان وحى كرد تا به زمين برود و نام «فاطمه» را بر زبان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم جارى سازد.»6 و بدين ترتيب، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نام فاطمه را براى يگانه محبوبه خويش برگزيد.



در آن روزهاى سخت و ناگوار كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله وسلم شديداً تحت فشار بود و دشمنان رسالت از هرسو آن گرامى را مورد آزار و اذيت خويش قرار داده بودند، وجود فاطمه و حركات و سكنات وى در كاهش آلام و رنج ها و نگرانى هاى پيامبر نقش مهمى داشت. چرا كه اين دختر در حقيقت جلوه اى از جمال الهى و خلاصه اى از وجود حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله وسلم بود. به همين جهت آن حضرت همواره مى فرمود: «فاطمةُ بِضْعَةٌ مِنّى7؛ فاطمه پاره تن من است.»، «هِىَ قَلْبى الذّى بينَ جَنْبَىّ و هِىَ نُورُ عَينى وَ ثَمَرَةُ فُؤادى8؛ او جان و دل من است؛ او نور چشم و ميوه قلب من است.»



در كوران حوادث



فاطمه عليهاالسلام از همان روزهاى نخستين شاهد سختى ها، و مشكلات طاقت فرساى زندگى بود. عداوت و كينه ورزى هاى صاحبان زر و زور هر روز نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بيشتر مى شد، ثروت مادرش خديجه در راه نشر و گسترش معارف اسلامى كم كم به پايان مى رسيد، و فقر مالى سايه شوم خود را بر منزل خديجه گسترش مى داد. خانواده رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در محاصره سخت روحى و جسمى قرار داشت. آزار مسلمانان، طرح نقشه هاى شوم، تهمت هاى گوناگون از قبيل دروغگو، كاهن، ساحر و مجنون به پدر، از جمله رنجهايى بود كه قلب فاطمه را مى آزرد.



فاطمه دو ساله بود كه در نتيجه فشارهاى دشمنان اسلام و محاصره اقتصادى مسلمانان، به همراه پدر و مادر خويش راهى شِعب ابوطالب شد و دوشادوش ساير مسلمانان سه سال تمام، سخت ترين شرايط گرسنگى و تشنگى را متحمل شد.



آرى در سال هفتم بعثت، مخالفان حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم پيمانى را به تصويب رساندند كه: احدى حق ندارد با بنى هاشم ارتباط داشته باشد، با آنان خريد و فروش كند، همسر بدهد و زنى بگيرد، در تمام حوادث آينده بايد همه از مخالفان محمد صلى الله عليه و آله وسلم طرفدارى كنند.



به دنبال اين پيمان ننگين، حضرت ابوطالب مجبور شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و يارانش را در درّه اى در ميان كوههاى مكه اسكان دهد كه بعدها به «شِعْبِ ابوطالب» معروف شد.



فاطمه زهرا عليهاالسلام دوران كودكى خود را از دوسالگى تا 5 سالگى در همانجا گذراند. او در شعب ابوطالب شاهد بود كه مسلمانان چگونه با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم مى كنند و پدر و مادرش براى رسيدن به اهداف بلند خويش با هر گونه سختى و گرفتارى مقابله مى كنند. فاطمه درس صبر، استقامت، اراده آهنين، ايثار و جانفشانى در راه خدا را در همان روزها آموخت. او در ميان كودكانى بود كه كفّار قريش از غذا دادن به آنها دريغ مى كردند و شاهد ضجّه و ناله آن بچه هاى بى پناه بود.



پس از آن كه مسلمانان از محاصره اقتصادى رهايى يافتند، يك روز پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سر به سجده گذارده بود؛ اما در همين حال، افرادى از قريش به وى نزديك شده و زهدان شتر بر سر و روى مبارك حضرتش انداختند. فاطمه كه نظاره گر اين صحنه دردناك بود، پيش آمده و سر و صورت پدر گرامى اش را پاك نمود؛ اما اندوهى فراوان قلب فاطمه را فراگرفت.9



در فراق مادر



در حدود دوماه پس از رفع محاصره اقتصادى و خروج بنى هاشم از شعب ابى طالب، فاطمه عليهاالسلام به داغ جانسوز رحلت مادر مبتلا شد. او شاهد بود كه مادر فداكارش با حالتى پريشان در بستر مرگ مى غلطد و واپسين نفسهايش را مى كشد. آن زمان سال دهم بعثت بود و فاطمه پنج ساله به صورت پريشان مادرى نظاره مى كرد كه با تحمل ده سال مبارزه و فشارهاى كفّار قريش، شايستگى خود را براى همسرى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و مادرى فاطمه، اثبات كرده بود.



فاطمه عليهاالسلام آن چنان تربيت يافته بود كه با وجود انواع مشكلات و با احساس جدايى از مادر، به اهداف بلند رسالت آسمانى پدر مى انديشيد. داغ فراق مادر، هر دخترى را به خود مشغول و از خود بى خود مى كند، اما فاطمه عليهاالسلام هنگامى كه در غم تنهايى و غربت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در فكر و اندوهى عميق فرورفته است، به مادرش دلدارى داده و فرمود: «يا اُمّاه! لا تَحْزَنى وَ لا تَرْهَبى، فَاِنَّ اللّهَ مَعَ اَبى10؛ مادرجان! اندوهگين و مضطرب نباش، زيرا خداوند يار و ياور پدرم مى باشد.»



شايسته تشويق آسمانى



پنج ساله بود كه مادرش را از دست داد، او با مادرش آن چنان ارتباط نزديك داشت كه وقتى خديجه رحلت كرد و رسول گرامى اسلام با دستان مبارك خويش همسر با وفايش را در قبرستان «حَجون» دفن نموده، و به منزل برگشت، حضرت فاطمه عليهاالسلام به دور پدر بزرگوارش مى چرخيد و مى گفت: «يا اَبَة! اَيْنَ اُمّى؛ پدرجان! مادرم كجاست؟» در اين لحظه جبرئيل نازل شده، گفت: يا رسول اللّه! خداوند متعال مى فرمايد: «سلام ما را به فاطمه برسان و به او بگو كه مادرش خديجه عليهاالسلام در خانه هاى بهشتى با آسيه و مريم زندگى مى كند.» فاطمه عليهاالسلام نيز در پاسخ اين پيام آسمانى فرمود: «اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّلامُ وَ مِنهُ السَّلامُ و اليهِ السَّلام11؛ خداوند سلام است و از اوست سلام و به سوى اوست سلام.»



بعد از فوت حضرت خديجه عليهاالسلام ـ كه پس از سه روز از درگذشت ابوطالب رخ داد ـ فاطمه عليهاالسلام غربت و اندوه پدر را بيش از پيش احساس نمود. برخى از حوادث قبل از هجرت كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اتفاق مى افتاد، روح بلند و عواطف حضرت زهرا عليهاالسلام را جريحه دار مى ساخت و توجّهش را به رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم افزايش مى داد.



او حادثه طائف را هيچ گاه فراموش نمى كرد كه پدرش براى دعوت مردم به توحيد، به آن منطقه سفر كرد، اما هيچ كس به دعوت آسمانى آن حضرت توجه نكرد. هنگامى كه كفّار قريش خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را محاصره كردند و قصد داشتند رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را به قتل برسانند، باز فاطمه عليهاالسلام در آن خانه بود و زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مخفيانه به سوى مدينه مى رفت، تلخى جدائى و فراق پدر را نظاره مى كرد. در هر صورت، حوادث ناگوار مكه تمام شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم با موفقيت از مكه خارج شده، و از دست دشمنان نجات يافت.

پاورقي

1. معجم الكبير، طبرانى، ج 22، ص 397.



2. كشف الغمه، ج 2، ص 4 و 24؛ الكافى، ج 1، ص 381؛ بحارالانوار، ج 43، ص 13، ح 9.



3. الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، ج 2، ص 525.



4. فلمّا سقطت الى الارض اشرق منها النور حتى دخل بيوتات مكه و لم يبق فى شرق الارض و لا غربها موضع الاّ اشرق فيه ذلك النّور



5. امالى، شيخ صدوق، مجلس 87، ص 593.



6. بحارالانوار، ج 43، ص 13.



7. صحيح بخارى، ج 4، ص 210.



8. بشارة المصطفى، ص 197؛ كشف الغمه، ج 2، ص 24.



9. هدايتگران راه نور، ص 257.



10. فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س)، ص 164.



11. امالى، طوسى، ص 175.

عبدالكريم پاك نيا